فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pleads, pleading, pleaded, pled
• (1) تعریف: to earnestly request or appeal.
• مترادف: appear, beg, beseech, implore, sue
• مشابه: appeal, entreat, importune, petition, pray, press, supplicate
- He pleaded with his boss to give him another chance.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] او به رئیسش التماس کرد فرصت دیگری به او بدهد
[ترجمه احسان علیخانی] او از رئیسش درخواست ( استدعا ) کرد به او فرصت دیگری بدهد.
[ترجمه ترگمان] از رئیس خود خواهش کرد که فرصت دیگری به او بدهد
[ترجمه گوگل] او با رئیس خود خواسته بود تا فرصتی دیگر به او بدهد
- She pleaded with her son not to join the gang.
[ترجمه امیررضا نادری] او به پسرش التماس کرد که به آن گروه ملحق نشود
[ترجمه ترگمان] اون با پسرش التماس کرد که به گروه ملحق نشه
[ترجمه گوگل] او با پسرش خواسته بود که به باند بپیوندد
- The prisoner pleaded for mercy from his captors.
[ترجمه ترگمان] متهم از بازداشت کنندگان خود درخواست عفو کرد
[ترجمه گوگل] زندانی خواستار رحم او از اسیرانش شد
• (2) تعریف: of a defendant, to present a plea in a court of law, esp. of innocence or guilt.
• مشابه: appeal, attest, declare, petition, sue
- The defendant pleaded guilty to the charge.
[ترجمه ترگمان] متهم در برابر اتهام گناهکار شناخته شد
[ترجمه گوگل] متهم به اتهام مجرم شناخته شد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: pleadable (adj.), pleadingly (adv.), pleader (n.)
• (1) تعریف: to present as defense, excuse, or justification.
• مترادف: acknowledge, profess
• مشابه: allege, claim, confess, excuse, explain
- He pleaded tiredness and left the party early.
[ترجمه محسن ترابی] او خستگی را بهانه کرد و پارتی را زود ترک کرد
[ترجمه ترگمان] او احساس خستگی کرد و مهمانی را زود ترک کرد
[ترجمه گوگل] او خستگی را رد کرد و او را زود گذراند
- She did not wish to tell what she knew and instead pleaded forgetfulness.
[ترجمه ترگمان] نمی خواست چیزی را که می دانست به جای فراموشی بگوید
[ترجمه گوگل] او نمی خواست چیزی را که او می دانست بگوید و به جای آن، فراموشی را می خواست
• (2) تعریف: to assert or allege (one's innocence or guilt) in response to a specific charge in a court of law.
• مترادف: allege, aver, avert, declare, maintain, profess
• مشابه: attest, contend
- She pleaded her innocence before the judge.
[ترجمه علی جادری] اودر برابر قاضی ادعای بی گناهی کرد .
[ترجمه ترگمان] او به بی گناهی خود قبل از قاضی التماس کرد
[ترجمه گوگل] او بی گناهی را قبل از قاضی داد
• (3) تعریف: to serve as an advocate in (a law case).
• مشابه: advocate, counsel, represent
- Which lawyer will be pleading his case?
[ترجمه علی جادری] کدام وکیل مدافع از پرونده اش دفاع خواهد کرد ؟
[ترجمه ترگمان] کدوم وکیل داره از پرونده ش شکایت میکنه؟
[ترجمه گوگل] کدام وکیل در مورد پرونده خود می گوید؟