کلمه جو
صفحه اصلی

plea


معنی : بهانه، ادعا، پیشنهاد، استدعاء، تقاضا، عذر، دادخواست، وعده مشروط
معانی دیگر : مستمسک، دستاویز، استدعا، درخواست (عاجزانه یا صمیمانه یا فوری)، خواهش، تمنا، التماس، (حقوق) مدافعه، پاسخ دعوی، اظهاریه، منازعه، مشاجره، مدافعه

انگلیسی به فارسی

درخواست، دادخواست، تقاضا، بهانه، پیشنهاد، عذر، استدعاء، وعده مشروط، ادعا


دادخواست، منازعه، مشاجره، مدافعه، عذر، بهانه،تقاضا، استدعا، پیشنهاد، وعده مشروط، ادعا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an earnest request or appeal.
مترادف: appeal, entreaty, prayer
مشابه: cry, petition, request, supplication

- The bully ignored the child's pleas for mercy and kept rubbing snow in his face.
[ترجمه ترگمان] بچه قلدر، درخواست کودک را نادیده گرفت و برف را در صورتش مالش داد
[ترجمه گوگل] قاتل خواسته های کودک را برای رحمت خود نادیده گرفت و برف را در چهره او برداشت
- The congresswoman's eloquent plea for peace led several representatives to vote against the military action.
[ترجمه ترگمان] درخواست فصیح این عضو کنگره برای صلح منجر به رهبری چندین نماینده برای رای دادن علیه اقدام نظامی شد
[ترجمه گوگل] درخواست شفابخش کنگره برای صلح چندین نماینده را به رأی دادن علیه اقدام نظامی متهم کرد

(2) تعریف: an excuse.
مترادف: alibi, defense, excuse, justification
مشابه: apologia, apology, explanation, pretext, reason

- He made a plea of fatigue.
[ترجمه ترگمان] او از خستگی شکایت کرد
[ترجمه گوگل] او درخواست خستگی کرد

(3) تعریف: a formal statement in a court of law, made by or in the interest of the defendant.
مشابه: apologia, appeal, defense

• (law) request, appeal; excuse, pretext; statement, affidavit; defendant's answer to a charge
a plea is an intense, emotional request for something.
in a court of law, a plea is the answer which someone gives when they say whether they are guilty or not; a legal use.

مترادف و متضاد

بهانه (اسم)
fiction, excuse, pretense, alibi, pretext, plea, fetch, allegation, evasion, subterfuge, stall, put-off, essoin, salvo, lame excuse

ادعا (اسم)
assertion, claim, pretense, pretension, plea, allegation, purport, protestation, asseveration, averment, postulate

پیشنهاد (اسم)
motion, tender, offer, bid, plea, suggestion, proposal, proposition, proffer

استدعاء (اسم)
supplication, entreaty, boon, plea

تقاضا (اسم)
suit, solicitation, request, demand, plea, requisition, importance, requirement, postulate, prayer, rogation

عذر (اسم)
reason, excuse, pretext, plea, subterfuge, stall, put-off, salvo

دادخواست (اسم)
suit, plea, petition

وعده مشروط (اسم)
plea

begging request


Synonyms: appeal, application, entreaty, imploration, imprecation, intercession, orison, overture, petition, prayer, round robin, solicitation, suit, supplication


Antonyms: answer, reply


excuse, defense


Synonyms: action, alibi, allegation, apology, argument, cause, claim, cop-out, explanation, extenuation, fish tale, justification, mitigation, out, palliation, pleading, pretext, rationalization, right, song and dance, story, vindication, whitewash


Antonyms: decision, sentence


جملات نمونه

He rejected the pleas of the condemned man.

التماس‌های مرد محکوم را رد کرد.


a plea of not guilty

اظهارنامه‌ی بی‌گناهی


1. The employees turned in a plea to their boss for higher pay.
کارمندان، حقوق بیشتری از رئیس خود درخواست کردند

2. The President's plea to release the captives was denied by the enemy.
درخواست رئیس جمهور برای آزادسازی اُسرا، توسط دشمن رد شد

3. In court today, the judge consented to the lawyer's plea for a light sentence.
در دادگاه امروز قاضی با درخواست وکیل برای تخفیف مجازات برای موکل خود موافقت نمود

4. a plea of not guilty
اظهارنامه ی بی گناهی

5. his plea of insanity was rejected
دادخواست دیوانگی او رد شد.

6. a forceful plea for peace
لابه ی موثر برای صلح

7. cop a plea
(امریکا - خودمانی) به جرم خود اقرار کردن (به ویژه برای بهره مندی از تخفیف مجازات)

8. to enter a plea of not guilty
دادخواست رد اتهامات را به دادگاه دادن

9. he left earlier with the plea of a headache
به بهانه ی سردرد زودتر رفت.

10. The director of the charity made an impassioned plea for help.
[ترجمه ترگمان]رئیس موسسه خیریه درخواست پر شور برای کمک کرد
[ترجمه گوگل]مدیر خیریه تقاضای مضطرب برای کمک کرد

11. They made no plea for relief.
[ترجمه ترگمان]هیچ بهانه ای برای تسکین دادن نداشتند
[ترجمه گوگل]آنها تقاضای تسکین نکردند

12. He made a plea for help/mercy.
[ترجمه ترگمان]او درخواست کمک \/ بخشش کرد
[ترجمه گوگل]او خواستار کمک / رحمت خواند

13. The defence lawyer made an eloquent plea for his client's acquittal.
[ترجمه ترگمان]وکیل مدافع از تبرئه موکلش یک درخواست فصیح به عمل آورد
[ترجمه گوگل]وکیل مدافع تقاضای بلافاصله برای محکومیت مشتری خود را مطرح کرد

14. The lawyer made a tearful plea to bias the jury.
[ترجمه ترگمان]وکیل اصرار کرد تا هیات منصفه رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه گوگل]وکیل یک درخواست متزلزل به منصفه هیئت منصفه ارائه داد

15. Caldwell made a plea for donations.
[ترجمه ترگمان]کالدول درخواست کمک های مالی کرد
[ترجمه گوگل]کالدول درخواست کمکهای مالی کرد

16. We will enter a plea of not guilty.
[ترجمه ترگمان]ما به درخواست گناه وارد می شویم
[ترجمه گوگل]ما خواهان گناه نیستیم

17. The parents made an emotional plea to their child's kidnappers.
[ترجمه ترگمان]والدین یک درخواست احساسی از ربایندگان کودکانشان کردند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر خواسته های عاطفی به آدم ربایان فرزندشان داده اند

18. I conjure you to hear my plea.
[ترجمه گلی] من از شما میخواهم تا درخواست مرا بشنوید
[ترجمه ترگمان]من به شما التماس می کنم که plea را بشنوید
[ترجمه گوگل]من از شما خواسته ام که درخواست خویش را بشنوم

19. A senior judge heard a plea for damages on behalf of the accident victims.
[ترجمه ترگمان]یک قاضی ارشد درخواست غرامت از طرف قربانیان حادثه را شنید
[ترجمه گوگل]یک قاضی ارشد تقاضای خسارت را از جانب قربانیان حادثه خواند

20. Dr. Faraday remained steadfast in his plea of innocence.
[ترجمه ترگمان]دکتر فارادی در ادعای بی گناهی ثابت قدم ماند
[ترجمه گوگل]دکتر فارادی با درخواست بیگناهی خود پایبند بود

21. Dunn copped a plea to avoid going to jail.
[ترجمه ترگمان]به گفته دان، از رفتن به زندان خودداری کرد
[ترجمه گوگل]دون تقاضا کرد تا از رفتن به زندان جلوگیری کند

22. Wilson entered a plea of not guilty .
[ترجمه زبان آموز] ویلسون درخواست رد اتهام را به دادگاه داد.
[ترجمه ترگمان]ویل سن اعتراف کرد که گناهکار نیست
[ترجمه گوگل]ویلسون مجبور شد که مجازات کند

He left earlier with the plea of a headache.

به بهانه‌ی سردرد زودتر رفت.


پیشنهاد کاربران

معامله با دادستان، جرم را پذیرفتن ( بخاطر تخفیف گرفتن در جزا )

Plea
به کلمه معنی تقاضا و خواهش میده

please خواهش

Appeal

التماس و درخواست

Complacent از خود راضی


Pleasure

لذت بخش بودن

تقاصای عاجزانه/دادخواست /بهانه


کلمات دیگر: