کلمه جو
صفحه اصلی

tormenter

انگلیسی به فارسی

مزدور


انگلیسی به انگلیسی

• one who torments, torturer, persecutor

جملات نمونه

1. The jealous are troublesome to others, but a torment to themselves. William Penn
[ترجمه عسکری] حسادت برای دیگران ناراحت کننده است ولی برای خود آدم شکنجه است.
[ترجمه ترگمان]حسادت برای دیگران آزار دهنده است، بلکه عذاب وجدان است ویلیام پن
[ترجمه گوگل]حسادت برای دیگران مشکل است، اما عذاب برای خود ویلیام پن

2. Love is a sweet tyranny, because the lover endures his torment willingly.
[ترجمه ترگمان]عشق یک بیدادگری است، چون عاشق شکنجه او را از روی میل تحمل می کند
[ترجمه گوگل]عشق یک استبداد شیرین است، زیرا عاشق او را به شدت از شرارت میطلبد

3. He was constantly tormented with headache.
[ترجمه ترگمان]او پیوسته از سردرد رنج می برد
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم با سردرد عذاب شد

4. He has never suffered the torment of rejection.
[ترجمه ترگمان]او هرگز عذاب رد شدن را تحمل نکرده است
[ترجمه گوگل]او هرگز عذاب اخراج را رنج نداده است

5. He released me from my torments.
[ترجمه ترگمان]او مرا از شکنجه رها کرد
[ترجمه گوگل]او را از عذابهایم آزاد کرد

6. Tormented by her ignorance, Jenny delves into her mother's past.
[ترجمه ترگمان]با شکنجه از نادانی او جنی delves به گذشته مادرش رفت
[ترجمه گوگل]جنی توسط مدافع خود ناتوان می شود، جنی به گذشته مادرش می اندیشد

7. Love is a sweet torment.
[ترجمه ترگمان]عشق یک عذاب شیرین است
[ترجمه گوگل]عشق عذاب شیرین است

8. She lay awake all night in torment.
[ترجمه ترگمان]تمام شب را در عذاب بود
[ترجمه گوگل]او تمام شب را در عذاب بیدار گذاشت

9. His shyness made public speaking a torment to him.
[ترجمه ترگمان]حجب و حیای او مردم را آزار می داد و او را عذاب می داد
[ترجمه گوگل]خجالتش باعث شد که عموم مردم عصبانی به نظر برسند

10. He suffered torments from his aching teeth.
[ترجمه ترگمان]از teeth دردناک رنج می برد
[ترجمه گوگل]او دچار عذاب دندان درد شد

11. The torment of having her baby kidnapped is written all over her face.
[ترجمه ترگمان]شکنجه نوزاد او روی صورتش نوشته شده است
[ترجمه گوگل]عذاب داشتن ربوده شدن کودک در سراسر او نوشته شده است

12. She has suffered great mental torment.
[ترجمه ترگمان]او رنج روحی شدیدی را متحمل شده
[ترجمه گوگل]او از عذاب روحی بزرگ رنج می برد

13. The family said they had endured years of torment and abuse at the hands of the neighbours.
[ترجمه ترگمان]خانواده گفت که آن ها سال ها شکنجه و آزار و اذیت را در دستان کشورهای همسایه تحمل کرده اند
[ترجمه گوگل]خانواده اظهار داشتند که سالها از عذاب و سوءاستفاده به دست همسایگان رنج می برند

14. The older boys would torment him whenever they had the chance.
[ترجمه ترگمان]پسرهای بزرگ تر هر وقت فرصت داشتند او را عذاب می دادند
[ترجمه گوگل]پسران بزرگتر او را هر وقت که فرصت داشتند عذاب می کشیدند

15. The knowledge of his guilt tormented him.
[ترجمه ترگمان]آگاهی از گناه او او را عذاب می داد
[ترجمه گوگل]دانش گناه او را تحریک می کند

پیشنهاد کاربران

عذاب دهنده_شکنجه گر


کلمات دیگر: