1. Unless management accepts mediation, the strike will never be resolved.
[ترجمه ترگمان]این اعتصاب هرگز حل نخواهد شد مگر این که مدیریت قبول کند
[ترجمه گوگل]اگر مدیریت میانجیگری را قبول نکند، اعتصاب هرگز حل نخواهد شد
2. All offers of mediation were rejected.
[ترجمه ترگمان]همه پیشنهادها میانجیگری رد شدند
[ترجمه گوگل]تمام پیشنهادات میانجیگری رد شد
3. This works through the mediation of the central nervous system.
[ترجمه ترگمان]این کار از طریق میانجی گری سیستم عصبی مرکزی انجام می شود
[ترجمه گوگل]این کار از طریق میانجیگری سیستم عصبی مرکزی انجام می شود
4. The conflict ended through the mediation of the United Nations.
[ترجمه ترگمان]این مناقشه از طریق میانجی گری سازمان ملل خاتمه یافت
[ترجمه گوگل]این درگیری از طریق میانجیگری سازمان ملل متحد پایان یافت
5. The agreement provides for United Nations mediation between the two sides.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد میانجیگری بین دو طرف را برای سازمان ملل فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این توافقنامه میانجیگری سازمان ملل متحد را بین دو طرف فراهم می کند
6. Unlike mediation, fact-finding recommendations are generally made public, thus placing additional pressure on the parties to come to an agreement.
[ترجمه ترگمان]بر خلاف وساطت، توصیه های حقیقت یابی به طور کلی عمومی شده اند و بنابراین فشار بیشتری را بر طرفین قرار می دهند تا به توافق برسند
[ترجمه گوگل]بر خلاف میانجیگری، توصیه های به دست آوردن اطلاعات به طور کلی عمومی می شود، به این ترتیب فشار بیشتری بر احزاب وارد می شود تا به توافق برسند
7. Further evidence of immune mediation has come from the finding of circulating, non-organ specific and organ specific antibodies.
[ترجمه ترگمان]شواهد بیشتر از میانجی گری، از پیدا کردن آنتی بادی مخصوص اعضای بدن و ارگان مخصوص اعضای بدن نشات می گیرد
[ترجمه گوگل]شواهد بیشتر در رابطه با واسطه های ایمنی از یافته های آنتی بادی های خاص در معرض حملات، غیر ارگانیزم و ارگان مشخص شده است
8. He employed a mediation model that eliminated the divisive win-lose element from arguments and substituted the goal of clarification.
[ترجمه ترگمان]او یک مدل میانجی را به کار گرفت که عنصر برد - برد divisive را از بحث ها حذف کرد و هدف شفاف سازی را جایگزین کرد
[ترجمه گوگل]او مدل مداخله ای را به کار برد که عناصر برنده شکست را از استدلال حذف کرد و هدف اصلاح را جایگزین کرد
9. Mediation on all issues complements the legal process, without replacing it.
[ترجمه ترگمان]میانجی گری در تمام مسائل، بدون جایگزین کردن آن، فرآیند قانونی را کامل می کند
[ترجمه گوگل]واسطه در تمام مسائل، فرآیند قانونی را بدون تغییر آن، تکمیل می کند
10. The new insistence that a text's mediation in history is important has changed this perspective.
[ترجمه ترگمان]اصرار جدید مبنی بر اینکه وساطت متن در تاریخ مهم است، این دیدگاه را تغییر داده است
[ترجمه گوگل]اصالت جدیدی که میانجیگری متن در تاریخ مهم است، این دیدگاه را تغییر داده است
11. Last-minute attempts at mediation failed.
[ترجمه ترگمان]تلاش دقیقه آخر برای میانجی گری شکست خورد
[ترجمه گوگل]تلاش های اخیر در میانجیگری ناکام ماند
12. Only 14 % had received advice about including mediation clauses in contracts.
[ترجمه ترگمان]تنها ۱۴ درصد از جمله شروط میانجیگری در قراردادها را دریافت کرده بودند
[ترجمه گوگل]فقط 14٪ مشاوره در مورد شرط های میانجی در قراردادها دریافت کرده اند
13. We would disallow any involving the mediation of language, including, of course, the belief that it believes.
[ترجمه ترگمان]ما اجازه نمی دهیم که هر گونه میانجی گری زبان، از جمله، اعتقاد به اعتقاد به آن را رد کنیم
[ترجمه گوگل]ما هرگونه دخالت در میانجیگری زبان را، از جمله، البته، اعتقاد بر این که معتقد است، را منع می کنیم
14. International mediation can require sophisticated processes and techniques.
[ترجمه ترگمان]میانجی گری بین المللی می تواند نیاز به فرایندها و تکنیک های پیچیده داشته باشد
[ترجمه گوگل]میانجیگری بین المللی می تواند نیاز به فرآیندهای پیچیده و تکنیک ها داشته باشد
15. Janzen offers something besides going to court: mediation and arbitration services that are just as legally binding.
[ترجمه ترگمان]janzen چیزی به جز رفتن به دادگاه ارائه می دهد: میانجی گری و خدمات داوری که به طور قانونی الزام آور هستند
[ترجمه گوگل]جانزن چیزی غیر از رفتن به دادگاه ارائه می دهد: خدمات میانجیگری و داوری که به همان اندازه قانونی هستند