کلمه جو
صفحه اصلی

pray


معنی : درخواست کردن، خواهش کردن، دعا کردن، مناجات کردن، خواستار شدن، نماز خواندن، بدرگاه خدا استغاثه کردن
معانی دیگر : (در اصل) خواهش کردن، استدعا کردن، نیایش کردن، عبادت کردن، از خداوند خواستن، مسئلت کردن، طلبیدن

انگلیسی به فارسی

دعا کردن، نماز خواندن، بدرگاه خدا استغاثه کردن،خواستارشدن، درخواست کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prays, praying, prayed
(1) تعریف: to petition or invoke (one's god or other holy being).
مترادف: invoke, petition
مشابه: appeal, beseech, implore, supplicate

- They prayed God in the hope that their loved ones would be spared.
[ترجمه ترگمان] آن ها به خدا در این امید که عزیزانشان از بین بروند، دعا کردند
[ترجمه گوگل] آنها با خداوند دعا کردند که کسانی که دوستشان می دارند، نجات یابند

(2) تعریف: to earnestly request from another person or from one's god.
مترادف: adjure, invoke, supplicate
مشابه: appeal, beg, beseech, entreat, implore, importune, petition

- I pray your indulgence while I rest.
[ترجمه ترگمان] من از تو خواهش می کنم تا من استراحت کنم
[ترجمه گوگل] من آرامش خود را در حالی که من استراحت می کنم
- I pray that you reconsider your decision.
[ترجمه ترگمان] دعا می کنم که تصمیمت رو عوض کنی
[ترجمه گوگل] من دعا میکنم که تصمیم خود را بازبینی کنید
- We prayed that the war would be over soon.
[ترجمه ترگمان] دعا می کردیم که جنگ به زودی تمام شود
[ترجمه گوگل] ما دعا کردیم که جنگ به زودی پایان یابد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make entreaties or supplications of one's god or some other divine being.
مترادف: appeal, supplicate
مشابه: beg, beseech, entreat, implore, petition, worship

- The farmers prayed for rain.
[ترجمه ترگمان] کشاورزان برای باران دعا می کردند
[ترجمه گوگل] کشاورزان برای باران دعا کردند
- She prayed to God for forgiveness.
[ترجمه ترگمان] او برای بخشش به درگاه خداوند دعا می کرد
[ترجمه گوگل] او برای بخشش دعا کرد

(2) تعریف: to join into spiritual communion with an object of worship.
مترادف: commune, worship
مشابه: adore, meditate

- Muslims pray five times a day.
[ترجمه ترگمان] مسلمانان پنج بار در روز نماز می خوانند
[ترجمه گوگل] مسلمانان پنج بار در روز دعا می کنند

• praise or appeal to god in words or thought; request, ask, make a petition, seek
when people pray, they speak to god in order to give thanks or to ask for help.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] دعا کردن، طلب کردن، درخواست کردن

مترادف و متضاد

درخواست کردن (فعل)
plead, request, bone, apply, solicit, beg, pray, supplicate, petition, cry off

خواهش کردن (فعل)
request, beg, ask, pray

دعا کردن (فعل)
pray, bless

مناجات کردن (فعل)
pray, intone, cantillate, psalm

خواستار شدن (فعل)
request, demand, pray

نماز خواندن (فعل)
pray

بدرگاه خدا استغاثه کردن (فعل)
pray

plead; call upon for help, answer


Synonyms: adjure, appeal, ask, beseech, brace, commune with, crave, cry for, entreat, implore, importune, invocate, invoke, petition, recite, request, say, solicit, sue, supplicate, urge


جملات نمونه

1. pray tell me
استدعا می کنم به من بگویید.

2. pray with reverence
با فروتنی نماز کن (دعا کن).

3. pray on a rosary
تسبیح خواندن،با تسبیح عبادت کردن

4. i pray for your success
موفقیت شما را از خدا خواستارم.

5. i pray with a humble heart
با قلبی بی پیرایه دعا می کنم.

6. we pray for the remission of our sins
برای بخشش گناهان خود دعا می کنیم.

7. let us pray
بیا(یید) دعا کنیم.

8. he used to pray and then meditate for hours
او عبادت می کرد و سپس ساعت ها در بحر مکاشفه فرو می رفت.

9. take care, i pray you!
خواهش می کنم مواظب باشید!

10. he taught me how to watch and pray
به من یاد داد که چگونه بیدار بمانم و دعا کنم.

11. I pray for the swan goose, the moonlight and the spring breeze forthousands of times, wishing the swan goose can bring my miss toyou; the moonlight can convey my greeting to you ; the spring breeze can send my care to you!
[ترجمه ترگمان]من برای غاز قوی، نور ماه و نسیم بهار و نسیم بهار، آرزو می کنم که غاز قوی دلم برای شما تنگ شود؛ زیرا نور مهتاب می تواند به شما سلام مرا برساند؛ نسیم بهار می تواند به شما سلام کند!
[ترجمه گوگل]من برای غاز قوسی دعا میکنم، نور ماه و عصر بهار یکساله از زمان ها، که مایل به غاز قوسی می تواند من را از دست بدهد؛ مهتاب می تواند سلامت من را به شما تحمیل کند نسیم سبز می تواند مراقبت من را به شما بدهد!

12. Christians hope and pray for salvation.
[ترجمه ترگمان]مسیحیان امیدوارند و برای رستگاری به دعا بپردازند
[ترجمه گوگل]مسیحیان امیدوارند و برای نجات دعا می کنند

13. We must pray to the Almighty for forgiveness.
[ترجمه ترگمان]ما باید برای بخشش خداوند دعا کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید برای بخشش دعا کنیم

14. In times of difficulty, she pray for an oracle to guide her.
[ترجمه ترگمان]در زمان دشواری، برای راهنما دعا می کرد که او را راهنمایی کند
[ترجمه گوگل]در مواقع دشواری، او برای اوراکل برای هدایت او دعا می کند

15. Do not pray for easy lives, pray to be stronger.
[ترجمه ترگمان]برای زندگی راحت دعا نکنید، دعا کنید که قوی تر باشید
[ترجمه گوگل]برای زندگی آسان دعا نکنید، دعا کنید تا قوی تر شوید

16. And lifts her leafy arms to pray.
[ترجمه ترگمان]و بازوان leafy را بلند کرد تا دعا بخواند
[ترجمه گوگل]اسلحه های برگ او را برای دعا نگه می دارد

17. We pray you to show mercy.
[ترجمه ترگمان] دعا می کنیم که به ما رحم کنین
[ترجمه گوگل]ما از شما می خواهیم که رحمت را نشان دهی

18. They go to the mosque to pray once a week.
[ترجمه ترگمان]آن ها هفته ای یک بار برای نماز به مسجد می روند
[ترجمه گوگل]آنها به یک بار در هفته دعا می کنند

take care, I pray you!

خواهش می‌کنم مواظب باشید!


Pray tell me.

خواهش‌ می‌کنم به من بگویید.


I prayed for the health of my mother.

برای سلامتی مادرم دعا کردم.


Every night before bedtime she kneels down and prays.

او هرشب قبل از خواب زانو می‌زند و دعا می‌کند.


I pray for your success.

موفقیت شما را از خدا خواستارم.


There's a picnic tomorrow, so I am praying for a sunny day.

فردا روز پیکنیک است، خدا کند هوا آفتابی باشد.


اصطلاحات

be praying for something

سخت خواستن، سخت امیدوار بودن


pray on a rosary

تسبیح خواندن، با تسبیح عبادت کردن


پیشنهاد کاربران

امید داشتن، آرزوی چیزی را داشتن

التماس دعا دارمi beg to pray

نیایش

لطفا

دعا کردن ، عبادت کردن :Pray



کلمات دیگر: