کلمه جو
صفحه اصلی

moratorium


معنی : مهلت، مهلت قانونی، استمهال
معانی دیگر : ضرب الاجل، (بازپرداخت وام) اجازه ی دیرکرد، مدت دیرکرد مجاز

انگلیسی به فارسی

(حقوق) مهلت قانونی، استمهال


انگلیسی به انگلیسی

• legally authorized delay in the payment of money due; abandonment of debts; temporary cessation of an activity (especially when dangerous or harmful)
if there is a moratorium on a particular activity, it is officially stopped for a period of time; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] استمهال، تمدید یا تعویق مهلت پرداخت دین یا ایفای تعهد، به موجب قانون

مترادف و متضاد

مهلت (اسم)
break, term, timeout, respite, leeway, moratorium, reprieve

مهلت قانونی (اسم)
moratorium

استمهال (اسم)
moratorium

suspension


Synonyms: abeyance, abeyancy, adjournment, ban, break, breather, breathing spell, deferment, delay, downtime, five, freeze, grace period, halt, pause, postponement, reprieve, respite, stay, truce


جملات نمونه

1. The colored students held a one-week moratorium on classes to oppose racism.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان رنگین یک مهلت قانونی یک هفته ای را برای مخالفت با نژاد پرستی برگزار کردند
[ترجمه گوگل]دانشجویان رنگی یک دوره ی یک هفته ای را برای کلاس های مبارزه با نژادپرستی برگزار کردند

2. The convention called for a two-year moratorium on commercial whaling.
[ترجمه محمد] کنوانسیون وضع مهلت منع دوساله شکار تجاری نهنگ را مطالبه نمود
[ترجمه ترگمان]مجمع برای یک ممنوعیت دو سال از وال گیری بازرگانی تماس گرفت
[ترجمه گوگل]این کنوانسیون خواستار توقف مهلت قانونی دو ساله در زمینه نهنگ تجاری است

3. The coloured students held a one-week moratorium on classes to oppose racism.
[ترجمه ترگمان]دانشجویان رنگی یک مهلت قانونی یک هفته ای را برای مخالفت با نژاد پرستی برگزار کردند
[ترجمه گوگل]دانشجویان رنگی یک دوره ی یک هفته ای را برای کلاس های مبارزه با نژادپرستی برگزار کردند

4. The House voted to impose a one-year moratorium on nuclear testing.
[ترجمه ترگمان]مجلس به اعمال یک مهلت قانونی یک ساله در مورد آزمایش هسته ای رای داد
[ترجمه گوگل]مجلس نمایندگان برای تحمیل یک مهلت قانونی یک ساله برای آزمایش هسته ای رای دادند

5. The government has called for a moratorium on weapons testing.
[ترجمه ترگمان]دولت درخواست مهلت قانونی برای آزمایش سلاح را داده است
[ترجمه گوگل]دولت خواستار مهلت قانونی برای تست سلاح ها شده است

6. Finally, he pro-posed a moratorium on nuclear weapons testing.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، او مهلت قانونی برای آزمایش سلاح های هسته ای را مطرح کرد
[ترجمه گوگل]در نهایت، او یک مهلت قانونی برای آزمایش تسلیحات هسته ای ارائه داد

7. But his environment colleague, Finnin Aerts, wants a moratorium on further nuclear plants.
[ترجمه ترگمان]اما هم کار محیط زیست او، finnin Aerts، خواستار مهلت قانونی برای نیروگاه های هسته ای بیشتر است
[ترجمه گوگل]اما همکار محیط زیستش، فینین آرتز، خواستار مهلت قانونی برای تأسیسات هسته ای دیگر است

8. Two years later the moratorium was confirmed, although it has never become a formal agreement.
[ترجمه ترگمان]دو سال بعد این مهلت قانونی تایید شد، هر چند که هرگز به یک توافق رسمی تبدیل نشده است
[ترجمه گوگل]دو سال بعد، مهلت قانونی تأیید شد، هر چند که هرگز به توافق رسمی تبدیل نشده است

9. The moratorium would last 45 days but could be extended for up to two years.
[ترجمه ترگمان]این مهلت قانونی ۴۵ روز طول خواهد کشید اما ممکن است تا دو سال تمدید شود
[ترجمه گوگل]این مهلت قانونی 45 روز طول می کشد، اما می توان آن را تا دو سال تمدید کرد

10. The move, on Thursday, will end a three-year moratorium on the commercial use of GMOs.
[ترجمه ترگمان]این حرکت، روز پنجشنبه، مهلت قانونی سه ساله در مورد استفاده تجاری محصولات اصلاح شده را پایان خواهد داد
[ترجمه گوگل]این حرکت، روز پنجشنبه، یک مهلت قانونی سه ساله برای استفاده تجاری از GMO ها را به پایان خواهد رساند

11. He promised a moratorium on pit closures if Labour won.
[ترجمه ترگمان]او قول داد که در صورتی که حزب کارگر برنده شود، مهلت قانونی دارد
[ترجمه گوگل]او در صورتی که کار برنده شود، قول مهلت قانونی برای تعطیلی گودالها را داد

12. George Ryan, a Republican, has imposed a moratorium on executions.
[ترجمه ترگمان]جورج رایان، یک جمهوری خواه، مهلت قانونی اعدام را اعمال کرده است
[ترجمه گوگل]جورج رایان، جمهوریخواه، یک مهلت قانونی را برای اعدام اعمال کرده است

13. The amendment would put a moratorium on offshore drilling for oil.
[ترجمه ترگمان]این اصلاحیه مهلت قانونی برای حفاری دریایی را برای نفت تعیین خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این اصلاحیه منع توقف حفاری دریایی برای نفت را اعمال خواهد کرد

14. The cost of granting an interest rate moratorium would not be that high.
[ترجمه ترگمان]هزینه اعطای یک مهلت قانونی نرخ بهره چندان بالا نخواهد بود
[ترجمه گوگل]هزینه اعطای مهلت قانونی نرخ بهره بالا نخواهد بود

پیشنهاد کاربران

تعلیق، وقفه، توقف موقت

وقفه

تعلیق ( موقت ) ، ممنوعیت موقتی، وقفه.

اجازه دیرکرد ( بازپرداخت )
مهلت قانونی


کلمات دیگر: