مشعلدار، (مجازی) رهبر، الهام گر، سرجنبان، مشعل دار
torchbearer
مشعلدار، (مجازی) رهبر، الهام گر، سرجنبان، مشعل دار
انگلیسی به فارسی
مشعل دار
مشعل، مشعل دار
انگلیسی به انگلیسی
• one carrying a torch; leader of a movement or campaign
اسم ( noun )
• (1) تعریف: one who carries a torch, as in a ceremonial procession.
• (2) تعریف: one who shows the way for others; leader.
جملات نمونه
1. Ancient Greek had never organized torch relay or torchbearer race.
[ترجمه ترگمان]یونان باستان هرگز مشعل مشعل یا مسابقه حمل مشعل را سازماندهی نکرده بود
[ترجمه گوگل]یونان باستان هرگز رله ی مشعل یا مسابقه ی مشعل را سازمان نداد
[ترجمه گوگل]یونان باستان هرگز رله ی مشعل یا مسابقه ی مشعل را سازمان نداد
2. Lin Li was the first torchbearer of the Olympic torch relay in San Francisco, America.
[ترجمه ترگمان]لین لی اولین مشعل دار مشعل المپیک در سان فرانسیسکو آمریکا بود
[ترجمه گوگل]لین لی اولین لرزاننده ی رله ی المپیک المپیک در سان فرانسیسکو، امریکا بود
[ترجمه گوگل]لین لی اولین لرزاننده ی رله ی المپیک المپیک در سان فرانسیسکو، امریکا بود
3. The Olympic torchbearer Jinjing was invited to visit France again.
[ترجمه ترگمان]دعوت کنندگان مشعل المپیک برای بازدید مجدد از فرانسه دعوت شد
[ترجمه گوگل]جینجینگ، مشعل المپیک، مجددا از فرانسه دیدن کرد
[ترجمه گوگل]جینجینگ، مشعل المپیک، مجددا از فرانسه دیدن کرد
4. Sang, who uses a wheelchair, is an official torchbearer for the 2008 Olympics.
[ترجمه ترگمان]سانگ که از صندلی چرخدار استفاده می کند، یک مشعل دار رسمی برای المپیک ۲۰۰۸ است
[ترجمه گوگل]سان، که از یک صندلی چرخدار استفاده می کند، یک قاتل رسمی برای بازی های المپیک 2008 است
[ترجمه گوگل]سان، که از یک صندلی چرخدار استفاده می کند، یک قاتل رسمی برای بازی های المپیک 2008 است
5. In latter - day, YanFu was the famous idealistic torchbearer, Caiyuanpei was the famous educationist.
[ترجمه ترگمان]در دو روز اخیر، YanFu یک مشعل دار famous معروف بود که Caiyuanpei مشهور educationist بود
[ترجمه گوگل]در روزهای آخر، یان فو معروف به کارگر معروف ایده آل شد، Caiyuanpei معروف آموزش و پرورش بود
[ترجمه گوگل]در روزهای آخر، یان فو معروف به کارگر معروف ایده آل شد، Caiyuanpei معروف آموزش و پرورش بود
کلمات دیگر: