کلمه جو
صفحه اصلی

intertwined

انگلیسی به انگلیسی

• twined together, interlaced, interwoven

جملات نمونه

1. these two thoughts are inextricably intertwined
این دو اندیشه به طور جدایی ناپذیری در هم پیچیده شده است.

2. the bride and groom's fingers were intertwined
انگشتان دست های عروس و داماد در هم جفت شده بود.

3. The town's prosperity is inextricably intertwined with the fortunes of the factory.
[ترجمه ترگمان]کامیابی شهر به طور جدایی ناپذیری با ثروت های کارخانه درهم آمیخته است
[ترجمه گوگل]شهرت و شکوفایی این شهر با مصادیق کارخانه در هم آمیخته است

4. Environmental law heavily intertwined with administrative law.
[ترجمه ترگمان]قانون محیط زیست به شدت با قانون اجرایی درهم تنیده است
[ترجمه گوگل]قانون محیط زیست به شدت با قانون اداری در هم آمیخته است

5. The trees' branches intertwined to form a dark roof over the path.
[ترجمه ترگمان]شاخه های درختان به شکل یک سقف تیره در طول مسیر درهم تنیده شده اند
[ترجمه گوگل]شاخه های درختی برای ایجاد یک سقف تاریک بر روی مسیر متصل می شوند

6. He intertwined his fingers with hers.
[ترجمه ترگمان]انگشتانش را با انگشت های خود گره کرد
[ترجمه گوگل]او انگشتان خود را با هم پیوند داد

7. Their destinies are intertwined.
[ترجمه ترگمان]سرنوشت آن ها به هم گره خورده است
[ترجمه گوگل]سرنوشت آنها در هم آمیخته است

8. The problems of crime and unemployment are closely intertwined.
[ترجمه ترگمان]مشکلات جنایت و بیکاری به شدت درهم تنیده شده اند
[ترجمه گوگل]مشکلات جرم و بیکاری با یکدیگر همبستگی دارند

9. The towels were embroidered with their intertwined initials.
[ترجمه ترگمان]حروف اول اسم و حروف به هم چسبیده خود را گلدوزی کرده بودند
[ترجمه گوگل]حوله ها با حروف الفبا با هم ترکیب شده اند

10. His fingers intertwined with hers.
[ترجمه ترگمان]انگشتانش با انگشت های او درهم گره خورده بود
[ترجمه گوگل]انگشتانش با هم گره خورده است

11. External reality and psychic reality are thus inextricably intertwined.
[ترجمه ترگمان]واقعیت خارجی و واقعیت ذهنی به طور جدایی ناپذیری درهم تنیده شده اند
[ترجمه گوگل]واقعیت خارجی و واقعیت روانی به این ترتیب درهم آمیخته هستند

12. Often these concerns were inextricably intertwined, in job meetings, phone calls, and after-hours bar conversations.
[ترجمه ترگمان]اغلب این نگرانی ها به طور جدایی ناپذیری در جلسات کاری، تماس های تلفنی، و مکالمات بعد از ساعت به طور جدایی ناپذیری درهم تنیده بودند
[ترجمه گوگل]اغلب این نگرانی ها، در جلسات شغلی، تماس های تلفنی و مکالمات نوار بعد از ظهر درهم آمیخته بودند

13. Local government is thus clearly intertwined with the growth of the towns.
[ترجمه ترگمان]بنابراین دولت محلی به وضوح با رشد شهرها درهم تنیده شده است
[ترجمه گوگل]بنابراین، دولت محلی به وضوح با رشد شهرها همبستگی دارد

14. Her fate intertwined with his.
[ترجمه ترگمان]سرنوشتش با او درهم گره خورده بود
[ترجمه گوگل]سرنوشت او با او همخوانی دارد

پیشنهاد کاربران

در هم تنیده، در هم پیچیده

جدایی ناپذیر

به حالتی از گرفتن دست هم گفته میشود . چنانچه انگشتان در هم قفل شود

She intertwined her hands with him


کلمات دیگر: