واسطه، عامل، وسیله، شوند، دستیاری
instrumentality
واسطه، عامل، وسیله، شوند، دستیاری
انگلیسی به فارسی
واسطه، عامل، وسیله، شوند
وسیله بودن، اثر، دخالت، وساطت
ابزار
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
حالات: instrumentalities
حالات: instrumentalities
• (1) تعریف: the means by which something is done; agency.
• مشابه: agency, agent, means
• مشابه: agency, agent, means
• (2) تعریف: the quality or condition of being instrumental.
• quality of being instrumental; help, assistance, means
دیکشنری تخصصی
[حقوق] سازمان تابعه، دستگاه تابعه، تشکیلات
مترادف و متضاد
contribution
Synonyms: help, assistance, aid, agency, means
جملات نمونه
1. Feminism exists outside the realm of political instrumentality, as an idea.
[ترجمه ترگمان]فمینیسم نیز به عنوان یک ایده خارج از قلمرو ابزار سیاسی وجود دارد
[ترجمه گوگل]فمینیسم به عنوان یک ایده خارج از قلمرو ابزار سیاسی است
[ترجمه گوگل]فمینیسم به عنوان یک ایده خارج از قلمرو ابزار سیاسی است
2. The particular blend of instrumentality and expressiveness for given individuals is a matter for empirical investigation.
[ترجمه ترگمان]ترکیب خاص ابزار و بیانگری برای افراد معین، موضوعی برای بررسی تجربی است
[ترجمه گوگل]ترکیبی خاص از ابزار و بیان برای افراد داده شده موضوع تحقیق تجربی است
[ترجمه گوگل]ترکیبی خاص از ابزار و بیان برای افراد داده شده موضوع تحقیق تجربی است
3. Plasma technology is an abnormal instrumentality for chemical engineering and brings new vital force.
[ترجمه ترگمان]فن آوری پلاسما یک ابزار غیر عادی برای مهندسی شیمی است و نیروی حیاتی جدیدی را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]تکنولوژی پلاسما ابزار غیر طبیعی برای مهندسی شیمی است و نیروی حیاتی جدید را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]تکنولوژی پلاسما ابزار غیر طبیعی برای مهندسی شیمی است و نیروی حیاتی جدید را به ارمغان می آورد
4. Through the instrumentality of the police he was able to locate his relatives.
[ترجمه ترگمان]او از طریق کمک پلیس توانست بستگانش را پیدا کند
[ترجمه گوگل]از طریق ابزار پلیس او توانست خویشاوندان خود را پیدا کند
[ترجمه گوگل]از طریق ابزار پلیس او توانست خویشاوندان خود را پیدا کند
5. Of things: The material cause or instrumentality whereby effects are produced; but implying a rational employer or contriver.
[ترجمه ترگمان]از همه چیز: عامل مادی و یا ابزار کاری که به موجب آن اثرات ایجاد می شوند؛ اما به طور ضمنی یک کارفرما یا contriver منطقی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]از چیزها: علت مواد یا ابزارهایی که در نتیجه اثرات تولید می شوند؛ اما به معنی یک کارفرمای عقلانی یا محرک است
[ترجمه گوگل]از چیزها: علت مواد یا ابزارهایی که در نتیجه اثرات تولید می شوند؛ اما به معنی یک کارفرمای عقلانی یا محرک است
6. The Export - Import Bank is an instrumentality of the government.
[ترجمه ترگمان]بانک صادرات - واردات یک ابزار از دولت است
[ترجمه گوگل]صادرات و واردات بانک ابزار دولتی است
[ترجمه گوگل]صادرات و واردات بانک ابزار دولتی است
7. As an important instrumentality, science education should occupy the spirit.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک ابزار مهم، آموزش علوم باید روح را اشغال کند
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش علمی به عنوان یک ابزار مهم باید روح را اشغال کند
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش علمی به عنوان یک ابزار مهم باید روح را اشغال کند
8. The teaching material is the instrumentality of bearing the weight ofthe teaching contents.
[ترجمه ترگمان]مطالب آموزشی به عنوان ابزاری برای حمل بار محتوی آموزش به کار می رود
[ترجمه گوگل]مواد آموزشی ابزار مهم تحمل وزن محتوای آموزشی است
[ترجمه گوگل]مواد آموزشی ابزار مهم تحمل وزن محتوای آموزشی است
9. The key points, thermodynamics balance and adjustment instrumentality are used to solve the water power unbalance.
[ترجمه ترگمان]نکات کلیدی، تعادل ترمودینامیکی و ابزار تنظیم برای حل عدم تعادل قدرت آب مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]نقاط کلیدی، تعادل ترمودینامیک و ابزار سازگاری برای حل اختلاف قدرت آب استفاده می شود
[ترجمه گوگل]نقاط کلیدی، تعادل ترمودینامیک و ابزار سازگاری برای حل اختلاف قدرت آب استفاده می شود
10. It has the considerable characters of technology and instrumentality besides common characters of works.
[ترجمه ترگمان]این سبک دارای ویژگی های قابل توجهی از تکنولوژی و ابزار در کنار ویژگی های مشترک آثار است
[ترجمه گوگل]این کاراکترهای قابل توجهی از تکنولوژی و ابزار را در کنار شخصیت های رایج آثار دارد
[ترجمه گوگل]این کاراکترهای قابل توجهی از تکنولوژی و ابزار را در کنار شخصیت های رایج آثار دارد
11. Without the instrumentality of a free press liberty could not be preserved.
[ترجمه ترگمان]بدون کمک یک آزادی مطبوعات آزاد نمی توانست حفظ شود
[ترجمه گوگل]بدون استفاده از آزادی مطبوعات آزادی نمی تواند حفظ شود
[ترجمه گوگل]بدون استفاده از آزادی مطبوعات آزادی نمی تواند حفظ شود
12. One that serves as a means; an instrumentality.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها به عنوان وسیله استفاده می کند
[ترجمه گوگل]یکی که به عنوان وسیله ای عمل می کند؛ یک ابزار
[ترجمه گوگل]یکی که به عنوان وسیله ای عمل می کند؛ یک ابزار
13. Publicity and instrumentality are both the attributes of public administration power.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات و ابزار، هم ویژگی های قدرت مدیریت دولتی هستند
[ترجمه گوگل]تبلیغات و ابزار سازی هر دو ویژگی دولت قدرت دولت است
[ترجمه گوگل]تبلیغات و ابزار سازی هر دو ویژگی دولت قدرت دولت است
14. Speech analysis has two kinds of operating forms, while the analysis of speech instrumentality state may be inverted into the analysis of speech reciprocal state.
[ترجمه ترگمان]تحلیل گفتار دو نوع فرم اجرایی دارد، در حالی که تجزیه و تحلیل وضعیت ابزار گفتار ممکن است به تجزیه و تحلیل وضعیت دوطرفه گفتاری تبدیل شود
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل گفتاری دارای دو نوع فرم عملیاتی است، در حالی که تجزیه و تحلیل حالت دولتی گفتاری ممکن است به تجزیه و تحلیل حالت متقابل گفتار تبدیل شود
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل گفتاری دارای دو نوع فرم عملیاتی است، در حالی که تجزیه و تحلیل حالت دولتی گفتاری ممکن است به تجزیه و تحلیل حالت متقابل گفتار تبدیل شود
کلمات دیگر: