کلمه جو
صفحه اصلی

top drawer


از ما بهتران، هزار فامیل، طبقه ی حاکمه، مهم، دارای مقام یا اهمیت عالی، قدرت عالیه، هیئت حاکمه

انگلیسی به فارسی

دارای مقام یا اهمیت عالی، قدرت عالیه، هیئت حاکمه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) of or pertaining to the highest rank, level of importance, quality, or the like.
مشابه: boss

- You're lucky to have been admitted to a top-drawer college.
[ترجمه ترگمان] شانس آوردی که به یه کالج درجه یک پذیرفته شدی
[ترجمه گوگل] شما خوش شانس هستید که به یک کالج برجسته پذیرفته شوید

• uppermost drawer; uppermost position or rank; important

جملات نمونه

1. The top drawer is the one with the cutlery in.
[ترجمه ترگمان]کشوی بالایی یکی با کارد و چنگال ها هست
[ترجمه گوگل]کشو بالا است که با کارد و چنگال در

2. Put it in the top drawer.
[ترجمه ترگمان] بذارش تو کشوی بالایی
[ترجمه گوگل]آن را در کشوی بالا قرار دهید

3. The shirts go in the top drawer.
[ترجمه ترگمان]پیراهن های بالای کشوی بالایی می روند
[ترجمه گوگل]پیراهن ها در جعبه بالا قرار دارند

4. I found the letter in the top drawer of his desk.
[ترجمه ترگمان]نامه را در کشوی بالایی میزش پیدا کردم
[ترجمه گوگل]این نامه را در کشوی بالا میز خود پیدا کردم

5. She's out of the top drawer / She's very top drawer.
[ترجمه ترگمان]از کشوی بالایی بیرون است
[ترجمه گوگل]او از کشوی بالا / او بسیار کشویی است

6. She kept his passport in the top drawer.
[ترجمه ترگمان]گذرنامه اش را در کشوی بالایی نگه داشت
[ترجمه گوگل]او پاسپورت خود را در کشو بالا نگه داشته است

7. He opened the top drawer of his desk, and took out a brown envelope.
[ترجمه ترگمان]کشوی بالایی میزش را باز کرد و پاکتی قهوه ای بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او میز کشوی بالای میز را باز کرد و پاکت قهوه ای را گرفت

8. She opened the top drawer of her desk.
[ترجمه ترگمان]کشوی بالایی میزش را باز کرد
[ترجمه گوگل]او کشواتر از میز خود را باز کرد

9. He pulled open the top drawer beneath.
[ترجمه ترگمان]کشوی بالایی را باز کرد
[ترجمه گوگل]او کشوی بالا را در زیر باز کرد

10. He pulled out the top drawer of the desk, where lined in rows were a dozen paper tubes.
[ترجمه ترگمان]او کشوی بالایی میز را بیرون کشید، جایی که در ردیف ردیفی از لوله های کاغذی قرار داشت
[ترجمه گوگل]او کشوای بالا میز را کشید، جایی که در ردیف قرار داده شد، دوازده لوله کاغذ بود

11. My keys are in the top drawer.
[ترجمه ترگمان] کلیدام توی کشوی بالایی هستن
[ترجمه گوگل]کلیدهای من در کشو بالا قرار دارند

12. Climbing off his mattress Gimmelmann went to the top drawer of his dresser and took out a file.
[ترجمه ترگمان]از تشک بلند شد و به سمت کشوی بالایی کمد رفت و یک فایل را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]Gimmelmann به بالا کشیدن تشک او رفت و به کشوی بالا میزبان خود رفت و فایل را بیرون آورد

13. Put the papers in the top drawer of the filing cabinet.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها را در کشوی بالایی کمد بایگانی قرار بده
[ترجمه گوگل]مقالات را در کشوی بالا کابینت پرینت قرار دهید

14. The key was in the top drawer, neatly labelled.
[ترجمه ترگمان]کلید در کشوی فوقانی بود و با دقت برچسب زده بود
[ترجمه گوگل]کلید در کشو بالا بود، به آرامی برچسب گذاری شده بود

15. I reached in my top drawer for the telephone book and hauled it out.
[ترجمه ترگمان]به کشوی بالایی دفتر تلفن رفتم و آن را بیرون کشیدم
[ترجمه گوگل]من برای دفترچه تلفن در کشوهای بالا به تو رسیدم و آن را برداشتم

پیشنهاد کاربران

باکلاس


کلمات دیگر: