1. EXAMPLE: The bank did not consider personalty when assessing the worth of the borrower.
[ترجمه ترگمان]مثال: بانک personalty را هنگام ارزیابی ارزش وام گیرنده در نظر نگرفته است
[ترجمه گوگل]مثال بانک در هنگام ارزیابی ارزش وام گیرنده شخصیت را در نظر نمی گیرد
2. Coffee has several metabolic personalty that could dilute the hazard of concretion manufacture.
[ترجمه ترگمان]قهوه چندین داروی متابولیک مختلف دارد که می تواند خطر تولید concretion را رقیق کند
[ترجمه گوگل]قهوه دارای چندین شخصیت متابولیک است که می تواند خطر تولید بتن را رقیق کند
3. That car is his personalty; using it without his permission is illegal.
[ترجمه ترگمان]این ماشین personalty اوست؛ استفاده از آن بدون اجازه او غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]این اتومبیل شخصی است؛ استفاده از آن بدون اجازه او غیرقانونی است
4. Let me feel flimsy personalty. how to protect ourself when we face present complex society?
[ترجمه ترگمان]بگذارید من احساس راحتی کنم چگونه می توان از ourself محافظت کرد وقتی که با جامعه پیچیده کنونی روبرو هستیم؟
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید احساس شخصیت شلوغی کنم چطور از خودمان محافظت کنیم وقتی با جامعه پیچیده ای مواجه هستیم؟
5. The ethic principles of aesthetic consciousness are personalty, prudential justice and benefit, fair and rational benefit.
[ترجمه ترگمان]اصول اخلاقی آگاهی زیبایی شناسی عبارتند از personalty، عدالت prudential و سود، عادلانه و منطقی
[ترجمه گوگل]اصول اخلاقی آگاهی زیبایی شناسی عبارتند از: شخصیت، عدالت و سودآوری احتیاطی، سود منصفانه و عقلانی
6. Bequests of real estate are technically known as devises, bequests of personalty as legacies.
[ترجمه ترگمان]Bequests از املاک و مستغلات به طور فنی به عنوان میراث و میراث میراث به عنوان میراث یاد می شود
[ترجمه گوگل]حاکمان املاک و مستغلات از لحاظ فنی شناخته شده به عنوان ابزاری، مستبد شخصیت به عنوان میراث
7. The parties may by contract determine the status of an object as a fixture or personalty.
[ترجمه ترگمان]طرفین ممکن است با عقد قرارداد، وضعیت یک شی را به عنوان یک ثابت یا personalty تعیین کنند
[ترجمه گوگل]احزاب ممکن است با قرارداد تعیین وضعیت یک جسم به عنوان یک ثابت یا شخصیت
8. The law governing realty was quite different from that relating to personalty and many of these distinction exist today[Sentence dictionary], although their impact is gradually diminishing.
[ترجمه ترگمان]قانون حاکم بر املاک، از ارتباط با personalty کاملا متفاوت بود و بسیاری از این تمایز امروز [ فرهنگ لغت حکم ] وجود دارد، هر چند تاثیر آن ها به تدریج کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]قانون حاکم بر حجاب کاملا متفاوت از آن مربوط به شخصیت بود و بسیاری از این تمایز امروزه [Dictionary of Sentence] هستند، هر چند که تاثیر آنها به تدریج کاهش می یابد
9. In recent years, some scholars do research on the right of Corporation's personalty .
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر، برخی اندیشمندان در سمت راست of شرکت می کنند
[ترجمه گوگل]در سال های اخیر، برخی از محققان تحقیقاتی را در خصوص شخصیت شرکت انجام می دهند
10. This right bears certain characteristics both of the mortgages of realty and personalty ; hence a special form of mortgage.
[ترجمه ترگمان]این حق هم دارای ویژگی های خاص املاک و مستغلات و املاک و مستغلات است، و از این رو، یک نوع وام مسکن نیز وجود دارد
[ترجمه گوگل]این حق ویژگی های خاصی از وام های واقعی ملک و شخصیت دارد؛ از این رو یک فرم خاص از وام مسکن
11. There are three species or types of property: Land, Improvements to Land, and Personalty .
[ترجمه ترگمان]سه گونه یا نوع ملک وجود دارد: زمین، بهبود به سرزمین، و personalty
[ترجمه گوگل]سه نوع یا نوع مالکیت زمین، بهبود به زمین و شخصیت وجود دارد
12. Many people's Inner Critic makes an appearance early in life and is such a constant companion that it's part of their personalty .
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بخش نقد داخلی بسیاری از مردم در ابتدای زندگی ظاهر می شوند و یک همراه دائمی است که بخشی از personalty آن ها است
[ترجمه گوگل]بحران داخلی بسیاری از مردم در اوایل زندگی ظاهر می شود و هم چنین همسایگی ثابت است که بخشی از شخصیت آنهاست