کلمه جو
صفحه اصلی

permissive


معنی : مجاز، روا، اسان گیر
معانی دیگر : سهل انگار، کسی که سخت نمی گیرد، آسانگیر، اجازه دهنده، مجاز کننده، شایستگر

انگلیسی به فارسی

قابل قبول، مجاز، روا، اسان گیر


اسان گیر، مجاز، روا.


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: permissively (adv.), permissiveness (n.)
(1) تعریف: allowing much, often excessive, freedom of behavior; lenient.
مترادف: indulgent, lax, lenient
متضاد: intolerant, puritanical, strict
مشابه: easy, latitudinarian, loose, soft

- The parents are very permissive, and the children are rather spoiled as a result.
[ترجمه فائقه] والدین بیش از اندازه آسان گیر ( سهل انگار ) هستند، در نتیجه کودکان نسبتا لوس ( نازپرورده ) هستند
[ترجمه ترگمان] والدین بسیار مجاز هستند و بچه ها در نتیجه آن را خراب می کنند
[ترجمه گوگل] پدر و مادر بسیار قابل قبول هستند، و کودکان به عنوان یک نتیجه خراب می شوند

(2) تعریف: indicating permission.
مشابه: affirmative, approving, consenting, favorable

• tending to grant permission, allowing; indulgent, lax
a permissive society allows people a lot of freedom, especially in sexual behaviour, despite the objection of certain parts of that society.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مجاز، مأذون، اختیاری، با مدارا

مترادف و متضاد

Antonyms: intolerant, mean, strict


lenient


Synonyms: acquiescent, agreeable, allowing, approving, easy-going, forbearing, free, indulgent, latitudinarian, lax, liberal, open-minded, permitting, susceptible, tolerant


مجاز (صفت)
free, admissible, allowable, allowed, permissible, licensed, permissive, lawful, admittable, tropologic, licit, rated

روا (صفت)
free, admissible, allowable, admitted, allowed, permissible, permissive, lawful, licit

اسان گیر (صفت)
permissive, easygoing, lenient

جملات نمونه

permissive parents who spoil their children

پدر و مادران سهل‌انگاری که فرزندان خود را لوس می‌کنند


1. permissive parents who spoil their children
پدر و مادران سهل انگاری که فرزندان خود را لوس می کنند

2. He claims that society has been far too permissive towards drug taking.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که جامعه برای مصرف مواد مخدر بیش از حد مجاز است
[ترجمه گوگل]وی ادعا می کند که جامعه نسبت به استفاده از مواد مخدر بسیار مؤثر بوده است

3. It's a very permissive school where the children are allowed to do whatever they like.
[ترجمه ترگمان]مدرسه خیلی راحتی است که بچه ها مجاز به انجام هر کاری هستند که دوست دارند
[ترجمه گوگل]این یک مدرسه بسیار مناسب است که در آن کودکان مجاز به انجام هر کاری هستند که دوست دارند

4. He is a product of the permissive society of the 1960s.
[ترجمه ترگمان]او محصول جامعه permissive در دهه ۱۹۶۰ است
[ترجمه گوگل]او محصول جامعه مجاز دهه 1960 است

5. Would you trust him/her to a permissive relationship with contemporary television?
[ترجمه ترگمان]آیا به او اطمینان دارید که رابطه permissive با تلویزیون معاصر دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به او در رابطه با تلویزیون معاصر اعتماد دارید؟

6. Earlier, permissive legislation had already enabled some authorities to innovate in services for the disabled.
[ترجمه ترگمان]پیش از این، این قانون مجاز به برخی از مقامات امکان نوآوری در خدمات معلولین را فراهم کرده بود
[ترجمه گوگل]پیش از این، قوانین مجاز، بعضی از مقامات را برای نوآوری در خدمات برای افراد معلول فعال کرده بود

7. Police powers were permissive in dealing with the lower classes.
[ترجمه ترگمان]نیروهای پلیس در برخورد با طبقات پایین مجاز بودند
[ترجمه گوگل]قدرت های پلیس در برخورد با کلاس های پایین تر اجازه می دادند

8. Fat Vince doubles as the popular and permissive assistant-manager of a snooker hall in Victoria.
[ترجمه ترگمان]به عنوان دستیار ساده و سهل permissive، به عنوان مدیر سالن پشتی در ویکتوریا دو برابر می شود
[ترجمه گوگل]چربی وینس به عنوان دستیار معروف و مدیر بخش یک اسنوکر در ویکتوریا دو برابر می شود

9. The tenor of the 1976 Act is permissive: a licence should be granted unless good cause is shown justifying refusal.
[ترجمه ترگمان]تنور مصوب سال ۱۹۷۶ مجاز است: یک مجوز باید داده شود مگر اینکه دلیل خوبی برای امتناع از امتناع نشان داده شود
[ترجمه گوگل]تنور قانون سال 1976 مجاز است مجوز باید مجاز باشد، مگر اینکه دلیل خوبی برای توجیه امتناع باشد

10. For he grew up before the permissive society and remembers his adolescence.
[ترجمه ترگمان]زیرا او در برابر اجتماع permissive بزرگ شده بود و adolescence را به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]برای او رشد کرده است قبل از جامعه قابل قبول و در نوجوانی خود را به یاد داشته باشید

11. He had a very permissive upbringing.
[ترجمه پگاه] او تربیت خیلی آسانگیری داشت
[ترجمه ترگمان]اون خیلی سخت گیری داشت
[ترجمه گوگل]او تحصیلات بسیار مجرب داشت

12. We live in a permissive society.
[ترجمه ترگمان]ما در جامعه ای permissive زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در یک جامعه مجرب زندگی می کنیم

13. There was a generally growing permissive attitude, although I don't think that the attitude towards homosexuality was particularly permissive.
[ترجمه ترگمان]هر چند من فکر نمی کنم نگرش نسبت به همجنس گرایی به ویژه permissive باشد
[ترجمه گوگل]یک نگرش قابل قبول به طور کلی رو به رشد وجود داشت، اگرچه من فکر نمی کنم که نگرش نسبت به همجنسگرایی به خصوص قابل قبول باشد

14. They must be accorded a permissive rather than a causal role.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید به جای یک نقش علی، a باشند
[ترجمه گوگل]آنها باید به جای یک نقش قانونی مجاز باشند

15. The Fifties were not a permissive era.
[ترجمه ترگمان]The یک عصر permissive نبودند
[ترجمه گوگل]پنجاه سالگی عصر مجاز نبود

پیشنهاد کاربران

بدون قید و بند

در نسبت به افراد: روادار - آسان گیر - انعطاف پذیر

قابل قبول

اختیاری



کلمات دیگر: