کلمه جو
صفحه اصلی

intervention


معنی : شفاعت، مداخله
معانی دیگر : دخالت، میانروی، پا در میانی

انگلیسی به فارسی

مداخله، دخالت، میانروی، پا در میانی، شفاعت


انگلیسی به انگلیسی

• interference, mediation; interference by one country in the affairs of another
intervention is an attempt to change a situation by becoming involved in it.
an intervention during a discussion is an interruption.

اسم ( noun )
مشتقات: interventional (adj.)
(1) تعریف: the act of intervening.

- He married her despite his parents' attempt at intervention.
[ترجمه Maryam] با وجود تلاش پدرو مادرش برای مداخله او با ایشان ازدواج کرد.
[ترجمه Hadi] او با وجود تلاش والدینش برای مداخله، با او ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان] با وجود تلاش پدر و مادرش با او، با او ازدواج کرد
[ترجمه گوگل] او با وجود تلاش والدینش برای مداخله، ازدواج کرد

(2) تعریف: an intervening or interference by one nation in the affairs of another, as with military force.

- If the civil conflict continues to escalate in that country, a military intervention may be the only way to stop the slaughter of civilians.
[ترجمه ترگمان] اگر جنگ داخلی در این کشور تشدید شود، ممکن است یک مداخله نظامی تنها راه جلوگیری از کشتار غیرنظامیان باشد
[ترجمه گوگل] اگر مداخله مدنی در این کشور ادامه پیدا کند، مداخله نظامی ممکن است تنها راه توقف کشتار غیرنظامیان باشد

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ورود ثالث، مداخله، ممانعت

مترادف و متضاد

شفاعت (اسم)
pleading, intercession, intermediacy, intervention

مداخله (اسم)
intermediacy, interposition, intervention, intermediation

the act of intervening


Synonyms: interposition, mediation, arbitration, intercession, interruption, interference


armed interference


Synonyms: invasion, military occupation, attack, armed intrusion


جملات نمونه

1. divine intervention
دخالت خداوند

2. military intervention
مداخله ی نظامی

3. surgical intervention
به کارگیری جراحی

4. for some conservatives government intervention in private matters was anathema
از نظر برخی محافظه کاران دخالت دولت در امور فردی منفور تلقی می شد.

5. the united nations did not have the necessary machinery for military intervention
سازمان ملل سازمان کافی برای دخالت نظامی را نداشت.

6. Only the intervention of powerful friends obtained her release.
[ترجمه ترگمان]تنها دخالت دوستان قدرتمند آزادی او را به دست آورد
[ترجمه گوگل]تنها مداخله ی دوستان قدرتمند او آزادی او را به دست آورد

7. A full-scale riot was prevented by the timely intervention of the police.
[ترجمه ترگمان]یک شورش همه جانبه با مداخله به موقع پلیس پیش گیری شد
[ترجمه گوگل]با مداخله به موقع پلیس، یک شورش در مقیاس کامل پیشگیری شد

8. Military intervention will only aggravate the conflict even further.
[ترجمه ترگمان]مداخله نظامی، درگیری را حتی بیشتر وخیم تر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مداخله نظامی تنها باعث تشدید جنگ خواهد شد

9. We would resist any armed intervention from outside in our country's affairs.
[ترجمه ترگمان]ما در برابر هر گونه دخالت نظامی در امور کشور خود مقاومت خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما در برابر هر مداخله مسلحانه از خارج در امور کشورمان مقاومت خواهیم کرد

10. China has registered a protest over foreign intervention.
[ترجمه ترگمان]چین اعتراضی را نسبت به مداخله خارجی ثبت کرده است
[ترجمه گوگل]چین اعتراض مداخله خارجی را ثبت کرده است

11. That does not require "massive" military intervention, as some have mischievously claimed.
[ترجمه ترگمان]این مساله به مداخله نظامی \"گسترده\" نیاز ندارد، همانطور که برخی mischievously ادعا کرده اند
[ترجمه گوگل]این امر به مداخله نظامی 'عظیم' نیاز ندارد، چرا که بعضی از آنها بدبختانه ادعا می کنند

12. The government's intervention in this dispute will not help.
[ترجمه ترگمان]دخالت دولت در این اختلاف کمک نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]مداخله دولت در این منازعه کمک نخواهد کرد

13. Such conditions may be amenable to medical intervention.
[ترجمه ترگمان]چنین شرایطی ممکن است تابع مداخله پزشکی باشد
[ترجمه گوگل]چنین شرایطی ممکن است قابل مقابله با مداخله پزشکی باشد

14. They remain fiercely opposed to outside intervention.
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت مخالف مداخله خارجی هستند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت مخالف مداخله خارجی هستند

15. The government was reluctant to sanction intervention in the crisis.
[ترجمه ترگمان]دولت مایل به تصویب مداخله در این بحران نبود
[ترجمه گوگل]دولت از دخالت در بحران ها اجتناب کرد

16. Greater government intervention in businesses would represent a step backwards.
[ترجمه ترگمان]مداخله دولت بزرگ در کسب و کارها گامی به عقب است
[ترجمه گوگل]دخالت دولت بزرگ در کسب و کار، یک گام به عقب را نشان می دهد

divine intervention

دخالت خداوند


surgical intervention

به کارگیری جراحی


military intervention

مداخله‌ی نظامی


پیشنهاد کاربران

وساطت

شفاعت، پادرمیانی

بهبود

فعالیت ها/ تلاش ها

فعالیت/ تلاش

نوآوری ، ابتکار ، اقدام

آقای مهرداد شمالطف نموده بیشترمطالعه کنید. Invention is patentable.

آقای عبدالباقی اون invention هستش ب معنی ابتکار . . . لطفا دوستان رو به اشتباه نندازید

مداخله

ill - fated American interventions in places such as Libya and Somalia
NEW YORK TIMES@

دخالت
پا درمیانی


اقدامات ، ابتکارات

به وسیله

تضمین - تامین - امنیت - کمک

روانشناسی : درمان

مداخله

شما اگه دقت کنید همین خط اول تعریف زده
the act of intervening
ترجمه کنید متوجه میشید که به معنای مداخله و پادرمیانی هستش

مهرداد اصلا درسیول انجنیری ومدیرت وانجنیری آب مداخله معنی بی مفهوم است.

خب دوست عزیز شما از نگاه تخصصی نباید به واژه نگاه کنید. . . چون هر واژه ای در علوم پزشکی یا مهندسی معانی مختلفی میتونه داشته باشه ، ولی در اکثر موارد و به خصوص در متون آیلتس intervention به معنی مداخله هستش. . .
یا اینکه حداقل زمینه ترجمه لغت رو ذکر کنید که دوستان گمراه نشن

خوب است درعلم زیست شناسی ومنابع آب نوآوری ابتکارات را گویند. درست آقای مهرداد؟

interference

Intervention by the Minister of Internal Administration at the Commemorative Ceremony
در اینجا به معنای - صحبتهای - می باشد

میانجیگری

واسط

اقدامات

1.
interference
intrusion
meddling
involvement
دخالت - مداخله




2.
action taken to improve a medical disorder
شفاعت - وساطت
پادرمیانی

اینم یکی از معنی هاشه: وقتی یه نفر عادت بدی داره، اطرافیان ( مداخله ) میکنن و میگن این کارت خوب نیست.

اقدام/ مداخله
Early intervention can save the lives of many women who get breast cancer.
اقدام زودهنگام می تواند جان بسیاری از زنانی را که به سرطان سینه مبتلا هستند نجات دهد.


اصلاح . ترمیم . بهبود. درمان

به کار گیری

درمان

1. اقدامات
2. مداخله
3. مددیار ( ترک اعتیاد )


کلمات دیگر: