1. Besides this ground for nullity, other grounds traditionally have been applied even to marriages performed in the church.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این زمینه برای بطلان، سایر زمینه ها به طور سنتی حتی برای ازدواج های انجام شده در کلیسا اعمال شده اند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این زمینه برای ناعادلانه، دیگر زمینه ها به طور معمول حتی به ازدواج انجام شده در کلیسا اعمال می شود
2. Her mouth, a nullity, a bland smear of beige on cream enamel.
[ترجمه ترگمان]دهانش، یک لکه قهوه ای، یک لکه کوچک بژ رنگ بژ
[ترجمه گوگل]دهان او، یک نفی، یک اسمرد بلندی از بژ در کرم مینا
3. The judge's order was a nullity and no effective variation was made of the earlier flawed order of the justices.
[ترجمه ترگمان]حکم قاضی بطلان بود و هیچ تغییر موثری از نظم ناقص قضات دادگاه صورت نگرفته بود
[ترجمه گوگل]حکم قاضی یک احکام غیرقانونی بود و هیچ نظم قضایی قبلی قضات از لحاظ حقوقی تغییری نکرد
4. The effect of a decree of nullity, broadly speaking, is that the marriage is treated as if it had never existed.
[ترجمه ترگمان]اثر یک حکم بطلان که به طور گسترده بیان می شود این است که ازدواج طوری رفتار می شود که انگار هرگز وجود نداشته است
[ترجمه گوگل]اثر حکم نفی، به طور کلی، این است که ازدواج به گونه ای رفتار می شود که انگار هیچگاه وجود نداشت
5. In literature, vulgarity is preferable to nullity, just as grocer's port is preferable to distilled water.
[ترجمه ترگمان]در ادبیات، پستی نسبت به بطلان ترجیح داده می شود، درست همان طور که درگاه خواربار بر آب مقطر ترجیح داده می شود
[ترجمه گوگل]در ادبیات، نوگرائی ترجیح داده می شود تا ناعادلانه باشد، همانطور که بندر ترجیح داده می شود تا آب مقطر
6. The air cooler is designed of nullity fin oval stainless steel bellows tube bank replacing conventional fin tube bank.
[ترجمه ترگمان]خنک کننده هوا از نوع بطلان بر روی لوله های فولادی ضد زنگ بیضی شکل با جایگزین کردن ساحل معمولی لوله باله طراحی شده است
[ترجمه گوگل]کولر هوا از لوله کوپلینگ ضد زنگ بیضی شکل بیضی شکل جایگزین لوله معمولی لوله لوله شده است
7. The air cooler is designed of nullity fin oval stainless steel bellows tube bank replacing conventional fin tube bank. It is a technological innovation designing and manufacturing of The air cooler.
[ترجمه ترگمان]خنک کننده هوا از نوع بطلان بر روی لوله های فولادی ضد زنگ بیضی شکل با جایگزین کردن ساحل معمولی لوله باله طراحی شده است این یک طراحی نوآوری تکنولوژیکی و تولید خنک کننده هوا است
[ترجمه گوگل]کولر هوا از لوله کوپلینگ ضد زنگ بیضی شکل بیضی شکل جایگزین لوله معمولی لوله لوله شده است این یک طراحی و نوآوری نوآورانه در طراحی و ساخت کولر هوا است
8. An unobjective being is a nullity — an un - being.
[ترجمه ترگمان] یه \"unobjective\" یه \"nullity\" - ه - یه موجود - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]یک هدف غیرقابل انکار ناعادلانه بودن است
9. Nullity of company establishment is a law system to resolve formation with flaws.
[ترجمه ترگمان]nullity تاسیس شرکت یک سیستم قانونی برای حل و فصل تشکیل با کاستی ها است
[ترجمه گوگل]احضاریه شرکت ایجاد یک سیستم قانونی برای حل و فصل ساختاری با نقص است
10. The decision of the committee can now be regarded as a nullity.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تصمیم کمیته می تواند به عنوان یک بطلان تلقی شود
[ترجمه گوگل]تصمیم کمیته اکنون می تواند به عنوان محکومیت محسوب شود
11. Looking at the way the Commission had construed the rules, the House decided that the determination was a nullity.
[ترجمه ترگمان]با نگاه به روشی که کمیسیون قوانین را تعبیر کرده بود، مجلس تصمیم گرفت که این تصمیم بطلان است
[ترجمه گوگل]با نگاهی به نحوه کمیسیون این قوانین، مجلس تصمیم گرفت که تصمیم گیری ناعادلانه باشد
12. The appellant's construction of successor in title was the correct one and the decision by the F. C. C. was a nullity.
[ترجمه ترگمان]ساخت appellant در عنوان جانشین، یک تصمیم صحیح و تصمیم طرف اف بود ج ج یک بطلان بود
[ترجمه گوگل]ساخت و ساز متقاضی جانشین در عنوان صحیح بود و تصمیم F C C منفی بود
13. It did not refer specifically to the grounds upon which the nullity of a public limited company might be ordered.
[ترجمه ترگمان]آن به طور خاص به دلایلی که بطلان یک شرکت محدود عمومی را ممکن است سفارش داده شود اشاره نکرد
[ترجمه گوگل]این به طور خاص به مواردی اطلاق نمی شود که تخلف از یک شرکت سهامی عام مقرر می شود
14. In particular, the mythology was coming to be regarded as history - the first step towards trivialization and eventual nullity.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، این اساطیر به عنوان تاریخ در نظر گرفته می شد - اولین گام به سوی trivialization و بطلان نهایی
[ترجمه گوگل]به طور خاص اسطوره شناسی به عنوان تاریخ شناخته می شود - اولین قدم به سوی بی نظمی شدن و ناپایداری نهایی