کلمه جو
صفحه اصلی

giggling

انگلیسی به فارسی

گیج کردن، خندیدن، با خنده اظهار داشتن، ول خندیدن، خنده کردن، با نفس بریده بریده سخن گفتن


انگلیسی به انگلیسی

• tittering, foolish, high-pitched, ridiculous (of laughter)

جملات نمونه

1. the children were giggling and mouthing
بچه ها داشتند هرهر می خندیدند و شکلک در می آوردند.

2. i tickled her and she burst out giggling
او را قلقلک دادم و زد زیر خنده.

پیشنهاد کاربران

هرِوکِر کردن


کلمات دیگر: