کلمه جو
صفحه اصلی

notorious


معنی : بدنام رسوا
معانی دیگر : رسوا، انگشت نما، بدنام، بی آبرو، کیاده، زبانزد، شناخته، معروف، شناسا

انگلیسی به فارسی

بدنام رسوا


بدنام، بدنام رسوا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: notoriously (adv.)
• : تعریف: widely known or spoken of, esp. for something unfavorable or bad.
مترادف: infamous
مشابه: celebrated, dishonorable, disreputable, famous, ignominious, legendary, notable, outrageous, renowned, scandalous, well-known

• infamous, known for disgrace; well-known (usually ignobly)
someone or something that is notorious is well known for something bad.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مشهور، معروف، واضح، آشکار، زبانزد، بدیهی

مترادف و متضاد

بدنام رسوا (صفت)
notorious

known for a trait, often an


Synonyms: unadmirable one belled, blatant,dishonorable, disreputable, flagrant, glaring, ill-famed, infamous, leading, noted, obvious, opprobrious, overt, patent, popular, prominent, questionable, scandalous, shady, shameful, undisputed, wanted, well-known, wicked


جملات نمونه

1. a notorious bootlegger who bootlegged whisky from canada
قاچاقچی معروفی که از کانادا ویسکی قاچاق می کرد

2. a notorious gambler
قمارباز رسوا

3. quite a notorious figure
آدمی کاملا رسوا

4. the most notorious cancer-cure quack in recent years
رسواترین پزشک مدعی درمان سرطان در سال های اخیر

5. these birds are notorious for their ability to dive into water
قدرت این پرندگان در شیرجه رفتن در آب معروف است.

6. one of the most notorious government prisons
یکی از بدنام ترین زندان های دولتی

7. iron is one of the notorious conductors of heat
آهن یکی از رساناهای شناخته شده ی گرما است.

8. i am the one who is notorious in the city for falling in love
من آن کسم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن.

9. his escape with the mayor's daughter made him notorious throughout the region
فرار او با دختر شهردار او را در سرتاسر آن ناحیه انگشت نما کرد.

10. Such a notorious person has got to the top of the company. That's more than I bargained for.
[ترجمه ترگمان]این شخص بدنام، به بالاترین قسمت شرکت رسیده است این بیشتر از آن چیزی است که من انتظارش را داشتم
[ترجمه گوگل]چنین فردی بدنام به بالای این شرکت رسیده است این چیزی است که بیشتر برای من جالب است

11. The accident happened on a notorious black spot on the A4
[ترجمه ترگمان]تصادف در نقطه سیاه بدنامی در A۴ به وقوع پیوست
[ترجمه گوگل]این حادثه اتفاق افتاده است در نقطه سیاه و سفید بدنام در A4

12. This town is notorious for chewing people up and spitting them out.
[ترجمه ترگمان]این شهر برای جویدن مردم بدنام است و آن ها را بیرون تف می کند
[ترجمه گوگل]این شهر بدنام است برای جویدن مردم و تف کردن آنها

13. The club was a notorious hang-out for the criminally inclined.
[ترجمه ترگمان]کلوپ مشهور و بدنام بود برای the که به شدت تمایل به جنایت داشت
[ترجمه گوگل]این باشگاه برای خشنودی جنایتکاران متوقف شد

14. The lawyer has defended some of the most notorious criminals.
[ترجمه ترگمان]وکیل از برخی از بدنام ترین جنایتکاران دفاع کرده است
[ترجمه گوگل]وکیل از بعضی از بدترین جنایتکاران دفاع کرده است

15. The company was notorious for shady deals.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به خاطر معاملات مشکوکی بدنام بود
[ترجمه گوگل]این شرکت برای معاملات سایه ای مشهور بود

16. Alcoholics are notorious for their ability to deceive themselves about the extent of their problem.
[ترجمه ترگمان]Alcoholics به خاطر توانایی خود برای فریب دادن خودشان در مورد میزان مشکل شان بدنام هستند
[ترجمه گوگل]الکلی های بدنام برای توانایی خود را برای خود در مورد میزان مشکل خود را فریب

17. That corner is a notorious accident black spot .
[ترجمه ترگمان]اون گوشه، یه جای notorious
[ترجمه گوگل]این گوشه یک حادثه ترسناکی است

a notorious gambler

قمارباز رسوا


one of the most notorious government prisons

یکی از بدنام‌ترین زندان‌های دولتی


His escape with the mayor's daughter made him notorious throughout the region.

فرار او با دختر شهردار او را در سرتاسر آن ناحیه انگشت‌نما کرد.


Iron is one of the notorious conductors of heat.

آهن یکی از رساناهای شناخته‌شده‌ی گرما است.


These birds are notorious for their ability to dive into water.

قدرت این پرندگان در شیرجه رفتن در آب معروف است.


I am the one who is notorious in the city for falling in love.

منم که شهره‌ی شهرم به عشق‌ورزیدن.


پیشنهاد کاربران

سابقه دار

زبانزد ( برای چیز منفی )

رسوایی

متجاهر

بدنام_رسوا_منفور

= ill fame
=infamous

معروف ( از جهت منفی )

کسی که بخاطر صفات یا کارهای بد و منفی شناخته شده باشه رو میگن notorious .
مثلا هیتلر معروف و شناخته شده بودولی نه از جهت خوبی .


معروفیتی ک ناشی از چیز بد باشه !

بد نام , معروف ( به چیز بد )

# One of Britain's most notorious criminals
# One of the most notorious government prisons
# The company is notorious for paying its bills late

معروف ( از راه نادرست ) - بدنام

مفتضح
انگشت نما


کلمات دیگر: