کلمه جو
صفحه اصلی

pecuniary


معنی : مالی، پولی، نقدی، جریمه دار
معانی دیگر : وابسته به پول، وابسته به جریمه ی پولی

انگلیسی به فارسی

پولی، نقدی، مالی، جریمه دار


مادی، نقدی، مالی، پولی، جریمه دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or consisting of money; financial.

- He never discussed pecuniary matters with his wife, and it was only upon his death that she learned how large his debts were.
[ترجمه ترگمان] او هرگز درباره مسائل مالی با همسرش صحبت نمی کرد و فقط به خاطر مرگ او بود که یاد گرفته بود که debts چقدر بزرگ است
[ترجمه گوگل] او هرگز با همسرش مسائل مالی را به بحث نگذاشت، و تنها پس از مرگ او متوجه شد که بدهی های او چقدر است

• of or relating to money, financial
pecuniary means concerning or involving money; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] پولی، نقدی، مالی

مترادف و متضاد

مالی (صفت)
financial, fiscal, pecuniary

پولی (صفت)
venal, pocket, pecuniary, monetary

نقدی (صفت)
pocket, pecuniary

جریمه دار (صفت)
pecuniary

financial


Synonyms: banking, budgeting, business, economic, fiscal, monetary


جملات نمونه

1. pecuniary problems
مسائل پولی

2. a pecuniary offense
تخلفی که جریمه ی پولی دارد

3. He was trying to get a pecuniary advantage for himself.
[ترجمه ترگمان]او می خواست برای خودش یک امتیاز مالی بگیرد
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد مزیت مالی خود را به دست آورد

4. She denies obtaining a pecuniary advantage by deception.
[ترجمه ترگمان]او از به دست آوردن یک مزیت معنوی از طریق فریب دادن خودداری می کند
[ترجمه گوگل]او انکار می کند که از مزایای مالی منصرف می شود

5. Professional and pecuniary plans meet with success so long as you know what you're aiming for and don't let others undermine you.
[ترجمه ترگمان]برنامه های مالی و مالی تا زمانی که شما بدانید قصد دارید چه چیزی را دنبال کنید و اجازه ندهید دیگران شما را خراب کنند، با موفقیت دیدار می کنند
[ترجمه گوگل]برنامه های حرفه ای و مالی با موفقیت تا زمانی که شما می دانید برای چه هدف شما و دیگران را به شما تضعیف می کند

6. Along with the carrot of pecuniary reward must go the stick of personal economic disaster.
[ترجمه ترگمان]در کنار هویج یک پاداش مالی باید به عنوان یک فاجعه اقتصادی شخصی باقی بماند
[ترجمه گوگل]همراه با هویج از پاداش های مالی باید چوب از فاجعه اقتصادی شخصی است

7. The plaintiffs' loss of business was pecuniary or economic damage.
[ترجمه ترگمان]شاکیان متحمل زیان مالی یا خسارت اقتصادی شدند
[ترجمه گوگل]از دست دادن شاکیان کسب و کار، آسیب مالی و مالی بود

8. If the judge has a pecuniary interest in the outcome of a case then he is absolutely barred from hearing it.
[ترجمه ترگمان]اگر قاضی در مورد یک پرونده سود مالی داشته باشد، از شنیدن آن منع می شود
[ترجمه گوگل]اگر قاضی علاقه منفی به نتیجه یک پرونده داشته باشد، او کاملا از شنیدن آن ممنوع است

9. Their pecuniary interests were probably greater than their antiquarian ones, and their errors were written up by the historian.
[ترجمه ترگمان]علایق مالی آن ها احتمالا بیش از آثار باستانی their بود، و اشتباه ات آن ها توسط مورخ نگاشته شده بود
[ترجمه گوگل]منافع مالی آنها احتمالا بیشتر از آنتیک آن ها بود و خطاهای آنها توسط مورخ نوشته شده بود

10. It need not be a pecuniary advantage.
[ترجمه ترگمان]این یک نفع مالی نخواهد بود
[ترجمه گوگل]این نباید مزیت مالی باشد

11. The reason for breaking our vows were pecuniary and made financial sense.
[ترجمه ترگمان]دلیل شکستن پیمان ما مالی و تامین مالی است
[ترجمه گوگل]دلیل شکستن تعهدات ما، منفی بود و از لحاظ مالی به این نتیجه رسید

12. Crimes of pecuniary indecency have become standard corporate conduct.
[ترجمه ترگمان]جرائمی که از جرائم اقتصادی یه رفتار استاندارد داشته باشن
[ترجمه گوگل]جنایات بی شرمانه مالی، رفتارهای معمول شرکتی شده اند

13. The accused was charged with obtaining a pecuniary advantage by deception.
[ترجمه ترگمان]متهم به اخذ یک مزیت معنوی با فریب متهم شده بود
[ترجمه گوگل]متهم متهم به اخذ مزایای مالی توسط فریب بود

14. There is no definition of pecuniary interest in the legislation.
[ترجمه ترگمان]هیچ تعریفی از منافع مالی در این قانون وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ تعریفی از منافع مالی در قانون وجود ندارد

pecuniary problems

مسائل پولی


a pecuniary offense

تخلفی که جریمه‌ی پولی دارد



کلمات دیگر: