کلمه جو
صفحه اصلی

plenipotentiary


معنی : مطلق، تام الاختیار، دارای اختیار مطلق
معانی دیگر : (سفیر و غیره) تام الاختیار، دارای اختیار تام، خود کاره، خود گزین، plenipotent : تام الاختیار

انگلیسی به فارسی

( plenipotent =) تام الاختیار، دارای اختیار مطلق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: plenipotentiaries
• : تعریف: an agent given full authority to act on behalf of another, esp. in diplomatic matters.
مشابه: deputy
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having full authority to act on behalf of another.
مشابه: deputy

(2) تعریف: granting full authority to act on one's behalf.

(3) تعریف: complete or absolute, esp. in power.

• ambassador, diplomat; official representative; delegate, messenger
authorized, qualified; has full authority, has power of attorney
a plenipotentiary is someone who has full power and authority to act as a representative of a country or organization; a formal word. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...plenipotentiary powers.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مختار، تام الاختیار

مترادف و متضاد

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

تام الاختیار (صفت)
plenipotent, plenipotentiary

دارای اختیار مطلق (صفت)
plenipotent, plenipotentiary

جملات نمونه

1. ambassador plenipotentiary
نماینده ی سیاسی تام الاختیار،سفیر ویژه

2. an ambassador plenipotentiary
سفیر تام الاختیار

3. He was promoted from minister plenipotentiary to full ambassador.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان سفیر کبیر به سمت سفیر کبیر منصوب شد
[ترجمه گوگل]او از نماینده وزیر تا سفیر کامل ارتقا یافت

4. There were plenipotentiaries in court uniforms so decked with gold that their coats seemed like sheets of light.
[ترجمه ترگمان]لباس متحدالشکل درباری چنان پوشیده از طلا بود که coats به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]در قالب لباس های دادگاهی، طلای رنگین کمان که به نظر می رسید ورقه های نور به نظر می رسید، قدرت طلبی داشتند

5. His last diplomatic posting was as ambassador and plenipotentiary in Paris.
[ترجمه ترگمان]آخرین ارسال دیپلماتیک او به عنوان سفیر و نماینده تام الاختیار در پاریس بود
[ترجمه گوگل]آخرین پست دیپلماتیک او به عنوان سفیر و نماینده در پاریس بود

6. Are they delegates, representatives or plenipotentiaries, for instance?
[ترجمه ترگمان]مثلا نمایندگان، نمایندگان یا plenipotentiaries، برای مثال؟
[ترجمه گوگل]مثلا آیا نمایندگان، نمایندگان و یا نمایندگان مجاز هستند؟

7. Edwin H. Conger was envoy extraordinary and Minister Plenipotentiary.
[ترجمه ترگمان]ادوین اچ conger نماینده سیاسی و نماینده سیاسی بود
[ترجمه گوگل]ادوین H کنگر نماینده ویژه و نماینده وزیر بود

8. The minister was given plenipotentiary powers in the trade negotiations.
[ترجمه ترگمان]وزیر در مذاکرات تجاری اختیارات تام به دست آمد
[ترجمه گوگل]وزیر در اختیار مذاکرات تجاری قدرتمندی را به دست آورد

9. The Plenipotentiary Council convened in extraordinary session to listen to Colonel Wolff's report and hear out his requests.
[ترجمه ترگمان]شورای Plenipotentiary در جلسه فوق العاده ای برای گوش دادن به گزارش سرهنگ ولف و شنیدن درخواست های او تشکیل جلسه داد
[ترجمه گوگل]شورای عالی صلح در جلسه فوق العاده ای برای گوش دادن به گزارش سرهنگ والف و خواندن درخواست های او برگزار شد

10. Information to be Minister Plenipotentiary in the end to terrorism.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات در پایان به تروریسم وزیر مختار است
[ترجمه گوگل]اطلاعات به عنوان وزیر خارجه در پایان تروریسم

11. She became Her Britannic Majesty's new ambassador plenipotentiary to the Republic of Lebanon.
[ترجمه ترگمان]او سفیر جدید ملکه در کشور لبنان شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان نماینده سفیر جدید بریتانیایی در جمهوری لبنان شد

12. The Constitution grants the president plenipotentiary powers to use military force to protect our national security.
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی به رئیس جمهور اختیار می دهد تا از نیروی نظامی برای حفاظت از امنیت ملی خود استفاده کند
[ترجمه گوگل]قانون اساسی قدرت کامل رییس جمهور را به منظور استفاده از نیروی نظامی برای حفاظت از امنیت ملی ما اعطا می کند

13. As an ambassador plenipotentiary, he represents the diplomatic image of his country.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نماینده تام الاختیار سفیر، تصویر دیپلماتیک کشورش را نمایندگی می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نماینده سفیر، نماینده تصویر دیپلماتیک کشورش است

14. From right: Minister Plenipotentiary of the Embassy of the Syrian Arab Republic, Interpreter Wang Qian.
[ترجمه ترگمان]از راست: وزیر مختار سفارت جمهوری عربی سوریه، مترجم شفاهی Wang Wang کان
[ترجمه گوگل]از وزیر معین سفارت جمهوری عربی سوریه، مترجم وانگ چیان

an ambassador plenipotentiary

سفیر تام‌الاختیار



کلمات دیگر: