کلمه جو
صفحه اصلی

monopolize


معنی : بخود انحصار دادن، امتیاز انحصاری گرفتن
معانی دیگر : انحصار(ی) کردن، دربستی کردن، دربست گری کردن، به خود اختصاص دادن، قبضه کردن، به دیگران مجال ندادن

انگلیسی به فارسی

بخود انحصار دادن، امتیاز انحصاری گرفتن


انحصار کردن، بخود انحصار دادن، امتیاز انحصاری گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• exercise exclusive control of a commodity or service in a particular market; exploit a monopoly of; have a monopoly (also monopolise)
to monopolize something means to control it completely and prevent other people having a share in it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] به انحصار درآوردن، به خود انحصار دادن، امتیاز انحصاری گرفتن

مترادف و متضاد

بخود انحصار دادن (فعل)
monopolize

امتیاز انحصاری گرفتن (فعل)
monopolize

dominate, control


Synonyms: absorb, acquire, bogart, consume, copyright, corner, corner the market, devour, employ, engross, exclude, exercise control, have, hog, hold, keep to oneself, lock up, manage, own, own exclusively, patent, possess, restrain, sew up, sit on, syndicate, take over, take up, use, utilize


Antonyms: distribute, scatter, share


جملات نمونه

1. to monopolize a conversation
در صحبت متکلم وحده شدن

2. they tried to monopolize oil trade
آنها کوشیدند تجارت نفت را انحصاری کنند.

3. She tended to monopolize the conversation.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد گفتگو را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]او تمایل داشت که گفتگو را انحصار کند

4. Don't let him monopolize you like he did at the last party.
[ترجمه ترگمان]اجازه نده تو رو مثل اون توی مهمونی آخر به خودش بگیره
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید او را مانند شما در حزب آخر به شما تحمیل کند

5. Pluralists deny that higher social classes monopolize power and believe that in liberal democracies the wishes of the people determine government policy.
[ترجمه ترگمان]pluralists انکار می کنند که طبقات اجتماعی بالاتر قدرت را به انحصار خود درآورده و معتقد هستند که در دموکراسی های لیبرال، خواسته های مردم سیاست دولت را تعیین می کنند
[ترجمه گوگل]پلورالیست ها انکار می کنند که طبقات بالاتر اجتماعی قدرت را انحصار می کنند و معتقدند که در دموکراسی های لیبرال آرزوهای مردم سیاست دولت را تعیین می کنند

6. Forsyth set out to monopolize the best view of the Falls for his personal gain.
[ترجمه ترگمان]فورسیث برای انحصاری کردن بهترین نما از افتادن ها برای سود شخصی خود، دست به کار شد
[ترجمه گوگل]Forsyth قصد دارد تا بهترین دیدگاه Falls را برای منافع شخصی اش به انحصار بگذارد

7. Susan's children monopolize her time and energy.
[ترجمه ترگمان]کودکان سوزان وقت و انرژی او را به انحصار خود در آوردند
[ترجمه گوگل]کودکان سوزان زمان و انرژی خود را انحصار می کنند

8. Don't monopolize our special guest there are others who would like to talk to her.
[ترجمه ترگمان]مهمان مخصوص ما را به خود اختصاص نده کسانی هستند که دوست دارند با او حرف بزنند
[ترجمه گوگل]مهمان ویژه ما را انحصار نکنید دیگران که دوست دارند با او صحبت کنند وجود دارد

9. Monopolize the conversation with endless personal narrative.
[ترجمه ترگمان]گفتگو را با نقل و شرح مفصلی قطع کرد
[ترجمه گوگل]انحصار گفتگو با روایت شخصی بی پایان

10. Anyway I promise that I never attempt to monopolize your love, for ever.
[ترجمه ترگمان]به هر حال قول می دم که هیچ وقت سعی نمی کنم عشق تو رو به خودم جلب کنم، برای همیشه
[ترجمه گوگل]به هر حال من قول می دهم که هرگز تلاش نکنم عشق تو را برای همیشه محصور کنم

11. It must be emphasized that the government should monopolize the grant of rights to use land.
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که دولت باید حق اعطای حق استفاده از زمین را به انحصار خود درآورد
[ترجمه گوگل]باید تأکید کرد که دولت باید از حق استفاده از زمین استفاده کند

12. The trend for big corporates to monopolize the market is getting obvious. The monopoly of supermarkets, the merging of railway companies and bus companies have excluded SMEs from the market.
[ترجمه ترگمان]گرایش به شرکت های بزرگ برای انحصار بازار در حال روشن شدن است انحصار سوپرمارکت ها، ادغام شرکت های راه آهن و شرکت های اتوبوس باعث حذف SME ها از بازار شده است
[ترجمه گوگل]روند شرکت های بزرگ برای انحصار در بازار، واضح است انحصار سوپرمارکت ها، ادغام شرکت های راه آهن و شرکت های اتوبوس از SME ها از بازار خارج شده است

13. On no account should our Party monopolize everything.
[ترجمه ترگمان]به هیچ وجه نباید حزب ما همه چیز را به خود اختصاص دهد
[ترجمه گوگل]هیچ کس نباید حزب ما همه چیز را انحصار کند

14. The paper analyses the reasons why"invisible champions"can monopolize the market.
[ترجمه ترگمان]این مقاله به این دلیل است که چرا \"قهرمانان نامرئی\" می توانند بازار را در انحصار خود بگیرند
[ترجمه گوگل]این مقاله به بررسی دلایلی که قهرمانان نامرئی می توانند بازار را انحصار کنند، بررسی می شود

15. The service providers monopolize the market.
[ترجمه ترگمان]ارائه دهندگان خدمات بازار را به انحصار خود درآوردند
[ترجمه گوگل]ارائه دهندگان خدمات بازار را انحصار می کنند

They tried to monopolize oil trade.

آنها کوشیدند تجارت نفت را انحصاری کنند.


to monopolize a conversation

در صحبت متکلم وحده شدن


پیشنهاد کاربران

انحصارسازی، انحصارگرایی، انحصارطلبی

همون ادعای مالکیت خودمونه

مار و کشتید اصلا با یه جمله انحصارا نمیاد وقتی مربوط به علاقه باشه

A DESIRE TO MONOPOLIZE?

مثلا اینجا یه علاقه ی شدید به خود اختصاص دادن؟
اصلا معنی نمی ده یا من دارم اشتباه میکنم یا این معنی یکم گیج کننده ست
چون تو بحث علاقه و رابطه ی دو طرف . . .
اینکه پسره به دختره میگه من میخوام تو کاملا مال من باشی بعد یه سری اتفاق و این جمله رو دختره میگه. . .
اصلا معنیش برا من یه جوریه


انحصاری کردن


کلمات دیگر: