کلمه جو
صفحه اصلی

mobilize


معنی : بسیج کردن، تجهیز کردن، متحرک کردن
معانی دیگر : جنبا کردن، سیار کردن، به حرکت درآوردن، بسیجیدن، آماده کردن، (لشکر) انگیختن

انگلیسی به فارسی

بسیج کردن، تجهیز کردن، متحرک کردن


انگلیسی به انگلیسی

• move, circulate; cause to move around; draft; assemble for action (especially armed reserves), get ready for war; (medicine) liberate material stored in the body; excite inactive material to physiologic activity (also mobilise)
if you mobilize a group of people, you gather them together in one place so that they can begin a particular activity.
if you mobilize support, opinion, or a political movement, you succeed in encouraging people to take action against or in support of a particular thing.
if a country mobilizes or mobilizes its armed forces, it prepares for war; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بسیج کردن، آماده کردن، راه انداختن

مترادف و متضاد

ready for action, movement


بسیج کردن (فعل)
mobilize

تجهیز کردن (فعل)
outfit, mobilize, plenish

متحرک کردن (فعل)
mobilize

Synonyms: activate, actuate, animate, assemble, call to arms, call up, catalyze, circulate, drive, gather, get ready, impel, make ready, marshal, muster, organize, prepare, propel, put in motion, rally, ready, set in motion, set off


Antonyms: check, demobilize, end, halt, hold back, stop


جملات نمونه

1. He helped energize and mobilize millions of people around the nation.
[ترجمه ترگمان]او به انرژی بخشیدن و بسیج کردن میلیون ها نفر در سراسر کشور کمک کرد
[ترجمه گوگل]او به انرژی و بسیج میلیون ها نفر از مردم در سراسر کشور کمک کرد

2. The best hope is that we will mobilize international support and get down to action.
[ترجمه ترگمان]بهترین امید این است که ما حمایت بین المللی را بسیج کرده و دست به کار شویم
[ترجمه گوگل]بهترین امید این است که ما حمایت بین المللی را بسیج کنیم و اقدام کنیم

3. The troops received orders to mobilize.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی دستوراتی برای بسیج کردن دریافت کردند
[ترجمه گوگل]سربازان سفارشاتی را برای بسیج دریافت کردند

4. They failed to mobilize their resources effectively.
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند منابع خود را به طور موثر بسیج کنند
[ترجمه گوگل]آنها نتوانستند منابع خود را به طور موثر بسیج کنند

5. Sudan even threat-ened to mobilize in response to the ultima-tums.
[ترجمه ترگمان]سودان حتی تهدید کننده است که در واکنش به آخرین حربه متوسل به بسیج شده است
[ترجمه گوگل]سودان حتی تهدید می شود که در واکنش به ناتوانی ها بسیج شود

6. Our country's in great danger; we must mobilize the whole nation.
[ترجمه ترگمان]کشور ما در خطر بزرگی است؛ ما باید تمام ملت را بسیج کنیم
[ترجمه گوگل]کشور ما در خطر بزرگ است؛ ما باید کل ملت را بسیج کنیم

7. He is trying to mobilize all the supporters.
[ترجمه ترگمان]او می کوشد تا همه حامیان را بسیج کند
[ترجمه گوگل]او در حال تلاش برای بسیج همه طرفداران است

8. If you could mobilize the resources, you could get it done.
[ترجمه ترگمان]اگه بتونی امکانات رو بسیج کنی میتونی انجامش بدی
[ترجمه گوگل]اگر بتوانید منابع را بسیج کنید، می توانید این کار را انجام دهید

9. Subordinate groups mobilize to attain new advantages and benefits, while dominant groups mobilize to maintain advantages and benefits.
[ترجمه ترگمان]گروه های Subordinate بسیج می شوند تا به مزایای و مزایای جدیدی دست یابند، در حالی که گروه های حاکم بسیج می شوند تا مزایا و منافع خود را حفظ کنند
[ترجمه گوگل]گروه های تحت سلطه برای دستیابی به مزایا و مزایای جدید بسیج می شوند، در حالی که گروه های مسلط برای حفظ مزایا و مزایای بسیج می کنند

10. What causes seem most likely to mobilize true believers to take extraordinary political actions?
[ترجمه ترگمان]چه عواملی به احتمال زیاد بسیج کردن مومنان واقعی برای انجام اقدامات سیاسی غیر عادی به نظر می رسد؟
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که چه چیزی باعث می شود که مؤمنان واقعی به اقدامات سیاسی فوق العاده بسیج شوند؟

11. Small enterprises could capture the imaginations and mobilize the energies of young men.
[ترجمه ترگمان]شرکت های کوچک می توانند این تخیلات را تسخیر کرده و انرژی های جوانان را بسیج کنند
[ترجمه گوگل]شرکت های کوچک می توانند تصورات را جذب کنند و انرژی های مردان جوان را جذب کنند

12. To mobilize that support, he carried out a massive decentralization of the Motorola organization, providing new empowerment and ownership throughout.
[ترجمه ترگمان]او برای بسیج کردن این حمایت، یک تمرکززدایی گسترده از سازمان موتورولا را انجام داد، که توانمندسازی و مالکیت جدید را در سراسر کشور فراهم می آورد
[ترجمه گوگل]برای بسیج این حمایت، او تمرکز گسترده ای از سازمان موتورولا را به عهده داشت و توانمندسازی و مالکیت جدید را در سرتاسر دنیا فراهم می کرد

13. The key groups who mobilize resources include the following:
[ترجمه ترگمان]گروه های کلیدی که منابع را بسیج می کنند عبارتند از:
[ترجمه گوگل]گروه های کلیدی که منابع را بسیج می کنند عبارتند از:

14. Following the first three axioms helps to mobilize these and bring them to the aid of the mainline medical program.
[ترجمه ترگمان]پیروی از سه قاعده کلی اول به تجهیز آن ها و رساندن آن ها به کمک برنامه پزشکی mainline کمک می کند
[ترجمه گوگل]به دنبال سه اصل اول کمک می کند تا آنها را بسیج کنید و آنها را به کمک برنامه اصلی پزشکی کمک کنید

15. Yet Chagnon also knew how to mobilize his own camp.
[ترجمه ترگمان]با این حال، Chagnon همچنین می دانست چگونه اردوگاه خود را بسیج کند
[ترجمه گوگل]با این حال چگنون همچنین می دانست که چگونه اردوگاه خود را بسیج می کند

mobilized artillery units

واحدهای جنبای توپخانه، یگان‌های توپخانه متحرک


if sorrow mobilizes its forces to shed lovers' blood...

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد...


We have mobilized our reserve forces for overseas duty.

ما نیروهای احتیاطی خود را برای مأموریت در فرادریاها بسیج کرده‌ایم.


America mobilized its industry to help the Allies.

امریکا صنایع خود را بسیج کرد تا به متفقین کمک کند.


He mobilized support for the project.

او برای آن طرح حمایت مردم را بسیج کرد.


پیشنهاد کاربران

بسیج ( امکانات و پرسنل )

به حرکت درآوردن

بسیج شدن ذرات خاک برای کسب مقاومت از دست رفته در هنگام برش

ساماندهی، سازماندهی، گردآوری، احضار، ترتیب ( دهی ) ، صف آرایی، اجتماع، آرایش، تحریک، تحرک

به خدمت گرفتن
bring ( resources ) into use for a particular purpose

مهیا کردن


بسیج شدن/کردن،
به حرکت درآمدن/درآوردن

Qanon rep lashes out at Twitter after ban. Wants Trump supporters to mobilize
The - sun. com@


کلمات دیگر: