کلمه جو
صفحه اصلی

ipso facto


معنی : بالفعل، بواسطه ماهیت خود فعل، در نفس خود، عضویت خود بخودی
معانی دیگر : (لاتین) به صرف همین واقعیت، به همین دلیل

انگلیسی به فارسی

ipso حقوقی، بالفعل، بواسطه ماهیت خود فعل، در نفس خود، عضویت خود بخودی


در نفس خود، بالفعل، بواسطه ماهیت خود فعل، (حقوق)عضویت خود بخودی


انگلیسی به انگلیسی

• by the fact that -

قید ( adverb )
• : تعریف: by that fact itself.

- A man, ipso facto, cannot bear a child.
[ترجمه ترگمان] یک مرد به خودی خود نمی تواند یک کودک را تحمل کند
[ترجمه گوگل] یک مرد، ipso facto، یک کودک را تحمل نمی کند

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بالفعل، فی نفسه، عملأ

مترادف و متضاد

بالفعل (قید)
actually, really, de facto, ipso facto

به واسطه ماهیت خود فعل (قید)
ipso facto

در نفس خود (قید)
ipso facto

عضویت خودبخودی (قید)
ipso facto

by the fact itself


Synonyms: actually, by that very fact


جملات نمونه

Training speech is ipso facto training in personality.

آموزش سخنوری در نفس خود آموزش شخصیت است.


1. If a crime occurs then there is, ipso facto, a guilty party.
[ترجمه ترگمان]اگر یک جرم رخ دهد، به خودی خود یک حزب گناه وجود دارد
[ترجمه گوگل]اگر یک جرم رخ دهد، وجود دارد، ipso facto، حزب گناهکار است

2. He was an outstanding pupil and, ipso facto, disliked by the rest of the class.
[ترجمه ترگمان]او شاگرد ممتاز و، بود و در نتیجه نیز از سایر بچه ها بدش نمی آمد
[ترجمه گوگل]او یک دانشمند برجسته بود و از طرف دیگر، از نظر بقیه کلاس ها مورد نفرت بود

3. This is civil war, and civil wars are ipso facto destructive for all involved.
[ترجمه ترگمان]این جنگ داخلی است و جنگ های داخلی به خودی خود برای همه افراد مخرب هستند
[ترجمه گوگل]این جنگ داخلی است و جنگ های داخلی منافع مخرب را برای همه درگیر می کند

4. Which, ipso facto, is apprehended by its performer as that pattern.
[ترجمه ترگمان]کدام یک به خودی خود به عنوان یک الگو توسط اجرا کننده آن دستگیر می شود
[ترجمه گوگل]کدام، ipso facto، توسط سازنده اش به عنوان الگوی آن دستگیر شده است

5. Ipso facto, her innocence was established.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه بی گناهی او ثابت شد
[ترجمه گوگل]به طور جدی، بی گناه او تاسیس شد

6. The write of the letter is ipso facto an admission of guilt.
[ترجمه ترگمان]نوشتن نامه به خودی خود اعتراف گناه است
[ترجمه گوگل]نوشتن نامه ipso به طور قانونی پذیرش گناه است

7. His confession of ignorance of French ipso facto, a confession of unfitness for his present office.
[ترجمه ترگمان]اعتراف او از جهل و عدم اعتراف به علت عدم حضور در دفتر فعلی او بود
[ترجمه گوگل]اعتراف او به نادیده گرفتن فساد فرانسه، اعتراف به عدم پذیرش برای دفتر فعلی او

8. We assert that wild lions can ipso facto not be observed in the Sahara desert.
[ترجمه ترگمان]ما ادعا می کنیم که شیره ای وحشی به خودی خود در صحرای آفریقا دیده نمی شوند
[ترجمه گوگل]ما ادعا می کنیم که شیرهای وحشی می توانند در صحرای صحرا بطور فزاینده ای مشاهده نکنند

9. He is an outstanding pupil and, ipso facto, dislike by the rest of the class.
[ترجمه ترگمان]او یک شاگرد برجسته است و به خودی خود از بقیه کلاس متنفر است
[ترجمه گوگل]او دانش آموز برجسته است و، ipso facto، از طرف دیگر کلاس، دوست نداشتن است

10. The moment a crime is even suspected, it ipso facto, into the category of failures.
[ترجمه ترگمان]این لحظه یک جرم حتی به خودی خود به عنوان یک گروه از شکست ها در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]لحظه ای که جنایت حتی مظنون است، به طور حتم، به دسته ای از شکست ها

11. You cannot assume that a speaker of English is ipso facto qualified to teach English.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید تصور کنید که یک گوینده انگلیسی به خودی خود توانایی آموزش زبان انگلیسی را دارد
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید فرض کنید که سخنران انگلیسی به زبان انگلیسی تدریس می شود

12. You admit you fired the gun and we now know that the shot killed the victim so you are, ipso facto(sentence dictionary), responsible for his death.
[ترجمه ترگمان]شما اقرار می کنید که تفنگ را شلیک کردید و اکنون می دانیم که این عکس قربانی را کشت تا شما به خودی خود (فرهنگ لغت)، مسئول مرگ او باشید
[ترجمه گوگل]شما اعتراف می کنید که اسلحه را اخراج کردید و اکنون می دانیم که این ضربه قربانی را به قتل رساند، بنابراین شما ipso facto (فرهنگ لغت جمله)، مسئول مرگ او است

13. These prejudices are rooted in the idea that every tramp ipso facto, is a blackguard.
[ترجمه ترگمان]این خرافات بر این عقیده استوار است که هر ولگرد که در نتیجه عمل خود را ثابت می کند، بی شرف است
[ترجمه گوگل]این تعصبات ریشه در این ایده دارد که هر حادثه ipso facto، یک سیاهپوست است

He was a handsome boy and, ipso facto, made other students jealous.

او پسر خوش‌قیافه‌ای بود و به همین دلیل دیگر شاگردان به او حسادت می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

فی النفسه

خود به خود

در این صورت، بدین واسطه ، به این دلیل ، به همین خاطر ،


کلمات دیگر: