(موسیقی و رقص و هنر: به کار بردن ساده ترین طرح یا شکل و دست کم گیری فردیت هنرمند) کمینه گرایی، مینی مالیسم
minimalism
(موسیقی و رقص و هنر: به کار بردن ساده ترین طرح یا شکل و دست کم گیری فردیت هنرمند) کمینه گرایی، مینی مالیسم
انگلیسی به فارسی
(سیاست) محافظهکاری
(موسیقی و رقص و هنر: به کار بردن سادهترین طرح یا شکل و دستکم گیری فردیت هنرمند) کمینه گرایی، مینیمالیسم
انگلیسی به انگلیسی
• reduction to the smallest possible amount; simplification; using the simplest materials and forms available; art movement in sculpture that started in the 1950s and stressed excessive simplification of form and color
minimalism is an artistic movement and philosophy whose followers try to show everything in as simple a form as possible.
minimalism is an artistic movement and philosophy whose followers try to show everything in as simple a form as possible.
جملات نمونه
1. In her own home, she replaced austere minimalism with cosy warmth and colour.
[ترجمه ترگمان]در خانه خود، مینیمالیسم austere را با گرم و رنگ های گرم جایگزین کرد
[ترجمه گوگل]در خانه خود او، مینیمالیسم عجیب و غریب را با گرما و رنگ دلپذیر جایگزین کرد
[ترجمه گوگل]در خانه خود او، مینیمالیسم عجیب و غریب را با گرما و رنگ دلپذیر جایگزین کرد
2. His linguistic minimalism can also be effective-his low-key description of a hanging is quite the most harrowing I've read.
[ترجمه ترگمان]مینیمالیسم زبانی او هم می تواند موثر باشد - توضیح کلید پایین او از یک آویزان، بسیار دلخراش است که من خوانده ام
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم زبان شناختی او نیز می تواند موثر باشد - توصیف کلید پایین کلید آویزان بسیار سخت تر است که من خوانده ام
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم زبان شناختی او نیز می تواند موثر باشد - توصیف کلید پایین کلید آویزان بسیار سخت تر است که من خوانده ام
3. Women are casting off minimalism, starting at the accessory level.
[ترجمه ترگمان]زنان از مینیمالیسم جدا می شوند و از سطح جانبی شروع می کنند
[ترجمه گوگل]زنان مینیمالیسم را رها می کنند و از سطح لوازم جانبی شروع می کنند
[ترجمه گوگل]زنان مینیمالیسم را رها می کنند و از سطح لوازم جانبی شروع می کنند
4. Herbert Ypma is talking about the merits of minimalism in interior design.
[ترجمه ترگمان]هربرت Ypma درباره محاسن مینیمالیسم در طراحی داخلی صحبت می کند
[ترجمه گوگل]هربرت یپما در مورد ویژگی های مینیمالیسم در طراحی داخلی صحبت می کند
[ترجمه گوگل]هربرت یپما در مورد ویژگی های مینیمالیسم در طراحی داخلی صحبت می کند
5. The overbearing sophistication of conceptualism and minimalism did not guarantee success in art for anyone.
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی بیش از حد of و مینیمالیسم، موفقیت در هنر برای هر کسی را تضمین نکرد
[ترجمه گوگل]پیچیدگی فرمانروایی مفهومگرائی و مینیمالیسم موفقیت در هنر را برای هر کسی تضمین نمی کند
[ترجمه گوگل]پیچیدگی فرمانروایی مفهومگرائی و مینیمالیسم موفقیت در هنر را برای هر کسی تضمین نمی کند
6. The minimalism of their lectrovisio? often monochrome (sentence dictionary), takes us to level zero of se orial perception.
[ترجمه ترگمان]مینیمالیسم of (lectrovisio)آن ها؟ اغلب تک رنگ (فرهنگ لغت جمله ای)، ما را به سطح متوسط ادراک orial می برد
[ترجمه گوگل]حداقل استعداد خود را از دست داده اید؟ اغلب تک رنگ (فرهنگ لغت جمله)، ما را به سطح صفر ادراک می کند
[ترجمه گوگل]حداقل استعداد خود را از دست داده اید؟ اغلب تک رنگ (فرهنگ لغت جمله)، ما را به سطح صفر ادراک می کند
7. Their simplicity, a far cry from contemporary minimalism, was the starting point for the design.
[ترجمه ترگمان]سادگی آن ها، که از مینیمالیسم contemporary بسیار دور بود، نقطه شروع طراحی بود
[ترجمه گوگل]سادگی آنها، گریز از مینیمالیسم معاصر، نقطه شروع برای طراحی بود
[ترجمه گوگل]سادگی آنها، گریز از مینیمالیسم معاصر، نقطه شروع برای طراحی بود
8. He refines traditional realistic painting with abstractionism and minimalism approach, and rationally constructs a modern art concept with unique personal style.
[ترجمه ترگمان]او نقاشی واقعی سنتی را با رویکرد abstractionism و مینیمالیسم شکل می دهد، و به طور منطقی یک مفهوم هنری مدرن با سبک شخصی منحصر به فرد می سازد
[ترجمه گوگل]او نقاشی های واقع گرایانه سنتی با روش انتزاعگری و مینیمالیسم را تصحیح می کند و به لحاظ منطقی یک مفهوم هنر مدرن با سبک شخصی منحصر به فرد ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]او نقاشی های واقع گرایانه سنتی با روش انتزاعگری و مینیمالیسم را تصحیح می کند و به لحاظ منطقی یک مفهوم هنر مدرن با سبک شخصی منحصر به فرد ایجاد می کند
9. The tendency of minimalism holds a strong force field of modern architecture.
[ترجمه ترگمان]گرایش مینیمالیسم یک حوزه نیروی قوی از معماری مدرن است
[ترجمه گوگل]گرایش مینیمالیسم دارای یک میدان نیروی قوی معماری مدرن است
[ترجمه گوگل]گرایش مینیمالیسم دارای یک میدان نیروی قوی معماری مدرن است
10. Minimalism helped me to get out of debt, and to get out of poverty.
[ترجمه ترگمان]مینیمالیسم به من کمک کرد تا از قرض خلاص شوم، و از فقر بیرون بیایم
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم به من کمک کرد تا از بدهی خارج شود و از فقر بیرون بیاید
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم به من کمک کرد تا از بدهی خارج شود و از فقر بیرون بیاید
11. Zumthor's creations exuberate with a sense of natural minimalism.
[ترجمه ترگمان]ظهور Zumthor با یک حس مینیمالیسم طبیعی تغییر می کند
[ترجمه گوگل]خلاقیت های Zumthor با مینیمالیسم طبیعی ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]خلاقیت های Zumthor با مینیمالیسم طبیعی ظاهر می شوند
12. In the phylogeny of LA, Structuralism and Minimalism have a great sense of innovation.
[ترجمه ترگمان]در تکامل نژادی لس آنجلس، Structuralism و مینیمالیسم یک حس عالی از نوآوری دارند
[ترجمه گوگل]در فیلوژنی لا، ساختارگریسم و مینیمالیسم حس نوآوری زیادی دارند
[ترجمه گوگل]در فیلوژنی لا، ساختارگریسم و مینیمالیسم حس نوآوری زیادی دارند
13. Minimalism was a strong anchor for swooshes, sparkling little balls and other accidental manifestations.
[ترجمه ترگمان]Minimalism که بر ما می بارید، balls بود که گلوله های کوچک درخشان و دیگر تظاهرات غیر تصادفی بر سر داشت
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم یک لنگر قوی برای swooshes، توپ های درخشان و دیگر تظاهرات تصادفی بود
[ترجمه گوگل]مینیمالیسم یک لنگر قوی برای swooshes، توپ های درخشان و دیگر تظاهرات تصادفی بود
14. It adopts the Universal Grammar and Minimalism of Chomsky and Gile's Efforts Model as the theoretical framework to support the thesis.
[ترجمه ترگمان]این قانون، گرامر جهانی و مینیمالیسم از تلاش های چامسکی و Gile را به عنوان چارچوب نظری برای پشتیبانی از این پایان نامه اقتباس می کند
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل جهانی و مینیمالیسم مدل های سازمانی چامسکی و جیل را به عنوان چارچوب نظری برای حمایت از پایان نامه تصویب می کند
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل جهانی و مینیمالیسم مدل های سازمانی چامسکی و جیل را به عنوان چارچوب نظری برای حمایت از پایان نامه تصویب می کند
پیشنهاد کاربران
ساده زیستی
کم ولی با ارزش داشتن
حداقل گرایی
minimalism ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: کمینهگرایی
تعریف: گرایشی در هنر که آثاری را با حداقل ابزارها و اشکال هندسی و محتوا خلق میکند
واژه مصوب: کمینهگرایی
تعریف: گرایشی در هنر که آثاری را با حداقل ابزارها و اشکال هندسی و محتوا خلق میکند
کلمات دیگر: