1. to intervene to settle a quarrel
برای حل دعوا پادر میانی کردن
2. unforeseeable developments can always intervene
جریانات غیرقابل پیش بینی همیشه می تواند رخ بدهد.
3. we have decided not to intervene in their civil war
ما برآنیم که در جنگ داخلی آنان دخالت نکنیم.
4. if they attack our allies we will intervene
اگر به متحدان ما حمله کنند ما مداخله خواهیم کرد.
5. I am powerless to intervene in the matter.
[ترجمه ترگمان]من قدرت مداخله در این موضوع را ندارم
[ترجمه گوگل]من ناتوانم در این زمینه دخالت کنم
6. The security forces had to intervene to prevent the situation worsening.
[ترجمه ترگمان]نیروهای امنیتی باید برای جلوگیری از وخیم تر شدن اوضاع دخالت کنند
[ترجمه گوگل]نیروهای امنیتی مجبور بودند مداخله کنند تا از بدتر شدن وضعیت جلوگیری کنند
7. The police don't usually like to intervene in disputes between husbands and wives.
[ترجمه ترگمان]پلیس معمولا دوست ندارد در اختلافات میان شوهران و همسران مداخله کند
[ترجمه گوگل]پلیس معمولا تمایل به مداخله در اختلافات میان شوهران و همسران ندارد
8. The government would not intervene in private-sector wage bargaining.
[ترجمه ترگمان]دولت در مذاکرات حقوق خصوصی دخالت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]دولت در چارچوب معوقه حقوق خصوصی دخالت نمی کند
9. They would not intervene against the rebels themselves.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مقابل خود شورشیان مداخله نخواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها در برابر شورشیان خود دخالت نمی کنند
10. The army will have to intervene to prevent further fighting.
[ترجمه ترگمان]ارتش باید برای جلوگیری از جنگ بیشتر دخالت کند
[ترجمه گوگل]ارتش باید برای جلوگیری از جنگ بیشتر به مداخله ادامه دهد
11. They remain unwilling to intervene militarily in what could be an unending war.
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایلی به دخالت نظامی در آنچه که می تواند یک جنگ بی پایان باشد، ندارند
[ترجمه گوگل]آنها همچنان تمایلی به دخالت نظامی در جنگ ندارند
12. The police don't usually like to intervene in domestic disputes .
[ترجمه ترگمان]پلیس معمولا دوست ندارد در اختلافات داخلی دخالت کند
[ترجمه گوگل]پلیس معمولا تمایل به دخالت در اختلافات داخلی ندارد
13. It'seems inappropriate for us to intervene at this stage.
[ترجمه ترگمان]برای ما نامناسب به نظر می رسد که در این مرحله مداخله کنیم
[ترجمه گوگل]این برای ما مناسب است که در این مرحله دخالت کنیم
14. He secretly hoped that fate would intervene and save him having to meet her.
[ترجمه ترگمان]او در خفا امیدوار بود که سرنوشت مداخله کند و او را نجات دهد
[ترجمه گوگل]او مخفیانه امیدوار بود که سرنوشت دخالت کند و او را مجبور به ملاقات او کند
15. We may have to intervene militarily in the area.
[ترجمه ترگمان]ما ممکن است مجبور باشیم از نظر نظامی در منطقه مداخله کنیم
[ترجمه گوگل]ما ممکن است مجبور باشیم که در این منطقه به صورت نظامی دخالت کنیم