کلمه جو
صفحه اصلی

municipality


معنی : شهردار
معانی دیگر : شهر یا شهرک دارای شهرداری، دستگاه شهرداری، شهرداری، شهریا بخشی که دارای شهرداری است

انگلیسی به فارسی

(رسمی) شهر، شهرستان


شهرداری، شهردار، شهر یا بخشی که دارای شهرداری است


انگلیسی به انگلیسی

• city or district with its own government, city council; governing body of the local area
a municipality is a city or town which has the authority to appoint a local council and local officials to administer its internal affairs; used also to refer to the local government of the city or town. a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شهرداری
[حقوق] شهرداری

مترادف و متضاد

شهردار (اسم)
provost, burgomaster, mayor, municipality

city


Synonyms: borough, community, district, metropolis, precinct, town, township, village


جملات نمونه

1. The municipality provides services such as electricity, water and rubbish collection.
[ترجمه ترگمان]شهرداری خدماتی از قبیل برق، آب و زباله فراهم می کند
[ترجمه گوگل]شهرداری خدماتی نظیر جمع آوری برق، آب و زباله را فراهم می کند

2. Water pumping by the municipality stopped.
[ترجمه ترگمان]پمپاژ آب توسط شهرداری متوقف شد
[ترجمه گوگل]پمپاژ آب توسط شهرداری متوقف شد

3. Debt made the municipality depend more and more on the central government and its treasury.
[ترجمه ترگمان]بدهی به شهرداری بیشتر و بیشتر وابسته به دولت مرکزی و خزانه آن است
[ترجمه گوگل]بدهی باعث شد که شهرداری بیشتر و بیشتر بر روی دولت مرکزی و خزانه آن تأثیر بگذارد

4. Budapest Municipality will pay half the cost of fitting a converter, but many may prefer to upgrade to new cars.
[ترجمه ترگمان]شهرداری بوداپست نصف هزینه نصب یک مبدل را پرداخت می کند، اما بسیاری ممکن است ترجیح دهند به ماشین های جدید ارتقا دهند
[ترجمه گوگل]شهرداری بوداپست نیمی از هزینه اتصالات یک مبدل را پرداخت می کند، اما بسیاری ممکن است ترجیح دهند که به اتومبیل های جدید ارتقا یابند

5. Y., the first municipality to require detectors, said Richard Salzmann, assistant chief of the Kingston fire department.
[ترجمه ترگمان]ریچارد Salzmann، معاون دپارتمان حریق Kingston، گفت که Y اولین شهرداری است که نیازمند ردیاب است
[ترجمه گوگل]ریچارد سالزمن، دستیار رئیس بخش آتش نشانی کینگستون، گفت: ی, اولین شهرداری نیاز به آشکارسازها دارد

6. Owned by the municipality of Funchal, the whole facility is kept spotlessly clean.
[ترجمه ترگمان]در تملک شهرداری of، کل ساختمان به صورت تمیز و تمیز نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]متعلق به شهرداری فونالال، کل تأسیسات بی نظیر تمیز نگه داشته شده است

7. Its five boroughs were first cobbled into one municipality in 189
[ترجمه ترگمان]این شهر در سال ۱۸۹ به یک شهر تبدیل شد
[ترجمه گوگل]پنج شهرک آن ابتدا در 189 سالگی به یک شهرداری تبدیل شدند

8. As much as any municipality in the United States, Richmond knows what racial discrimination is.
[ترجمه ترگمان]به اندازه هر شهرداری در آمریکا، ریچموند می داند که تبعیض نژادی چیست
[ترجمه گوگل]ریچموند به همان اندازه که هر شهرداری در ایالات متحده می داند چه تبعیض نژادی است

9. Ottawa is the capital of Canada, a municipality and the second largest city within the province of Ontario.
[ترجمه ترگمان]اتاوا پایتخت کانادا، یک شهرداری و دومین شهر بزرگ استان انتاریو است
[ترجمه گوگل]اتاوا پایتخت کانادا، شهرداری و دومین شهر بزرگ در استان انتاریو است

10. The Beijing municipality, for example, has stakes in about 000 local businesses.
[ترجمه ترگمان]برای مثال شهرداری پکن در حدود ۱،۰۰۰ کسب وکار محلی سرمایه گذاری می کند
[ترجمه گوگل]مثلا شهرداری پکن حدودا 000 کسب و کار محلی را در اختیار دارد

11. The municipality doubled the fund distribution for forestation this year.
[ترجمه ترگمان]شهرداری توزیع این صندوق را در سال جاری دو برابر کرد
[ترجمه گوگل]این شهرداری در سال جاری توزیع صندوق برای جنگل را دو برابر کرد

12. The municipality has closed the swimming pool.
[ترجمه ترگمان]شهرداری استخر را بسته است
[ترجمه گوگل]شهرداری استخر شنا را بسته است

13. Municipality Wei often Wei, portreeve Liu Wei's submittal:The chirography impregnation scholar releases the principle of pass, should be more and more good.
[ترجمه ترگمان]\"وی وی\" اغلب وی، portreeve لیو وی submittal: دانشمند آغشته سازی chirography، اصل عبور را آزاد می کند، باید بیشتر و بیشتر باشد
[ترجمه گوگل]شهرداری Wei اغلب Wei، portreeve ارائه Liu Wei: محقق آغشته شیمیایی chirography اصل اصل گذر را آزاد می کند، باید بیشتر و بیشتر خوب است

14. Article 7 If citizen dies in this municipality, the corpse shall be cremated, except the person of the minority who may be inhumed as provided by the State.
[ترجمه ترگمان]ماده ۷ اگر شهروند در این شهر بمیرد، جسد سوزانده خواهد شد، مگر اینکه فرد اقلیت که ممکن است در اختیار دولت قرار گیرد، سوزانده شود
[ترجمه گوگل]ماده 7 اگر شهروند در این شهردار بمیرد، جسد باید به جز شخص اقلیت که ممکن است به عنوان حادثه ای که از سوی دولت ارائه می شود، مجروح شود

15. Our municipality is divided into ten districts.
[ترجمه ترگمان]شهر ما به ده بخش تقسیم شده است
[ترجمه گوگل]شهرداری ما به ده ولسوالی تقسیم شده است

The suburbs are divided into four municipalities.

حومه به چهار بخش که دارای شهرداری جدا است، تقسیم شده است.


پیشنهاد کاربران

شهرداری

حوزه شهری


کلمات دیگر: