کلمه جو
صفحه اصلی

indisputable


معنی : بی چون و چرا، مسلما، بطور مسلم، بی گفتگو، بطور غیر قابل بحی
معانی دیگر : غیرقابل شک و تردید، مسلم، بطور غیر قابل بحک

انگلیسی به فارسی

بی چون و چرا، مسلما، بی گفتگو، بطور غیر قابل بحث، بطور مسلم


بی چون و چرا، مسلما، بطور مسلم، بی گفتگو، بطور غیر قابل بحی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: indisputably (adv.), indisputability (n.), indisputableness (n.)
• : تعریف: not subject to being disputed or denied; unquestionable.
متضاد: debatable, disputable, dubious, equivocal, questionable
مشابه: absolute, beyond question, certain, decisive, impregnable, plain

- There is indisputable evidence to support our claim.
[ترجمه بهاره] مدارک غیر قابل انکار برای حمایت از ادعای ما وجود دارد
[ترجمه ترگمان] هیچ مدرکی برای حمایت از ادعای ما وجود ندارد
[ترجمه گوگل] شواهد غیر قابل انکار برای حمایت از ادعای ما وجود دارد

• unquestionable, irrefutable, incontrovertible; certain, obvious, real
if a fact is indisputable, it is obviously and definitely true.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] غیر قابل تردید، غیر قابل بحث، مسلم

مترادف و متضاد

بی چون و چرا (صفت)
incontrovertible, incontestable, peremptory, indisputable, indubitable

مسلما (صفت)
indisputable

بطور مسلم (صفت)
indisputable

بی گفتگو (صفت)
indisputable

بطور غیر قابل بهی (صفت)
indisputable

beyond doubt


Synonyms: absolute, accurate, actual, certain, double-checked, evident, incontestable, incontrovertible, indubitable, irrefutable, no ifs ands or buts about it, no mistake, open and shut, positive, real, sure, that’s a fact, true, unassailable, undeniable, undoubted, unfabled, unquestionable, veridical


Antonyms: disputable, doubtful, dubious, indefinite, questionable, refutable, uncertain, unreliable, unsure, vague


جملات نمونه

1. the indisputable master of the universe
سرور بی چون و چرای عالم

2. This is a work of indisputable genius.
[ترجمه ترگمان] این یه کار هوشمندانه بی indisputable
[ترجمه گوگل]این کار نابغه غیرقابل انکار است

3. One fact is indisputable - this must never be allowed to happen again.
[ترجمه ترگمان]یک حقیقت مسلم است - این هرگز نباید اجازه چنین چیزی را داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک واقعیت غیر قابل انکار است - این هرگز نباید مجاز به انجام دوباره باشد

4. The evidence was indisputable.
[ترجمه ترگمان]شواهد بی چون و چرا بود
[ترجمه گوگل]شواهد غیرقابل انکار بود

5. It is indisputable that birds in the UK are harbouring this illness.
[ترجمه ترگمان]مسلم است که پرندگان در انگلستان به این بیماری پناه می برند
[ترجمه گوگل]مسلم است که پرندگان در انگلستان این بیماری را در اختیار دارند

6. It's indisputable that we are losing a lot of money.
[ترجمه ترگمان]مسلم است که ما پول زیادی را از دست می دهیم
[ترجمه گوگل]مسلم است که ما در حال از دست دادن پول زیادی هستیم

7. I believe that one indisputable fact about capitalist economies is the efficiency with which markets allocate resources to create wealth.
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که یک حقیقت مسلم در مورد اقتصاد سرمایه داری، بهره وری است که بازارها برای ایجاد ثروت منابع را به آن تخصیص می دهند
[ترجمه گوگل]من اعتقاد دارم که یک واقعیت غیر قابل انکار در مورد اقتصادهای سرمایه داری، بازدهی است که بازارهای منابع را برای ایجاد ثروت اختصاص می دهند

8. Public apathy and political ignorance is an indisputable fact today.
[ترجمه ترگمان]بی علاقگی عمومی و بی خبری سیاسی در واقع یک واقعیت مسلم است
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی عمومی و نادیده گرفتن سیاسی امروز یک واقعیت غیر قابل انکار است

9. Hers is a performance of indisputable class making little but tremendously effective use of her famous fluttering gestures.
[ترجمه ترگمان]قلب او یک عملکرد عالی است که به طور فوق العاده اما موثر از حرکات fluttering مشهور او استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او کارآیی کلاس غیرقابل انکار را ایجاد می کند که باعث می شود تا کاربرد کمی، اما فوق العاده موثر از حرکات معروف فلوتور معروف او

10. What happened is indisputable: students, and the institutions to which they belonged, acquired a bad name universally.
[ترجمه ترگمان]آنچه اتفاق افتاد مسلم بود: دانشجویان، و موسساتی که به آن تعلق داشتند، به طور جهانی نام بدی به دست آوردند
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی بیفتد: دانش آموزان و موسساتی که به آن تعلق دارند، نامی بدست آورده اند

11. Charles returned in great triumph, indisputable King of Aquitaine.
[ترجمه ترگمان]کارلوس با پیروزی بزرگی بازگشت و به عنوان پادشاه Aquitaine به پیروزی رسید
[ترجمه گوگل]چارلز در پیروزی بزرگ، پادشاه مشروطه آکیتین بازگشت

12. Bob Dole, the indisputable Republican front-runner, had an even bigger day.
[ترجمه ترگمان]باب دول، the بی چون و چرا جمهوری خواه، روز بزرگتری داشت
[ترجمه گوگل]باب دول، دونده دیپلمات غیرقابل انکار جمهوری خواه، یک روز حتی بزرگتر داشت

13. The atmosphere reminded me of an indisputable fact about Kings hockey in the post-Gretzky era.
[ترجمه ترگمان]این جو مرا به یاد یک حقیقت مسلم در مورد هاکی پادشاهان در دوران پس از gretzky انداخت
[ترجمه گوگل]جو به من یادآوری یک واقعه غیر قابل انکار در مورد هاکی روی پادشاه در دوران پس از گرتزی بود

14. It is indisputable, however, that the warplanes and helicopter gunships occasionally make mistakes.
[ترجمه ترگمان]با این حال، مسلم است که هواپیماهای جنگی و هلی کوپترهای توپدار گاهی دچار اشتباه می شوند
[ترجمه گوگل]با این حال مسلم است که هواپیماهای جنگی و هلی کوپترها گاهی اوقات اشتباه می کنند

the indisputable master of the universe

سرور بی‌چون‌و‌چرای عالم


پیشنهاد کاربران

غیرقابل انکار، انکارناپذیر

محرز، بدونِ اما و اگر

indisputable ( adj ) = unmistakable ( adj )
به معناهای:حتمی، بدون تردید، بی چون و چرا، به طور مسلم، مسلماً، محرز/کاملا واضح، کاملا مشخص، کاملاً واضح، کاملاً آشکار/بی بدیل، بی مانند


کلمات دیگر: