کلمه جو
صفحه اصلی

interpellate


معنی : رسما سئوال کردن، استیضاح کردن
معانی دیگر : (رسما) مورد پرسش قرار دادن، (در مجلس برخی کشورها) بازخواست کردن (از اعضای دولت)

انگلیسی به فارسی

رسما سئوال کردن، استیضاح کردن


متهم کردن، رسما سئوال کردن، استیضاح کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interpellates, interpellating, interpellated
مشتقات: interpellant (n.), interpellator (n.)
• : تعریف: to subject (a government official) to formal questioning, as before a legislative body.

• formally question a government official

دیکشنری تخصصی

[حقوق] استیضاح کردن، سؤال کردن از وکیل توسط دادگاه

مترادف و متضاد

رسما سئوال کردن (فعل)
interpellate

استیضاح کردن (فعل)
interpellate


کلمات دیگر: