کلمه جو
صفحه اصلی

demonstration


معنی : تظاهر، اثبات، نمایش، تظاهرات، دمونستراسیون
معانی دیگر : بازنمایاندن، برهان، نشان دادن (طرز کار چیزی به منظور فروش و غیره)، آشکار سازی، بروز، ابراز، هنگامه گری، توضیح (از راه نشان دادن یا مثل زدن)، بیان، سهش، سهیدن

انگلیسی به فارسی

دمونستراسیون، تظاهرات


نمایش، اثبات


تظاهرات، دمونستراسیون، نمایش، اثبات، تظاهر


انگلیسی به انگلیسی

• exhibition, showing, explanation; display of public opinion (through a protest march, meeting, etc.); emotional display
a demonstration is a public meeting or march held by people to show that they oppose or support something.
a demonstration of something is a talk in which someone shows you how to do it or how it works.
a demonstration is also a proof that something exists or that something such as a theory is true.
a demonstration of a quality or feeling is an expression of it.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نمایش عملی

مترادف و متضاد

تظاهر (اسم)
display, feint, affectation, demonstration, pretense, pretension, ostentation, simulation, fakery, make-believe, semblance, preciosity, prudery, effusion, eyewash, grimace

اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication

نمایش (اسم)
amusement, performance, play, display, show, appearance, demonstration, ostentation, histrionics, representation, presentation, exhibition, portrayal, parade, presentment, staging, showing, exposure, drama, flare, spectacle

تظاهرات (اسم)
demonstration, parade

دمونستراسیون (اسم)
demonstration

display of proof


Synonyms: affirmation, confirmation, description, evidence, exhibition, explanation, exposition, expression, illustration, induction, manifestation, presentation, proof, show, spectacle, substantiation, test, testimony, trial, validation


Antonyms: concealment, hiding


display of belief in cause by taking public action


Synonyms: fast, lie-in, love-in, march, mass lobby, parade, peace march, picket, picket line, protest, rally, sit-in, strike, teach-in, walkout


جملات نمونه

1. the demonstration of one of the laws of physics
اثبات یکی از قوانین فیزیک

2. a mass demonstration
تظاهرات عظیم

3. the workers' demonstration ended in violence
تظاهرات کارگران به خشونت انجامید.

4. the first public demonstration of the new computers
نخستین نمایش همگانی کامپیوترهای جدید

5. black flags were another demonstration of their grief
پرچم های سیاه نشان دیگری از سوگ آنان بود.

6. he took part in the demonstration
او در تظاهرات شرکت کرد.

7. The demonstration broke up in tumult.
[ترجمه مدیا قهرمانی] تضاهرات با هرج و مرج پایان یافت
[ترجمه ترگمان]نمایش با هرج و مرج برپا شد
[ترجمه گوگل]تظاهرات در تاریکی شکسته شد

8. The organisers of the demonstration concede that they hadn't sought permission for it.
[ترجمه ترگمان]سازمان دهندگان این تظاهرات قبول دارند که به دنبال مجوز برای آن نبوده اند
[ترجمه گوگل]برگزارکنندگان این تظاهرات بر این باورند که آنها برای آن اجازه درخواست نداده اند

9. The professor will give a demonstration in class.
[ترجمه علیرضا فردین] استاد در کلاس توضیحی خواهد داد یا استاد در کلاس درس موضوع را اثبات خواهد کرد.
[ترجمه ترگمان]پروفسور در کلاس حاضر به تظاهرات خواهد شد
[ترجمه گوگل]استاد در کلاس درس تظاهرات خواهد کرد

10. Rubber bullets were used to break up the demonstration.
[ترجمه ترگمان]از گلوله های پلاستیکی برای شکستن تظاهرات استفاده می شد
[ترجمه گوگل]گلوله های لاستیکی برای شکستن تظاهرات استفاده شد

11. This demonstration was a symptom of discontent among the students.
[ترجمه ترگمان]این تظاهرات نشانه ای از نارضایتی دانشجویان بود
[ترجمه گوگل]این تظاهرات نشانه نارضایتی دانشجویان بود

12. The demonstration is a pointless act/gesture of defiance against the government.
[ترجمه ترگمان]تظاهرات یک اقدام یا حرکتی بی هوده علیه دولت است
[ترجمه گوگل]تظاهرات یک اقدام بی عاطفه / حرص و طمع نزاع در برابر دولت است

13. There was a large but peaceful demonstration outside the US Embassy.
[ترجمه ترگمان]تظاهرات مسالمت آمیز اما مسالمت آمیز در خارج از سفارت آمریکا رخ داد
[ترجمه گوگل]نمایشگاه بزرگ اما صلح آمیز در خارج از سفارت ایالات متحده وجود دارد

14. They called a demonstration to protest against proposed job cuts.
[ترجمه ترگمان]آن ها تظاهرات اعتراضی را علیه کاهش پیشنهاد کار پیشنهاد کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک تظاهرات برای اعتراض به کاهش شغل پیشنهاد کردند

15. Police used tear gas to break up a demonstration.
[ترجمه پوریا] پلیس از گاز اشک استفاده کرد تا تظاهرات را به هم بزند.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای شکستن تظاهرات از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس با استفاده از گاز اشک آور برای شکستن تظاهرات

16. We're going to a cookery demonstration tonight.
[ترجمه ترگمان]امشب باید نمایش اجر کنیم
[ترجمه گوگل]امشب به یک تظاهرات آشپزی می رویم

17. There was a huge police presence at the demonstration.
[ترجمه ترگمان]حضور پلیس عظیمی در تظاهرات وجود داشت
[ترجمه گوگل]حضور گسترده پلیس در تظاهرات وجود داشت

18. The students are holding a demonstration to protest against the increase in their fees.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان تظاهراتی را برای اعتراض به افزایش شهریه ها برگزار می کنند
[ترجمه گوگل]دانشجویان برای تظاهرات علیه افزایش هزینه های خود تظاهرات می کنند

19. The demonstration lasted from dawn till dusk.
[ترجمه ترگمان]نمایش تا غروب تا غروب ادامه یافت
[ترجمه گوگل]تظاهرات از طلوع تا غروب خورشید ادامه داشت

the demonstration of one of the laws of physics

اثبات یکی از قوانین فیزیک


the first public demonstration of the new computers

نخستین نمایش همگانی کامپیوترهای جدید


Black flags were another demonstration of their grief.

پرچم‌های سیاه نشان دیگری از سوگ آنان بود.


student demonstrations in the campus

تظاهرات دانشجویان در پردیس دانشگاه


The workers' demonstration ended in violence.

تظاهرات کارگران به خشونت انجامید.


پیشنهاد کاربران

راهپیمایی، تظاهرات

نمایشگری

take part in a public protest for

بازنمایی

مانور

چشم انداز

دمو، نسخه آزمایشی نرم افزار

تظاهرات

نمایش دادن

ساطر کردن

ابراز و جلوه دادن ( یک محصول یا خدمات )
اثبات و باز نمایاندن ( یک محصول )

استقرایی ( پژوهش یا روش استقرایی )

بروز این نکته که . . .
ابراز این مسئله که . . .
معلوم شدن این نکته که . . .
فاش شدن این مسئله که . . .

اثبات تجربی و عملی، اثبات از راه نمایش

تظاهرات ، نمایش، ابراز، بیان

تظاهرات، نشان دادن عملی اعتراض به موضوع

توضیح ( از راه نشان دادن یا مثل زدن )

She walked me through a demonstration of the software
دختره/خانمه طرز کار این نرم افزار به نوبت و مرحله به مرحله بهم نشون/یاد داد

گواه - دلیل - شاهد - نما - صورت ظاهر - تجسم

ارائۀ نمایش

demonstration ( علوم نظامی )
واژه مصوب: تظاهربه تک
تعریف: تک یا نمایش نیرو با هدف فریب دشمن در منطقه ای غیر از منطقۀ عملیاتی


کلمات دیگر: