کلمه جو
صفحه اصلی

mutual


معنی : دو طرفه، دو جانبه، متقابل، دوسره، از دو سره، بین الاثنین
معانی دیگر : دوسویه، دوسویی، مشترک، انباز، هموند، مشاع

انگلیسی به فارسی

متقابل، دو جانبه


دوسره، از دو سره، بین الاثنین، دو طرفه


متقابل، دو جانبه، دو طرفه، دوسره، از دو سره، بین الاثنین


انگلیسی به انگلیسی

• shared by each of a pair, reciprocal, joint in experience or ownership; interactive; having the same feelings one for another
you use mutual to describe something that two or more people do to each other or for each other, or a feeling that they have towards each other.
you also use mutual to describe something such as an interest which two or more people share.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] متقابل
[حقوق] متقابل، مشترک، دوجانبه
[نساجی] متقابل - مشترک
[ریاضیات] دو جانبه، دو طرفه، متقابل، مشترک، دو سوئی، دو سره

مترادف و متضاد

دو طرفه (صفت)
two-sided, bilateral, mutual, reciprocal

دو جانبه (صفت)
bilateral, mutual, reciprocal, double-faced

متقابل (صفت)
polar, mutual, reciprocal, reciprocating

دوسره (صفت)
mutual

از دو سره (صفت)
mutual

بین الاثنین (صفت)
mutual

shared, common


Synonyms: associated, bilateral, collective, communal, conjoint, conjunct, connected, convertible, correlative, dependent, give-and-take, given and taken, interactive, interchangeable, interchanged, interdependent, intermutual, joint, partaken, participated, public, reciprocal, reciprocated, related, requited, respective, returned, two-sided, united


Antonyms: detached, dissociated, distinct, separate, unshared


جملات نمونه

1. mutual effort
کوشش دوجانبه

2. mutual enemies
دو دشمن متقابل

3. mutual property
ملک مشاع

4. mutual respect
احترام متقابل

5. mutual suspicion fogged the atmosphere of the negotiations
سو ظن متقابل،محیط مذاکرات را تیره کرد.

6. our mutual friend
دوست مشترک ما

7. a de-escalation of mutual accusations
تخفیف اتهامات متقابل

8. a proposal for mutual disarmament
پیشنهاد خلع سلاح متقابل

9. the abatement of mutual hatred
کاهش انزجار متقابل

10. a league which is made for mutual defense
پیمانی که برای پدآفند متقابل درست شده است

11. the consummation of a contract by mutual signature
به مرحله ی اجرا در آوردن قرارداد از طریق امضای طرفین

12. But the market is the pursuit of friendship, mutual tired, I finally left.
[ترجمه A.A] بهرحال بازار کاری است که مستلزم مراوده و تکرار است من بالاخره کنار کشیدم
[ترجمه ترگمان]اما بازار به دنبال دوستی، دو طرفه، و بالاخره باقی مانده است
[ترجمه گوگل]اما بازار پیگیری دوستی است، متقابل خسته، من بالاخره ترک کردم

13. They shared a powerful mutual attraction.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک جذابیت دوجانبه قدرتمند را به اشتراک گذاشتند
[ترجمه گوگل]آنها جذابیت متقابل قدرتمندی را به اشتراک گذاشتند

14. Mutual understanding is essential to friendship.
[ترجمه ترگمان]درک متقابل برای دوستی ضروری است
[ترجمه گوگل]درک متقابل برای دوستی ضروری است

15. There was mutual mistrust between the two men.
[ترجمه ترگمان]بین دو مرد، بی اعتمادی متقابل بین دو مرد وجود داشت
[ترجمه گوگل]میان دو مرد ناامیدی متقابل وجود داشت

16. Theirs was a partnership based on mutual respect, trust and understanding.
[ترجمه ترگمان]هم کاری آن ها بر پایه احترام متقابل، اعتماد و درک متقابل بود
[ترجمه گوگل]آنها مشارکتی مبتنی بر احترام متقابل، اعتماد و درک بودند

17. 'I'm going to miss you. ' 'The feeling's mutual . '
[ترجمه ترگمان]دلم برات تنگ می شه این احساس دو طرفه است
[ترجمه گوگل]من قصد دارم به شما دست بزنم '' احساس متقابل است '

mutual respect

احترام متقابل


oh, how sweet it would be if love were mutual...

چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی ...


mutual enemies

دو دشمن متقابل


our mutual friend

دوست مشترک ما


mutual effort

کوشش دوجانبه


mutual property

ملک مشاع


پیشنهاد کاربران

دوطرفه. دوجانبه

مشترک

[تباهی یا ویرانی] دو چندان، مضاعف

دوجانبه ، چند جانبه، متقابل


دو طرفه، متقابل

mutual respect

Mutual divorce
طلاق توافقی

Mutual Fund
صندوق سرمایه گذاری مشترک

دو طرفه در بعضی جاها به معنی توافقی
مثل طلاق توافقی طلاق دو طرفه

دو طرفه , متقابل

# They parted by mutual consent
# The separation is by mutual agreement
# a relationship based on mutual respect
# Mutual understanding is essential to friendship


کلمات دیگر: