کلمه جو
صفحه اصلی

forbearance


معنی : خود داری، مدارا، طاقت، تحمل، شکیبایی، امساک
معانی دیگر : گذشت، چشم پوشی، اغماض، بردباری، تاب آوری

انگلیسی به فارسی

خودداری، شکیبایی، تحمل، امساک، مدارا


استقامت، تحمل، مدارا، شکیبایی، امساک، خود داری، طاقت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or capability of refraining or holding back.
مترادف: restraint
مشابه: abstention, abstinence, moderation, self-control, temperance

- He had always had a habit of yelling, but his wife's recent threat to leave him had taught him some forbearance.
[ترجمه باده] او همیشه عادت داشت که فریاد بزند اما تهدید اخیر همسرش به ترک او ، کمی خویشتنداری را به او یاد داد
[ترجمه ترگمان] او همیشه عادت داشت که فریاد بزند، اما تهدید اخیر همسرش به او کمی خویشتن داری کرده بود
[ترجمه گوگل] او همیشه عادت به فریاد زدن داشت، اما تهدید اخیر همسرش برای ترک او او را به برخی از تحمل به او آموخته بود

(2) تعریف: the quality or an instance of enduring patiently or being tolerant.
مترادف: indulgence, patience
متضاد: anger, indignation, vindictiveness
مشابه: endurance, leniency, restraint, tolerance

- My request is unusual, so I ask for your forbearance.
[ترجمه باده] درخواستم غیر عادیه برای همین ازتون میخام که صبوری کنید
[ترجمه ترگمان] درخواست من غیر معمول است، بنابراین من از شکیبایی شما درخواست می کنم
[ترجمه گوگل] درخواست من غیرعادی است، بنابراین از تحمل شما خواهش دارم

• restraint, abstinence, self-control, moderation
forbearance is patience and kindness; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مدارا با بدهکار (عدم مطالبه طلب در موعد مقرر)، عدم تعقیب، تأخیر در اعمال حق

مترادف و متضاد

خودداری (اسم)
self-command, self-control, continence, abstention, restraint, abstinence, equanimity, forbearance, composure, self-government, self-possession, mastery of oneself, self-repression, self-restraint

مدارا (اسم)
forbearance, reserve, affability, toleration, condescension, moderateness, civility, lenity

طاقت (اسم)
gut, forbearance, stamina, bearing, patience, last, sufferance, longanimity, gameness, staying power

تحمل (اسم)
forbearance, toleration, tolerance, endurance, longanimity

شکیبایی (اسم)
forbearance, fortitude, patience, sufferance

امساک (اسم)
forbearance, parsimony, modesty

resisting, avoidance


Synonyms: abstinence, endurance, fortitude, going easy on, living with, longanimity, moderation, patience, patientness, refraining, resignation, restraint, self-control, temperance, tolerance


Antonyms: continuation, indulgence, involvement, pursual, use


جملات نمونه

1. her forbearance in the face of hardships
بردباری و تحمل او در برابر مصائب

2. he showed forbearance towards offenders
او نسبت به خطاکاران از خود اغماض نشان می داد.

3. Forbearance is no acquittance.
[ترجمه ترگمان]Forbearance ترک نیست
[ترجمه گوگل]تحمل تحمل است

4. Pressed beyond the limits of forbearance, our army fought back resolutely and dealt telling blows to the enemy.
[ترجمه ترگمان]ارتش ما تحت فشار بیش از حد تحمل، با عزمی راسخ به مبارزه پرداخت و به دشمن حمله کرد
[ترجمه گوگل]ارتش ما به طور قاطعانه به مبارزه با دشمنان حمله کرد و به دشمن حمله کرد

5. All the Greenpeace people behaved with impressive forbearance and dignity.
[ترجمه ترگمان]همه مردم سبز سبز با شکیبایی و متانت impressive رفتار می کردند
[ترجمه گوگل]همه مردم Greenpeace با بردگی و کرامت قابل توجهی رفتار کردند

6. The mortgage company had acted with forbearance, only taking them to court as a last resort.
[ترجمه ترگمان]شرکت وام مسکن با شکیبایی رفتار کرده بود و فقط آن ها را به عنوان آخرین راه به دادگاه برده بود
[ترجمه گوگل]شرکت وام مسکن با بردباری عمل کرده است، تنها آنها را بعنوان آخرت به دادگاه تحویل دادند

7. Which greatly to know colleagues forbearance Download track address?
[ترجمه ترگمان]کدام قسمت را به شدت می توان از طریق آدرس پی گیری پی گیری کرد؟
[ترجمه گوگل]کدام به شدت به دانستن همکاران تحمل آدرس لینک آهنگ را دانلود کنید؟

8. There is a limit at which forbearance ceases a virtue.
[ترجمه ترگمان]محدودیتی در آن وجود دارد که این خویشتن داری از فضیلت بی بهره است
[ترجمه گوگل]محدودیتی وجود دارد که در آن استقامت فضیلت را متوقف می کند

9. The forbearance of the magistrate in these instances was certainly wise and just.
[ترجمه ترگمان]تحمل قاضی در این نمونه ها قطعا عاقلانه و عادلانه بود
[ترجمه گوگل]بردگی دادگاه در این موارد مطمئنا عاقلانه بود

10. May God grant you enough courage and forbearance to withstand this shock.
[ترجمه ترگمان]خداوند به شما شجاعت و شکیبایی کافی بدهد تا در برابر این شوک مقاومت کند
[ترجمه گوگل]خداوند به شما شجاعت و استعداد بدهد تا بتوانید از این شوک مقاومت کنید

11. The parents showed remarkaBle forBearance toward their defiant and unruly son.
[ترجمه ترگمان]والدین remarkable forbearance را به سمت پسر سرکش و سرکش خود نشان دادند
[ترجمه گوگل]والدین remarkaBle forBearance را به سمت فرزند خائن و بی ادب خود نشان دادند

12. A day of mariner people be driven beyond forbearance, throw him to sea mile.
[ترجمه ترگمان]یک روز of مردم بیش از تحمل شکیبایی be و او را به سوی دریا پرتاب می کنند
[ترجمه گوگل]یک روز از افراد دریانوردی فراتر از تحمل رانده می شود، او را به دریا می اندازد

13. Driven beyond the limits of their forbearance, they fought back in self - defence .
[ترجمه ترگمان]آن ها فراتر از محدودیت های تحمل شان، در دفاع از خود جنگیدند
[ترجمه گوگل]آنها از فراتر از بردگی خود رانده شدند و در دفاع از خود مقاومت کردند

14. This time India has shown admirable forbearance. There has been remonstrance but no sabre-rattling.
[ترجمه ترگمان]این بار ایندیا خویشتن داری بسیار خوبی نسبت به او نشان داده است نه، نه، نه، نه، نه sabre، نه sabre
[ترجمه گوگل]این بار هند تحمل قابل تحمل نشان داده است اصرار وجود دارد، اما هیچ زرشکی وجود ندارد

He showed forbearance towards offenders.

او نسبت به خطاکاران از خود اغماض نشان می‌داد.


her forbearance in the face of hardships

بردباری و تحمل او در برابر مصائب


پیشنهاد کاربران

ترک فعل ( حقوقی )

بردباری. صبوری. تحمل

خویشتنداری، مدارا، خودداری


کلمات دیگر: