کلمه جو
صفحه اصلی

fund


معنی : پشتوانه، صندوق، سرمایه، تنخواه، وجوه، ذخیره وجوه احتیاطی، سرمایه ثابت یا همیشگی، تهیه وجه کردن، سرمایه گذاری کردن
معانی دیگر : (جمع - پول یا معادل آن که برای کار بخصوصی کنار نهاده شود) وجه (وجوه)، بودجه (به منظور خاص)، پول، حساب، (برای پرداخت اصل یا فرع وام) وجه تامین کردن، (برای انجام کاری) پول اختصاص دادن، بودجه تامین کردن، سازمانی که این نوع صندوق ها و حساب های ویژه را سرپرستی می کند، (انگلیس - جمع - با: the) اوراق قرضه ی دولتی، تبدیل به قرضه ی مستمر کردن، تبدیل به وام دراز مدت و بهره دار کردن، به حساب ریختن، به صندوق واریز کردن، (پول) گردآوری کردن

انگلیسی به فارسی

وجوه، سرمایه، تنخواه، ذخیره وجوه احتیاطی، صندوق،سرمایه ثابت یا همیشگی، پشتوانه، تهیه وجه کردن، سرمایه گذاری کردن


سرمایه، صندوق، وجوه، تنخواه، پشتوانه، ذخیره وجوه احتیاطی، سرمایه ثابت یا همیشگی، سرمایه گذاری کردن، تهیه وجه کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a supply of money or other resources that is collected and held for a particular purpose.

- Some of the money goes into the pension fund every month.
[ترجمه ترگمان] مقداری از این پول هر ماه به صندوق بازنشستگی می رود
[ترجمه گوگل] برخی از پول هر ماه به صندوق بازنشستگی می رود
- The neighbors created a fund to help out the family in their emergency.
[ترجمه ترگمان] همسایگان برای کمک به خانواده در شرایط اضطراری، یک صندوق ایجاد کردند
[ترجمه گوگل] همسایگان یک صندوق برای کمک به خانواده در اورژانس خود ایجاد کردند

(2) تعریف: supply; stock.
مشابه: arsenal

- She seems to have an unlimited fund of ideas.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که او دارای سرمایه نامحدودی از ایده ها است
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که صندوق ای نامحدود ایده ها دارد

(3) تعریف: (pl.) money available or on hand.

- My funds are running low since I had to pay for the car repairs.
[ترجمه امیرمحمد] سرمایه من داره کم میشه از وقتی که مجبور شدم برای تعمیرات ماشین پول خرج کنم
[ترجمه ترگمان] از زمانی که مجبور شدم برای تعمیر اتومبیل پول پرداخت کنم، سرمایه من پایین می رود
[ترجمه گوگل] بودجه من کم است چون من مجبور بودم برای تعمیرات خودرو پرداخت کنم
- The clean-up project is supported by funds from the government.
[ترجمه ترگمان] این پروژه پاک سازی توسط بودجه دولت تامین می شود
[ترجمه گوگل] پروژه پاکسازی توسط بودجه دولت پشتیبانی می شود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: funds, funding, funded
(1) تعریف: to make money available in support of a particular project or endeavor.
مشابه: capitalize, endow, subsidize

- The foundation funded the research very generously.
[ترجمه ترگمان] پایه و اساس این تحقیق را سخاوتمندانه اعلام کرد
[ترجمه گوگل] این بنیاد بسیار سودمند بود

(2) تعریف: to make money available for paying off the interest or principal on (a debt).

• amount of money set aside for a specific purpose; supply
finance, supply with money; allocate or set aside financial sums; extend a short-term obligation
funds are amounts of money that are available for spending.
a fund is an amount of money that is collected for a particular purpose.
if you have a fund of something, you have a lot of it.
to fund something means to provide money for it.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] سرمایه، وجوه سرمایه، سرمایه گذاری کردن
[حقوق] تأمین کردن وجه یا سرمایه، وجه، اندوخته احتیاطی، موجودی، صندوق
[ریاضیات] حساب، وجه، صندوق، به حساب ریختن، وجوه، نقدینه، ذخیره، تأمین کردن، وجوه احتیاطی، وجه نقد

مترادف و متضاد

پشتوانه (اسم)
bankroll, fund

صندوق (اسم)
case, bin, fund, box, chest, trunk, coffer, hutch

سرمایه (اسم)
stock, wealth, cause, origin, capital, money, fund

تنخواه (اسم)
capital, fund

وجوه (اسم)
fund

ذخیره وجوه احتیاطی (اسم)
fund

سرمایه ثابت یا همیشگی (اسم)
fund

تهیه وجه کردن (فعل)
fund

سرمایه گذاری کردن (فعل)
finance, fund, invest

repository, reserve


Synonyms: armamentarium, capital, endowment, foundation, hoard, inventory, kitty, mine, pool, reservoir, source, stock, store, storehouse, supply, treasury, trust, vein


provide money for


Synonyms: back, bankroll, capitalize, endow, finance, float, grubstake, juice, patronize, pay for, pick up the check, pick up the tab, promote, stake, subsidize, support


Antonyms: take


جملات نمونه

are you short of funds?

پول کم داری؟


1. fund accounts
حساب های تنخواه

2. a fund sacred to charity
پولی که به امور خیریه تخصیص یافته است

3. consolidated fund
صندوق (یا اعتبار) تلفیقی

4. guarantee fund
سپرده ی تضمینی

5. a reserve fund for contingencies
بودجه ی ذخیره برای رویدادهای پیش بینی نشده

6. a revolving fund
تنخواه گردان

7. the earthquake relief fund
صندوق کمک به زلزله زدگان

8. they are setting up a special fund to help the unemployed
دارند صندوق ویژه ای برای کمک به بیکاران ایجاد می کنند.

9. The Fund awards four scholarships every year.
[ترجمه ترگمان]این صندوق هر ساله چهار بورسیه دریافت می کند
[ترجمه گوگل]صندوق هر ساله چهار بورس تحصیلی را بعهده می گیرد

10. The house fell into disrepair until a restoration fund was set up .
[ترجمه ترگمان]این خانه تعمیر شد تا زمانی که صندوق بازسازی راه اندازی شد
[ترجمه گوگل]خانه تا زمانی که یک صندوق ترمیم راه اندازی شد، سقوط کرد

11. The fund is largely financed through government borrowing.
[ترجمه ترگمان]این صندوق تا حد زیادی از طریق استقراض دولت تامین مالی می شود
[ترجمه گوگل]این صندوق عمدتا از طریق وام های دولتی تامین می شود

12. The newspaper launched an appeal fund for victims of the disaster.
[ترجمه ترگمان]این روزنامه یک صندوق بین المللی برای قربانیان این فاجعه راه اندازی کرد
[ترجمه گوگل]این روزنامه یک صندوق بازپرداخت برای قربانیان فاجعه را راه اندازی کرد

13. A fund was set up as a goodwill gesture to survivors and their families.
[ترجمه ترگمان]این صندوق به عنوان یک اقدام حسن نیت برای بازماندگان و خانواده های آن ها برپا شده است
[ترجمه گوگل]یک صندوق به عنوان یک رفتار خوب برای مجروحین و خانواده هایشان ایجاد شد

14. They have subscribed large sums to the fund.
[ترجمه ترگمان]آن ها مبالغ کلانی را به صندوق واریز کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها مبلغ هنگفتی را به صندوق اضافه کرده اند

15. She made a personal donation to the fund.
[ترجمه ترگمان]او به این صندوق کمک های شخصی کرد
[ترجمه گوگل]او کمک مالی شخصی به صندوق انجام داد

16. He contributed all his savings to the relief fund.
[ترجمه ترگمان]او همه پس انداز خود را به صندوق پس انداز کمک کرد
[ترجمه گوگل]او تمام پس اندازهای خود را به صندوق امداد کمک کرد

17. The fund was specified to maintain the ancient buildings.
[ترجمه ترگمان]این صندوق برای حفظ ساختمان های باستانی مشخص شده است
[ترجمه گوگل]این صندوق برای نگهداری ساختمان های باستانی مشخص شد

18. They act as joint trustees of the fund.
[ترجمه ترگمان]آن ها به عنوان امین عضو این صندوق عمل می کنند
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان وکلای مشترک صندوق عمل می کنند

19. The fund was increased by the accretion of new shareholders.
[ترجمه ترگمان]این صندوق با the سهامداران جدید افزایش یافت
[ترجمه گوگل]صندوق توسط افزایش سهامداران افزایش یافت

20. The fund has been used largely to finance the construction of federal prisons.
[ترجمه ترگمان]این صندوق تا حد زیادی برای تامین مالی ساخت زندان های فدرال به کار رفته است
[ترجمه گوگل]این صندوق به طور عمده برای تامین مالی ساخت و ساز زندان های فدرال مورد استفاده قرار گرفته است

the earthquake relief fund

صندوق کمک به زلزله‌زدگان


They are setting up a special fund to help the unemployed.

دارند صندوق ویژه‌ای برای کمک به بیکاران ایجاد می‌‌کنند.


fund accounts

حساب‌های تن‌خواه


The company is running out of funds.

نقدینگی شرکت رو به اتمام است.


The necessary funds for the construction of the dam have not been set aside yet.

هنوز وجوه لازم برای ساختن سد اختصاص داده نشده است.


The necessary budget for the project is going to be privately funded.

بودجه‌ی لازم برای این طرح از سوی بخش خصوصی تأمین خواهد شد.


who is funding it?

پول آن را چه کسی می‌دهد؟


اصطلاحات

in funds

(عامیانه) دارای پول کافی


پیشنهاد کاربران

وجوه، تنخواه، سرمایه

کمک مالی، اعانه ، کمک هزینه

بودجه

عبارت publicly funded: تحقیقات با بودجه عمومی

خیریه

صندوق

Mutual fund
صندوق سرمایه گذاری مشترک ( اصطلاحی در بورس )

سازمان

تامین بودجه کردن، سرمایه گذاری کردن و. . . .

تأمین مالی


کلمات دیگر: