حق، سیستم مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود ازادی درتجارت
interventionism
حق، سیستم مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود ازادی درتجارت
انگلیسی به فارسی
(حقوق) سیستم مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود آزادی درتجارت
انگلیسی به انگلیسی
• policy of interfering in the affairs of other countries
جملات نمونه
1. Yet this interventionism has not led to the creation of anything approaching an Executive Office.
[ترجمه ترگمان]با این حال این interventionism منجر به ایجاد هر چیزی که به یک دفتر اجرایی نزدیک می شود، نشده است
[ترجمه گوگل]با این حال این مداخله گرایی منجر به ایجاد هر چیزی که در حال نزدیک شدن به دفتر اجرایی نیست
[ترجمه گوگل]با این حال این مداخله گرایی منجر به ایجاد هر چیزی که در حال نزدیک شدن به دفتر اجرایی نیست
2. The next step in the logic of monetary interventionism is a currency crisis.
[ترجمه ترگمان]گام بعدی در منطق of پولی یک بحران ارز است
[ترجمه گوگل]گام بعدی در منطق مداخله گرایی پولی یک بحران ارز است
[ترجمه گوگل]گام بعدی در منطق مداخله گرایی پولی یک بحران ارز است
3. The US has not been alone in its interventionism.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در interventionism تنها نبوده است
[ترجمه گوگل]ایالات متحده تنها در مداخله درگیری خود قرار نگرفته است
[ترجمه گوگل]ایالات متحده تنها در مداخله درگیری خود قرار نگرفته است
4. We now consider anti - interventionism in this light.
[ترجمه ترگمان]ما در حال حاضر interventionism را در این سبک در نظر می گیریم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر ضد مداخله گرایی در این زمینه را در نظر می گیریم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر ضد مداخله گرایی در این زمینه را در نظر می گیریم
5. So we've had interventionism to some degree since then and especially in the last 3years that we've had pure inflationism and interventionism.
[ترجمه ترگمان]از اون زمان تا به حال به حدی رسیده بودیم و به خصوص در سه سال گذشته که we و interventionism خالص داشتیم
[ترجمه گوگل]بنابراین از آن زمان تا به حال برخی از مداخله گری ها و به ویژه در 3 سال گذشته انجام شده است که ما تورم و مداخله گرایی خالص داریم
[ترجمه گوگل]بنابراین از آن زمان تا به حال برخی از مداخله گری ها و به ویژه در 3 سال گذشته انجام شده است که ما تورم و مداخله گرایی خالص داریم
6. Blair's "muscular interventionism" involved sending troops to fight in four serious conflicts – Sierra Leone, Kosovo, Iraq and Afghanistan.
[ترجمه ترگمان]شرکت \"interventionism عضلانی\" بلر در اعزام نیروها برای مبارزه در چهار مناقشه جدی - سیرالئون، کوزوو، عراق و افغانستان مشارکت داشت
[ترجمه گوگل]'مداخله ی عضلانی عضلانی' بلر شامل فرستادن نیروهای نظامی برای جنگ در چهار جدی جدی - سیرالئون، کوزوو، عراق و افغانستان بود
[ترجمه گوگل]'مداخله ی عضلانی عضلانی' بلر شامل فرستادن نیروهای نظامی برای جنگ در چهار جدی جدی - سیرالئون، کوزوو، عراق و افغانستان بود
7. Keynesian interventionism was still the overwhelmingly dominant paradigm in the mid-1970s, though it was already on the cusp of decline.
[ترجمه ترگمان]Keynesian interventionism هنوز هم در اواسط دهه ۱۹۷۰ در پارادایم حاکم بود، اگرچه در حال حاضر بر فراز انحطاط بود
[ترجمه گوگل]مداخله گری کینزی هنوز در اواسط دهه 1970 پارادایم غالب گرا بود، هرچند که در حال حاضر در معرض کاهش قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]مداخله گری کینزی هنوز در اواسط دهه 1970 پارادایم غالب گرا بود، هرچند که در حال حاضر در معرض کاهش قرار گرفته است
8. Those who defend this robust interventionism and those who decry its effects are vying to shape the nation's take on the events of the past 16 months.
[ترجمه ترگمان]کسانی که از این interventionism قوی دفاع می کنند و کسانی که اثرات آن را محکوم می کنند، رقابت می کنند تا کشور را در رویداده ای ۱۶ ماه گذشته شکل دهند
[ترجمه گوگل]کسانی که از این مداخله گرایی قوی و کسانی که اثرات آن را می فهمند دفاع می کنند، در حال شکل گیری است تا کشور را در جریان 16 ماه گذشته شکل دهد
[ترجمه گوگل]کسانی که از این مداخله گرایی قوی و کسانی که اثرات آن را می فهمند دفاع می کنند، در حال شکل گیری است تا کشور را در جریان 16 ماه گذشته شکل دهد
9. After all of these failures of interventionism and "activist" monetary and fiscal policy in the 1930s, the same public policy madness is still recommended as "wisdom" today.
[ترجمه ترگمان]پس از همه این شکست های of و سیاست مالی و مالی \"فعال\" در دهه ۱۹۳۰، همان سیاست عمومی عمومی هنوز به عنوان \"حکمت\" امروزه توصیه می شود
[ترجمه گوگل]پس از تمام این شکست های مداخله گرایی و سیاست پولی و مالی «فعال» در دهه 1930، همان جنون سیاست عمومی همچنان امروز به عنوان «حکمت» توصیه می شود
[ترجمه گوگل]پس از تمام این شکست های مداخله گرایی و سیاست پولی و مالی «فعال» در دهه 1930، همان جنون سیاست عمومی همچنان امروز به عنوان «حکمت» توصیه می شود
10. "Uncertainty regarding interventionism could affect prices in coming months," they wrote of the election risks.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد خطرات انتخاباتی نوشتند: \" عدم اطمینان در مورد interventionism می تواند در ماه های آینده بر قیمت ها تاثیر بگذارد \"
[ترجمه گوگل]'عدم اطمینان در مورد مداخله گرایی ممکن است در ماه های آینده بر قیمت ها تأثیر بگذارد'، آنها از خطرات انتخابات نوشتند
[ترجمه گوگل]'عدم اطمینان در مورد مداخله گرایی ممکن است در ماه های آینده بر قیمت ها تأثیر بگذارد'، آنها از خطرات انتخابات نوشتند
11. In that way, Blair remains a historic center-left statesman, singularly representative of contemporary liberal interventionism, its climax and denouement at once.
[ترجمه ترگمان]به این شکل، بلر یک سیاست مدار برجسته تاریخی است که به طور عجیبی نماینده interventionism لیبرال معاصر، اوج خود و پایان آن است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، بلر یک مدرس تاریخی در سمت چپ باقی مانده است که به طور همزمان نماینده مداخالت لیبرال معاصر، اوج و فرورفتن آن است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، بلر یک مدرس تاریخی در سمت چپ باقی مانده است که به طور همزمان نماینده مداخالت لیبرال معاصر، اوج و فرورفتن آن است
12. President Nixon's ill-fated, though initially immensely popular, wage and price controls of 1971 were among the last vestiges of postwar general wage and price interventionism in the developed world.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور (نیکسون)، گرچه در ابتدا بسیار محبوب بود، دست مزد و کنترل قیمت سال ۱۹۷۱ در بین آخرین بقایای حقوق کلی پس از پس از پس از پس از پس از پس از پس از پس از جنگ بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور نیکسون در سال 1971، ناخودآگاه، در حالی که در ابتدا بسیار محبوب، دستمزد و کنترل قیمت بود، در میان آخرین دستاورد های دستمزدهای عمومی و مداخلات قیمت در جهان توسعه یافته بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور نیکسون در سال 1971، ناخودآگاه، در حالی که در ابتدا بسیار محبوب، دستمزد و کنترل قیمت بود، در میان آخرین دستاورد های دستمزدهای عمومی و مداخلات قیمت در جهان توسعه یافته بود
13. After crises of the real economy, the financial sector and government debts, the logic of interventionism leads us to a currency crisis.
[ترجمه ترگمان]پس از بحران های اقتصاد واقعی، بخش مالی و بدهی های دولت، منطق of ما را به یک بحران ارز هدایت می کند
[ترجمه گوگل]پس از بحران های اقتصادی واقعی، بخش مالی و بدهی های دولتی، منطق مداخله گرایی ما را به یک بحران ارز تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]پس از بحران های اقتصادی واقعی، بخش مالی و بدهی های دولتی، منطق مداخله گرایی ما را به یک بحران ارز تبدیل می کند
14. But this does not mark the return of liberal interventionism.
[ترجمه ترگمان]اما این امر نشان دهنده بازگشت سرمایه گذاران لیبرال نمی باشد
[ترجمه گوگل]اما این به بازگشت مداخله گری لیبرال نمیرسد
[ترجمه گوگل]اما این به بازگشت مداخله گری لیبرال نمیرسد
کلمات دیگر: