بی احتیاط
mindlessness
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• state of requiring little thought; lack of attention; lack of intelligence; haste, lack of caution
جملات نمونه
1. Dare one say that mass-market movie mindlessness is a global phenomenon?
[ترجمه ترگمان]شهامت داشته باشید بگویید که فیلم سازی سینما - بازار یک پدیده جهانی است؟
[ترجمه گوگل]جرات می توان گفت که بی نظمی فیلم فکری یک پدیده جهانی است؟
[ترجمه گوگل]جرات می توان گفت که بی نظمی فیلم فکری یک پدیده جهانی است؟
2. She reacted against the mindlessness and luxury of their lives.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به the و تجمل زندگی آن ها واکنش نشان داد
[ترجمه گوگل]او در برابر بی نظمی و لوکس زندگی خود واکنش نشان داد
[ترجمه گوگل]او در برابر بی نظمی و لوکس زندگی خود واکنش نشان داد
3. In fact, the Kremlin often defends its actions, particularly to foreigners, by pointing to the "mindlessness" of Russians and the lack of a strong civil society.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، کرملین اغلب از اقدامات خود بویژه برای خارجیان، با اشاره به \"mindlessness\" روس ها و فقدان جامعه مدنی قوی دفاع می کند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، کرملین با اشاره به «بی روح بودن» روس ها و فقدان جامعۀ مدنی، اغلب از اقداماتش به ویژه در مورد خارجی ها دفاع می کند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، کرملین با اشاره به «بی روح بودن» روس ها و فقدان جامعۀ مدنی، اغلب از اقداماتش به ویژه در مورد خارجی ها دفاع می کند
4. Ruin, falling, losing, mindlessness were not only in our nature now, they signaled our future.
[ترجمه ترگمان]خراب کردن، سقوط کردن، شکست دادن، نه تنها در طبیعت ما، آن ها به آینده ما علامت می دادند
[ترجمه گوگل]خراب شدن، سقوط، از دست دادن، بی احتیاطی نه تنها در طبیعت ما، بلکه به آینده ما اشاره کرد
[ترجمه گوگل]خراب شدن، سقوط، از دست دادن، بی احتیاطی نه تنها در طبیعت ما، بلکه به آینده ما اشاره کرد
5. Development, so denied, often results in closed gates, bad affect, boredom, and mindlessness among students and teachers.
[ترجمه ترگمان]توسعه، که به این ترتیب انکار می شود، اغلب منجر به گیت های بسته، اثر بد، بی حوصلگی، و mindlessness بین دانش آموزان و معلمان می شود
[ترجمه گوگل]توسعه، بنابراین انکار می شود، اغلب در دروازه های بسته، تاثیر بد، خستگی، و بی معنا بودن در میان دانش آموزان و معلمان است
[ترجمه گوگل]توسعه، بنابراین انکار می شود، اغلب در دروازه های بسته، تاثیر بد، خستگی، و بی معنا بودن در میان دانش آموزان و معلمان است
6. The sickly, overheated corporate environment also encourages a kind of meeting mindlessness.
[ترجمه ترگمان]محیط شرکتی بیمار که بیش از حد گرم شده، یک نوع جلسه ملاقات را مورد تشویق قرار می دهد
[ترجمه گوگل]محیط زیست بیمار، بیش از حد گرم، یک نوع بی نظمی را نیز تشویق می کند
[ترجمه گوگل]محیط زیست بیمار، بیش از حد گرم، یک نوع بی نظمی را نیز تشویق می کند
7. The answer to this question is obvious when we consider the ego's strategy of mindlessness .
[ترجمه ترگمان]پاسخ به این سوال زمانی آشکار است که استراتژی ضمیر mindlessness را در نظر می گیریم
[ترجمه گوگل]پاسخ به این سوال واضح است وقتی که ما در نظر استراتژی غیرواقعی خود هستیم
[ترجمه گوگل]پاسخ به این سوال واضح است وقتی که ما در نظر استراتژی غیرواقعی خود هستیم
8. Indeed, the ego made the world and body-the literal state of mindlessness -to keep us from gaining access to the mind, the source of the only problem and its solution.
[ترجمه ترگمان]در واقع، ضمیر جهان و بدن را به عنوان وضعیت لفظی of ساخته بود تا ما را از دستیابی به ذهن، منبع تنها مساله و راه حل آن حفظ کند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، انحصار، جهان و بدن را، حالت معنادار بی نظمی، ساخته است تا ما را از دسترسی به ذهن، منبع تنها مشکل و راه حل آن جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، انحصار، جهان و بدن را، حالت معنادار بی نظمی، ساخته است تا ما را از دسترسی به ذهن، منبع تنها مشکل و راه حل آن جلوگیری کند
9. The kingdom of heaven is within the mind of a person, not within the collective mindlessness of a crowd.
[ترجمه ترگمان]پادشاهی آسمان در ذهن یک شخص است، نه در میان جمعیت جمعی مردم
[ترجمه گوگل]پادشاهی بهشت در ذهن یک فرد است، نه در داخل بی نظمی جمعی جمعیت
[ترجمه گوگل]پادشاهی بهشت در ذهن یک فرد است، نه در داخل بی نظمی جمعی جمعیت
10. The crowd-intoxicated individual escapes from responsibility, intelligence and morality into a kind of frantic, animal mindlessness.
[ترجمه ترگمان]افراد مست از مسئولیت، هوش و اخلاق به نوعی جنون عصبانی و حیوانی فرار می کنند
[ترجمه گوگل]شخص فرد مضطرب از مسئولیت، هوش و اخلاق به نوعی بی معنی وحشتناک و ناخوشایند حیوانی فرار می کند
[ترجمه گوگل]شخص فرد مضطرب از مسئولیت، هوش و اخلاق به نوعی بی معنی وحشتناک و ناخوشایند حیوانی فرار می کند
11. While critics would be quick to point out a battle droid's mindlessness as a fault, the proponents of the mechanized soldiers would counter that it is instead a virtue.
[ترجمه ترگمان]در حالی که منتقدان سریع تشخیص می دهند که مبارزه ای علیه mindlessness به عنوان یک خطا وجود دارد، حامیان این سربازان مکانیزه با آن مقابله می کنند که به جای یک فضیلت است
[ترجمه گوگل]در حالی که منتقدان سریع به اشاره به بی نظمی نبرد جنگل به عنوان یک خطا، طرفداران سربازان مکانیکی می شود مقابله با این که آن را به جای یک فضیلت است
[ترجمه گوگل]در حالی که منتقدان سریع به اشاره به بی نظمی نبرد جنگل به عنوان یک خطا، طرفداران سربازان مکانیکی می شود مقابله با این که آن را به جای یک فضیلت است
12. The scent is scientifically proven to promote relaxation, and the repetition and mindlessness of ironing will soothe you.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ علمی ثابت شده است که این عطر آرامش را ترویج می کند، و تکرار و تکرار اتو کردن شما را تسکین خواهد داد
[ترجمه گوگل]این عطر از لحاظ علمی اثبات شده است که آرامش را ترویج می دهد و تکرار و بی توجهی اتو کردن شما را آرام می کند
[ترجمه گوگل]این عطر از لحاظ علمی اثبات شده است که آرامش را ترویج می دهد و تکرار و بی توجهی اتو کردن شما را آرام می کند
13. It would fill me with a feeling, a feeling I later tried to dupicate with alcohol and finally found again with Clare, a feeling of unity, oblivion, mindlessness in the best sense of the word.
[ترجمه ترگمان]این احساس مرا با حسی پر می کرد، حسی که بعدا سعی کردم با الکل قاطی شوم و سرانجام دوباره با Clare پیدا کردم، احساس وحدت، فراموشی و mindlessness در بهترین حالت
[ترجمه گوگل]این احساسات من را پر می کند، احساساتی که بعدا سعی کردم با الکل مخلوط شده و در نهایت دوباره با کلر، یک احساس یکپارچگی، فراموشی، بی نظمی در بهترین حالت این کلمه دوباره پیدا شد
[ترجمه گوگل]این احساسات من را پر می کند، احساساتی که بعدا سعی کردم با الکل مخلوط شده و در نهایت دوباره با کلر، یک احساس یکپارچگی، فراموشی، بی نظمی در بهترین حالت این کلمه دوباره پیدا شد
14. Mental disturbances: confusion, inability to concentrate, indecisiveness, mind racing, mindlessness, or blankness.
[ترجمه ترگمان]اختلالات ذهنی: گیجی، ناتوانی در تمرکز، indecisiveness، مسابقه ذهن، mindlessness، یا فراموشی
[ترجمه گوگل]اختلالات روانی: سردرگمی، ناتوانی در تمرکز، ناتوانی، ذهن مسابقه، بی نظمی، یا خالی بودن
[ترجمه گوگل]اختلالات روانی: سردرگمی، ناتوانی در تمرکز، ناتوانی، ذهن مسابقه، بی نظمی، یا خالی بودن
پیشنهاد کاربران
بی فکری
حواس پرتی
بی خیالی_ بی فکری_ پرت اندیشگی
کلمات دیگر: