کلمه جو
صفحه اصلی

overdue


معنی : سر رسیده، دیر امده
معانی دیگر : پرداخت نشده، دارای دیرکرد، گذشته از موعد، عقب افتاده، تاخیر دار، دیر، موعد رسیده

انگلیسی به فارسی

دیر امده، موعد رسیده، سر رسیده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not paid, delivered, or returned by the due date.
مترادف: due, late, outstanding, owed, owing
متضاد: premature
مشابه: back, behindhand, tardy

(2) تعریف: expected or needed for a long time; long-awaited.
مشابه: awaited, due, expected, late, promised, prospective

• late, tardy; payable, due; past due
if a person, bus, or train is overdue, they are late in arriving somewhere.
if a change or an event is overdue, it should have happened before the present time.
if something borrowed or due to be paid is overdue, it is now later than the date when it should have been returned or paid.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] موعد گذشته، معوق، تأخیر ورود (کشتی یا هواپیما)

مترادف و متضاد

سر رسیده (صفت)
overdue

دیر امده (صفت)
overdue

late, behind schedule


Synonyms: behindhand, behind time, belated, delinquent, due, held up, hung up, jammed, long delayed, mature, not punctual, outstanding, owing, payable, tardy, unpaid, unpunctual, unsettled


Antonyms: early, paid


جملات نمونه

Land reforms were long overdue.

در اصلاحات ارضی بسیار تعلل شده بود.


1. overdue bills
صورتحساب های دارای دیرکرد (پرداخت نشده)

2. an overdue ship
کشتی که در آمدن تاخیر دارد

3. land reforms were long overdue
در اصلاحات ارضی بسیار تعلل شده بود.

4. your rent payment is overdue by two months
پرداخت اجاره ی شما دو ماه دیرکرد دارد (عقب افتاده است).

5. the airplane was more than two hours overdue
هواپیما بیش از دو ساعت تاخیر داشت.

6. My library books are a week overdue.
[ترجمه داش امین] کتاب های کتابخانه من یک هفته دیر تر میرسند
[ترجمه ترگمان]کتاب های کتابخانه من یک هفته عقب افتاده هستند
[ترجمه گوگل]کتابخانه کتاب من یک هفته است

7. Her baby is two weeks overdue.
[ترجمه داش امین] بچه اون دو هفته دیر تر بدنیا اومده
[ترجمه ترگمان]نوزادش دو هفته عقب افتاده است
[ترجمه گوگل]کودک او دو هفته عقب افتاده است

8. The plane is overdue and has been delayed by the bad weather.
[ترجمه ترگمان]هواپیما دیر رسیده و با آب و هوای بد به تاخیر افتاده است
[ترجمه گوگل]هواپیما به پایان رسیده است و به دلیل شرایط بد آب و هوایی به تأخیر افتاده است

9. This car is overdue for a service.
[ترجمه ترگمان]این خودرو برای یک سرویس عقب افتاده است
[ترجمه گوگل]این ماشین برای یک سرویس ناقص است

10. Health care reform is long overdue.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات مراقبت های بهداشتی مدت ها است که به تعویق افتاده است
[ترجمه گوگل]اصلاحات مراقبت بهداشتی خیلی دیر شده است

11. These reforms are long overdue.
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات خیلی دیر به تعویق افتاد
[ترجمه گوگل]این اصلاحات خیلی دیر شده است

12. The baby was a week overdue .
[ترجمه ترگمان]بچه یک هفته عقب افتاده بود
[ترجمه گوگل]کودک یک هفته عقب افتاده بود

13. The phone bill's overdue - we need to pay it PDQ.
[ترجمه ترگمان]این قبض تلفن عقب افتاده است - ما باید آن را PDQ را پرداخت کنیم
[ترجمه گوگل]لایحه تلفن دیر شده است - ما باید آن را PDQ پرداخت کنیم

14. The rent is now overdue.
[ترجمه ترگمان]اجاره هم اکنون رسیده
[ترجمه گوگل]اجاره به پایان رسیده است

15. The library books are overdue.
[ترجمه ترگمان]کتاب های کتابخانه دیر شده است
[ترجمه گوگل]کتابخانه کتابخانهای به پایان رسیده است

16. Changes to the tax system are long overdue.
[ترجمه ترگمان]مدت ها است که تغییرات در سیستم مالیاتی به تعویق می افتد
[ترجمه گوگل]تغییرات در سیستم مالیاتی بسیار دیر شده است

Your rent payment is overdue by two months.

پرداخت اجاره‌ی شما دو ماه دیرکرد دارد (عقب افتاده است).


overdue bills

صورت‌حساب‌های دارای دیرکرد (پرداخت نشده)


an overdue ship

کشتی که در آمدن تأخیر دارد


The airplane was more than two hours overdue.

هواپیما بیش از دو ساعت تأخیر داشت.


پیشنهاد کاربران

( صفت ) مترادف با late

دیر رسیدن

دیر کرد

پرداخت نشده، عقب افتاده ( درمورد بدهی یا اقساط ) ،
دیرهنگام

سررسید شده

تاخیر داشته

پرداخت نشده عقب افتاده


کلمات دیگر: