کلمه جو
صفحه اصلی

notary


(مخفف) دفتر اسناد رسمی، سر دفتراسناد رسمی

انگلیسی به فارسی

سر دفتراسناد رسمی


دفتر اسناد رسمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: notaries
مشتقات: notaryship (n.)
• : تعریف: one who has the legal authority to authenticate contracts, affidavits, and other documents by witnessing signatures and signing in turn; notary public.

- The application for guardianship must be signed by a notary before it can be submitted to the court.
[ترجمه ترگمان] درخواست از قیمومیت باید قبل از ارسال به دادگاه توسط یک سردفتر اسناد امضا شود
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه به دادگاه ارسال شود، درخواست حقوقی باید توسط دفتر اسناد رسمی امضا شود

• notary public, officer authorized to certify documents and deeds
a notary is a person, usually a lawyer, who has legal authority to witness the signing of documents in order to make them legally valid.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] سردفتر اسناد رسمی

مترادف و متضاد

notary public


Synonyms: certifier, commissioner for oaths, court clerk, endorser, public official, recorder, registrar, scrivener, signatory, witness


جملات نمونه

1. his signature has been attested by a notary
امضای او توسط محضر تصدیق شده است.

2. That notary is authorised to perform the certain legal functions.
[ترجمه ترگمان]این سردفتر مجاز است تا وظایف قانونی مشخصی را اجرا کند
[ترجمه گوگل]این دفتر اسناد رسمی مجاز به انجام وظایف قانونی خاص است

3. Sadler's activities as a notary in Chancery remain obscure.
[ترجمه ترگمان]کار Sadler را به عنوان یک سردفتر اسناد در دادگاه، مبهم باقی خواهد گذاشت
[ترجمه گوگل]فعالیت های صدرلر به عنوان یک دفتر اسناد رسمی در کمیته انضباطی مبهم مانده است

4. The numbers, the addresses, the notary seal.
[ترجمه ترگمان]شماره ها، آدرس ها، مهر notary
[ترجمه گوگل]اعداد، آدرس ها، مهر و موم اسناد رسمی

5. The notary gave Broussac a vigorous shove which sent my companion sprawling into the open sewer.
[ترجمه ترگمان]سردفتر با شتاب خود را هل داد که همراه من به اگوی بزرگ راه افتاد
[ترجمه گوگل]دفتر اسناد رسمی به Broussac ارسال شد و یک بمب قوی شد که همراه من را به داخل فاضلاب باز فرستاد

6. Add a notary clause that complies with the notary law.
[ترجمه ترگمان]یک ماده notary اضافه کنید که مطابق با قانون سردفتر است
[ترجمه گوگل]اضافه کردن یک دفتر اسناد رسمی که مطابق با قانون اسناد رسمی است

7. We need the services of an authorized Notary public.
[ترجمه ترگمان]ما به خدمات یکی از مراجع قانونی مجاز نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما به خدمات دولتی معتبر اسناد رسمی نیاز داریم

8. Notary behavior and the nature of notary organ are the disputed questions.
[ترجمه ترگمان]رفتار Notary و ماهیت اندام سردفتر سوالات مورد مناقشه است
[ترجمه گوگل]رفتار دفتر اسناد رسمی و ماهیت ارگان دفتر اسناد رسمی مورد سوءاستفاده قرار می گیرند

9. And the steward followed the notary out of the room.
[ترجمه ترگمان]و مباشر هم از اتاق خارج شد
[ترجمه گوگل]و استوارت از دفتر اسناد رسمی خارج شد

10. But before the notary could answer, Villefort had drawn him aside.
[ترجمه ترگمان]اما پیش از آنکه سردفتر جواب بدهد وی لفور او را به کناری کشیده بود
[ترجمه گوگل]اما قبل از اینکه دفتر اسناد رسمی می توانست پاسخ بدهد، ویفورتور او را کنار گذاشت

11. So they sent for the notary and the deed was made, and the Seigneur signed it on the wash-basin.
[ترجمه ترگمان]بنابراین آن ها برای نوتر و سند و یا Seigneur امضای آن را امضا کردند
[ترجمه گوگل]بنابراین آنها را به دفتر اسناد رسمی فرستادند و این آیه ساخته شد و Seigneur آن را در حوضه آبریزشان امضا کرد

12. Mark was a duly commissioned. qualified and Notary public. in the State of California.
[ترجمه ترگمان]مارک به موقع سفارش داده شد و به عنوان یکی از اسناد رسمی شرکت کند در ایالت کالیفرنیا
[ترجمه گوگل]علامت گذاری به درستی انجام شد واجد شرایط و دفتر اسناد رسمی در ایالت کالیفرنیا

13. This agreement was drawn up and verified by a notary.
[ترجمه ترگمان]این موافقت توسط یک سردفتر اسناد رسمی تایید و تایید شد
[ترجمه گوگل]این توافقنامه توسط یک دفتر اسناد رسمی تهیه و تأیید شد

14. He says, First locate where the person died, get the death certificate, and then find the notary.
[ترجمه ترگمان]او می گوید ابتدا محل کشته شدن فرد، گواهی فوت را پیدا کنید و سپس نوتر را پیدا کنید
[ترجمه گوگل]او می گوید: ابتدا محل مرگ را تعیین کنید، گواهی مرگ را بدست آورید، و سپس دفتر اسناد رسمی را پیدا کنید

پیشنهاد کاربران

سر دفتراسناد رسمی
an official who has the legal authority to say that documents are correctly signed or true or to make an oath ( = promise ) official


کلمات دیگر: