کلمه جو
صفحه اصلی

liquidate


معنی : از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن
معانی دیگر : واریز کردن، پرداختن، (در مورد شرکت در حال ورشکستگی و غیره) نقد کردن، نقدینه کردن، فروختن، (شرکت و غیره) منحل کردن، تصفیه کردن، نابود کردن، سربه نیست کردن، کشتن، سهام

انگلیسی به فارسی

تسویه کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، از بین بردن، مایع کردن، بصورت نقدینه درآوردن، سهام


از بین بردن، تسویه کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، بهم زدن، تسویه حساب کردن، منتفی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: liquidates, liquidating, liquidated
(1) تعریف: to pay off or settle (a debt or the like).
مترادف: discharge, pay off, redeem, satisfy, settle
مشابه: amortize, fulfill, lay to rest, repay, square

- With the sale of their business, they had enough money to liquidate their debts.
[ترجمه ترگمان] آن ها با فروش of پول کافی برای انحلال بدهی های خود داشتند
[ترجمه گوگل] با فروش کسب و کار خود آنها پول کافی برای جبران بدهی های خود داشتند

(2) تعریف: to terminate (a business) by selling all assets and distributing the proceeds to shareholders.
مترادف: shut down
مشابه: close, dissolve, sell, terminate, wind up

- The owners were ready to retire, and they decided to liquidate their business.
[ترجمه ترگمان] صاحبان برای بازنشستگی آماده بودند و تصمیم گرفتند که کارشان را منحل کنند
[ترجمه گوگل] صاحبان آماده بازنشستگی بودند و تصمیم گرفتند کسب و کارشان را از بین ببرند

(3) تعریف: to put an end to or get rid of, esp. by killing.
مترادف: end, remove
مشابه: abolish, assassinate, demolish, eliminate, eradicate, execute, kill, murder, obliterate, purge

- The dictator liquidated those he believed to be his enemies.
[ترجمه ترگمان] دیکتاتور آن کسانی را که تصور می کرد دشمنانش هستند منحل کرد
[ترجمه گوگل] دیکتاتور کسانی را که معتقد بودند دشمنان او هستند، منهدم کردند

(4) تعریف: to convert to cash, or establish a cash value for.
مترادف: cash, redeem
مشابه: convert

- He liquidated his mutual fund in order to lend his son the money for a house.
[ترجمه ترگمان] او پول دو جانبه خود را به منظور قرض دادن پول برای یک خانه از بین برد
[ترجمه گوگل] او صندوق متقابل خود را به منظور قرض دادن پسرش پول برای خانه را تخریب کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to begin or carry out the procedure of liquidating a business, or of converting assets to cash.
مترادف: sell out, shut down
مشابه: close

• pay off a debt; determine and discharge the financial obligations of a business in preparation for closure; be liquidated; convert into cash; convert to a liquid; destroy; kill; put an end to
when a company is liquidated, it is closed down, usually because it is in debt, and its assets are sold to repay the debts.
when someone liquidates people who are causing problems, they have them killed.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تصفیه کردن، منحل کردن، تبدیل کردن به نقد، تعیین یا تقویم کردن (میزان خسارت یا بدهی)

مترادف و متضاد

از بین بردن (فعل)
destroy, spoil, annihilate, eradicate, put down, swoop, wash out, liquidate, liquidize, depredate, extirpate

تسویه کردن (فعل)
settle, compromise, smooth, pay off, defray, liquidate, liquidize

بهم زدن (فعل)
rough, overthrow, nullify, stir, mix, shake, disturb, poach, knock up, liquidate, poke, disorganize, disestablish, rouse

منتفی کردن (فعل)
eliminate, liquidate

حساب را واریز کردن (فعل)
liquidate

برچیدن (فعل)
remove, liquidate

مایع کردن (فعل)
liquidate

بصورت نقدینه دراوردن (فعل)
liquidate

تسویه حساب کردن (فعل)
liquidate, pony

pay; change into cash


Synonyms: cash, cash in, cash out, clear, convert, discharge, exchange, honor, pay off, quit, realize, reimburse, repay, satisfy, sell off, sell up, settle, square


Antonyms: invest, keep


destroy, dissolve


Synonyms: abolish, annihilate, annul, cancel, dispatch, do away with, do in, eliminate, exterminate, finish off, get rid of, kill, murder, purge, remove, rub out, silence, terminate, vaporize, wipe out


Antonyms: build, construct, create


جملات نمونه

1. they decided to liquidate the corporation within one year
آنها برآن شدند که شرکت را ظرف یک سال منحل کنند.

2. A unanimous vote was taken to liquidate the company.
[ترجمه ترگمان]به اتفاق آرا به انحلال شرکت رای دادند
[ترجمه گوگل]یک رای مجلس برای تخلیه این شرکت به تصویب رسید

3. They're likely to hold big fire sales to liquidate their inventory.
[ترجمه سراجی] انهااحتمالا فروش اموالشان رابه تعویق می اندازند.
[ترجمه ترگمان]آن ها احتمالا فروش بزرگی را برای انحلال inventory برگزار خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها احتمالا فروش های بزرگ آتش را برای انحلال موجودی خود دارند

4. They have decided to liquidate the corporation by the end of the next month.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفته اند تا این شرکت را تا پایان ماه آینده منحل کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند شرکت را تا پایان ماه آینده از بین ببرند

5. It is possible to liquidate their doubts.
[ترجمه ترگمان]انحلال شک و تردیدهای آن ها ممکن است
[ترجمه گوگل]ممکن است شک و تردید آنها را حل کند

6. The stock was sold to liquidate the loan.
[ترجمه ترگمان]سهام به انحلال این وام فروخته شد
[ترجمه گوگل]سهام به منظور واریز واریز فروخته شد

7. The government tried to liquidate the rebel movement and failed.
[ترجمه ترگمان]دولت تلاش کرد تا جنبش شورشیان را منحل کند و شکست خورد
[ترجمه گوگل]دولت سعی کرد جنبش شورشی را نابود کند و شکست خورد

8. They have not hesitated in the past to liquidate their rivals.
[ترجمه ترگمان]آن ها در گذشته تردید نداشتند که رقبای خود را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها در گذشته برای تضعیف رقبای خود تردید نکردند

9. He would also have to liquidate his pension funds.
[ترجمه ترگمان]او همچنین مجبور بود صندوق های بازنشستگی خود را منحل کند
[ترجمه گوگل]او همچنین مجبور خواهد شد صندوق های بازنشستگی خود را از بین ببرد

10. Indeed, Fleet was eager to liquidate the preferred shares, because they legally precluded it from integrating those newly acquired assets.
[ترجمه ترگمان]در واقع، ناوگان مشتاق بود که سهم ترجیحی را از بین ببرد، زیرا آن ها از نظر قانونی مانع از یکپارچه سازی دارایی های تازه بدست آمده شده بودند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، ناوگان مشتاق سهام ممتاز را از بین برد زیرا آنها از لحاظ قانونی از تلفیق دارایی های تازه به دست آمده جلوگیری می کنند

11. One would liquidate itself over time by paying claims, much of it to cover pollution and asbestos exposures.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها خود را با پرداخت ادعاها از بین می برد که بیشتر آن برای پوشاندن آلودگی و نوردهی های آزبست استفاده می کند
[ترجمه گوگل]در طول زمان، با ادعای خود، خود را از بین می برد و بیشتر آن را برای پوشش آلودگی و قرار گرفتن در معرض آزبست قرار می دهد

12. Rhee and his followers had tried to liquidate the guerrilla movement in the south but had failed.
[ترجمه ترگمان]ری و پیروانش تلاش کردند تا جنبش چریکی در جنوب را از بین ببرند اما شکست خورده بودند
[ترجمه گوگل]رئی و پیروانش سعی داشتند جنبش چریکی را در جنوب منحل کنند اما شکست خوردند

13. On paper, liquidate everything you have -- house, car, gadgets, investments.
[ترجمه ترگمان]بر روی کاغذ، هر چیزی که دارید را از بین ببرید - خانه، اتومبیل، ابزار و سرمایه گذاری
[ترجمه گوگل]بر روی کاغذ، همه چیزهایی را که دارید در اختیار دارید - خانه، ماشین، اسباب بازی ها، سرمایه گذاری ها را از بین ببرید

14. The court appointed a receiver to administer and liquidate the assets of an insolvent corporation.
[ترجمه ترگمان]دادگاه یک گیرنده را برای اداره و انحلال اموال یک شرکت ورشکسته منصوب کرد
[ترجمه گوگل]دادگاه یک گیرنده را برای مدیریت و انحلال دارایی های یک شرکت ورشکسته انتصاب کرد

They liquidated all of the company's debts.

آن‌ها همه‌ی بدهی‌های شرکت را تسویه کردند.


We liquidated the firm's assets and paid its debts.

دارایی‌های مؤسسه را نقد کردیم و قرض‌های آن‌را پرداختیم.


They decided to liquidate the corporation within one year.

آن‌ها بر آن شدند که شرکت را ظرف یک سال منحل کنند.


He ruthlessly liquidates all his opponents.

او با شقاوت همه‌ی مخالفان خود را نابود می‌کند.


پیشنهاد کاربران

مقطوع

تسویه کردن بدهی شرکت ورشکسته با فروختن اموال اون شرکت


کلمات دیگر: