کلمه جو
صفحه اصلی

forbear


معنی : نیا، جد اعلی، احتراز کردن، صرف نظر کردن، خود داری کردن، اجتناب کردن از، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، گذشتن از
معانی دیگر : اغماض کردن، دست کشیدن از، احتراز کردن از، چشم پوشی کردن، بردباری کردن، پرهیز کردن، رجوع شود به: forebear

انگلیسی به فارسی

( forebear ) (به‌طور معمول بصورت جمع) نیا، اجداد، جد اعلی


احتراز کردن، امساک کردن، خودداری کردن از، صرف نظرکردن، گذشتن از، اجتناب کردن از، گذشت کردن


ببخشید، نیا، جد اعلی، احتراز کردن، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، صرف نظر کردن، گذشتن از، اجتناب کردن از، خود داری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forbears, forbearing, forbore, forborne
• : تعریف: to keep or abstain from (an action or utterance); forgo.
متضاد: persist

- I will forbear replying to that insult.
[ترجمه ترگمان] از جواب دادن به این توهین خودداری خواهم کرد
[ترجمه گوگل] من به این توهین پاسخ خواهم داد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: forbearing (adj.), forbearingly (adv.), forbearer (n.)
(1) تعریف: to hold oneself back.
مشابه: abstain, keep

- Where others would indulge, he forbore.
[ترجمه ترگمان] هر جا که دیگران حاضر می شدند، از این کار خودداری می کرد
[ترجمه گوگل] او در جایی دیگر بیدار می شود

(2) تعریف: to show patience or tolerance in spite of provocation.

• ancestor, forefather
refrain from, desist from, hold back
if you forbear from doing something, you do not do it although you have the opportunity or the right to do it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] جد، نیا

مترادف و متضاد

نیا (اسم)
stock, ancestor, forefather, granddad, grandpapa, gaffer, forbear, forebear, grandfather, grandpa

جد اعلی (اسم)
forbear, forebear

احتراز کردن (فعل)
avoid, forbear

صرف نظر کردن (فعل)
call off, forbear, betake, pass up, withdraw, forget

خودداری کردن (فعل)
eschew, forbear, withhold, desist, refrain

اجتناب کردن از (فعل)
elude, forbear, shun

خودداری کردن از (فعل)
resist, forbear, forgo, keep from

امساک کردن (فعل)
scrimp, forbear

گذشت کردن (فعل)
remise, forbear

گذشتن از (فعل)
forbear, traverse, overpass

resist the temptation to


Synonyms: abstain, avoid, bridle, cease, curb, decline, desist, escape, eschew, evade, forgo, go easy, hold back, inhibit, keep, keep from, omit, pause, refrain, restrain, sacrifice, shun, stop, withhold


Antonyms: continue, indulge, involve, partake, use


جملات نمونه

1. we must forbear our friend's faults
بایستی از عیوب دوستان خود چشم پوشی کنیم.

2. he could not forbear from protesting
او نمی توانست از اعتراض کردن خودداری کند.

3. He decided to forbear from interfering.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت که از دخالت او خودداری کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا از دخالت بیفتد

4. He could not forbear from expressing his disagreement.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست از ابراز مخالفت خود خودداری کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست از ابراز مخالفت خود راضی باشد

5. It is often difficult to forbear from expressing one's opinion.
[ترجمه ترگمان]اغلب خودداری از بیان عقیده خود دشوار است
[ترجمه گوگل]غالبا دشوار است که از ابراز نظر فردی خودداری شود

6. The fans could not forbear crying out at the wonderful goal.
[ترجمه ترگمان]تماشاچیان نمی توانستند از این هدف شگفت انگیز گریه و زاری کنند
[ترجمه گوگل]طرفداران نمی توانستند گل بزنند و به هدف فوق العاده ای برسند

7. He forbear from take any further action.
[ترجمه ترگمان]او از هرگونه فعالیت دیگر خودداری می کند
[ترجمه گوگل]او از انجام هر گونه اقدام دیگر جلوگیری می کند

8. I forbear to go into details.
[ترجمه ترگمان]از ذکر جزئیات خودداری می کنم
[ترجمه گوگل]من نگران جزئیات هستم

9. His doctor advised him to forbear from alcohol.
[ترجمه ترگمان]دکتر به او توصیه کرد که از الکل خودداری کند
[ترجمه گوگل]دکتر او به وی توصیه کرد که از الکل جلوگیری کند

10. I cannot forbear from expressing my opinion about your recent mistakes.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم از اظهار عقیده خود درباره اشتباه ات اخیر شما خودداری کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم از ابراز نظرات من در مورد اشتباهات اخیر خود بکاهم

11. Forbear to judge, for we are sinners all. William Shakespeare
[ترجمه ترگمان]زیرا که ما گناهکار هستیم، زیرا همه ما گناهکار هستیم ویلیام شکسپیر
[ترجمه گوگل]قضاوت کنید، زیرا ما همه گناهکاریم ویلیام شکسپیر

12. True to their forbear, the Renoirs make colour and the moods it can convey almost the leading character in the film.
[ترجمه ترگمان]با توجه به خودداری آن ها، Renoirs رنگ و حالت روحی خود را می سازند که می تواند تقریبا شخصیت برجسته فیلم را منتقل کند
[ترجمه گوگل]درست است که آنها دچار غم و اندوه میشوند، رنورها رنگ و حالت را میسازند که میتواند تقریبا شخصیت پیشرو در فیلم را منتقل کند

13. We begged him to forbear.
[ترجمه ترگمان]از او خواهش کردیم که از سخن گفتن خودداری کند
[ترجمه گوگل]ما از او خواسته بود که ازدواج کند

14. Being old and sly, I forbear to call out.
[ترجمه ترگمان]از اینکه پیر و موذی هستم به بیرون زدن خودداری می کنم
[ترجمه گوگل]من سالم و صمیمی هستم

15. I cannot forbear to go into details.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم از ذکر جزئیات خودداری کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم جزئیات بیشتری را پیش ببرم

He could not forbear from protesting.

او نمی‌توانست از اعتراض کردن خودداری کند.


We must forbear our friend's faults.

بایستی از عیوب دوستان خود چشم‌پوشی کنیم.



کلمات دیگر: