کلمه جو
صفحه اصلی

courteous


معنی : خوشخو، خوشرفتار، با ادب، مودب، مودبانه، خوش معاشرت
معانی دیگر : مبادی آداب، فروتن

انگلیسی به فارسی

باادب، مؤدب، فروتن، مؤدبانه


مودبانه، مودب، با ادب، خوشخو، خوشرفتار، خوش معاشرت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: courteously (adv.), courteousness (n.)
• : تعریف: displaying or marked by politeness, good manners, or graciousness toward other people.
مترادف: cordial, mannerly, polite
متضاد: discourteous, gruff, short
مشابه: attentive, civil, gallant, genteel, gracious, nice, proper, refined, respectful, tactful, thoughtful, well-bred, well-mannered

- Her parents liked her boyfriend because he was always so courteous to everyone in the family.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش دوست پسرش را دوست داشتند چون همیشه با همه در خانواده مودب بود
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش دوست پسر او را دوست داشتند زیرا او همیشه برای همه در خانواده مؤمن بود
- She thought it was courteous of him to help her with her coat.
[ترجمه ترگمان] فکر می کرد مودبانه است که به او کمک کند تا با نیم تنه خود به او کمک کند
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که از او مفتخر است که با کت خود به او کمک کند
- Even if you're not pleased with a gift you've been given, you should be courteous and express gratitude for it.
[ترجمه ترگمان] حتی اگر از هدیه ای که داده اید راضی نیستید، مودب باشید و از آن سپاسگزار باشید
[ترجمه گوگل] حتی اگر شما با یک هدیه ای که به شما داده اید خوشحال نباشید، باید با احترام برخورد کنید و از آن سپاسگزار باشید
- Our neighbor is not terribly friendly, but at least he's courteous towards us.
[ترجمه ترگمان] همسایه ما به طرز وحشتناکی دوستانه نیست، اما حداقل با ما مودب است
[ترجمه گوگل] همسایه ما وحشتناکی دوستانه نیست، اما حداقل او نسبت به ما متوسل است

• polite, well-mannered, civil, gentlemanly, respectful
someone who is courteous is polite, respectful, and considerate.

مترادف و متضاد

gentle, mannerly


خوشخو (صفت)
good-tempered, polite, compliant, affable, courteous, suave, complaisant, fair-spoken, good-natured, well-disposed

خوش رفتار (صفت)
polite, affable, courteous, complaisant, debonair

با ادب (صفت)
polite, courteous, complaisant, civil, respectful

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

مودبانه (صفت)
courteous, urbane

خوش معاشرت (صفت)
polite, courteous, suave, complaisant, conversable, fair-spoken

Synonyms: affable, attentive, ceremonious, civil, civilized, complaisant, considerate, courtly, cultivated, debonair, elegant, gallant, genteel, gracious, polished, polite, refined, respectful, soft-spoken, suave, thoughtful, urbane, well-behaved, well-bred, well-mannered, well-spoken


Antonyms: bad-mannered, discourteous, impolite, rude, uncivil, uncourteous, unmannerly, unrefined


جملات نمونه

1. a gentleman is always courteous toward the weak
یک آدم جوانمرد همیشه نسبت به ضعفا مودب است.

2. he is a bland courteous man
او مردی میانه رو و مودب است.

3. the hotel employees were very courteous
کارکنان هتل خیلی مودب بودند.

4. one of the rewards of my job is contact with educated and courteous people
یکی از محسنات شغل من تماس با اشخاص تحصیل کرده و مودب است.

5. to be courteous at all times.
[ترجمه ترگمان] که همیشه مودب باشی
[ترجمه گوگل]در تمام اوقات مؤدب باشید

6. She was unfailingly courteous and helpful.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مودب و مفید بود
[ترجمه گوگل]او بی وقفه مؤمن و مفید بود

7. He was a kind and courteous man.
[ترجمه ترگمان]او مردی مهربان و مودب بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد مهربان و مهربان بود

8. The hotel staff are friendly and courteous.
[ترجمه ترگمان]کارکنان هتل دوستانه و مودب هستند
[ترجمه گوگل]کارکنان هتل دوستانه و مودب هستند

9. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

10. He was perfectly courteous to me.
[ترجمه ترگمان]کاملا با من مودب بود
[ترجمه گوگل]او برای من بسیار مؤمن بود

11. The courteous boy was civil to everybody.
[ترجمه ترگمان]این پسر مو دب با همه ادب و نزاکت رفتار می کرد
[ترجمه گوگل]پسر مادری برای همه شهروندان بود

12. The others, making courteous detours around them, talk, stop talking, kiss.
[ترجمه ترگمان]دیگران که در اطراف آن ها از راه های فرعی پیچیده بودند، حرف می زدند، حرف می زدند، حرف می زدند، همدیگر را بوسیدند
[ترجمه گوگل]دیگران، در اطرافشان مجذوب مباحثه، صحبت می کنند، صحبت کردن، بوسیدن را متوقف می کنند

13. I finally spoke to a courteous young man and asked him to send us a replacement modem.
[ترجمه ترگمان]بالاخره با یک جوان مو دب حرف زدم و از او خواستم که یک modem replacement برای ما بفرستد
[ترجمه گوگل]من در نهایت به یک مرد جوان محترم صحبت کردم و از او خواستم یک مودم جایگزینی را برای ما ارسال کند

14. I received a courteous letter from Jane's mother thanking me for my help.
[ترجمه ترگمان]نامه ای مودبانه از طرف مادر جین دریافت کردم که از من تشکر کرد
[ترجمه گوگل]نامه ای مفتضحانه از مادر جین دریافتم که از کمک من تشکر می کنم

15. Menelaus gave them a courteous greeting and bade them eat their fill.
[ترجمه ترگمان]Menelaus سلام مودبانه به آن ها داد و از آن ها خواست که غذایشان را بخورند
[ترجمه گوگل]Menelaus آنها را یک تبریک مودبانه داد و آنها را پر از غذا خوردن

The hotel employees were very courteous.

کارکنان هتل خیلی مؤدب بودند.


پیشنهاد کاربران

مودب


کلمات دیگر: