1. A short, dumpy lady shaped rather like a cottage loaf, she seldom smiled and woe betide anyone not paying attention.
[ترجمه ترگمان]زن قد کوتاه و چاقی که تقریبا شبیه یک قرص نان خانگی بود، به ندرت لبخند می زد و بر قضا کسی توجه نمی کرد
[ترجمه گوگل]یک خانم کوتاه و بلند، مانند یک کاسه کلبه شکل گرفته است، او به ندرت لبخند می زند و هر کسی را که توجهی نمی کند، بشنود
2. Now it was just a dumpy little building.
[ترجمه ترگمان] حالا فقط یه ساختمون کوتوله س - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]در حال حاضر این فقط یک ساختمان کوچک بود
3. With ratios below 7: the result is rather dumpy, greater than 10:1 is tending towards a platter.
[ترجمه ترگمان]با نسبت زیر ۷: نتیجه نسبتا چاق است، بزرگ تر از ۱۰: ۱ به سمت یک سینی هدایت می شود
[ترجمه گوگل]با نسبت زیر 7: نتیجه خیلی شبیه است، بیشتر از 10: 1 به سمت یک تبلت در حال انتظار است
4. I think this skirt makes me look dumpy.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم این دامن منو چاق نشون میده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این دامن باعث می شود من خجالت بکشم
5. I played with the dumpy stem of the brandy glass, smirking at Ashley through the candle flame.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از شعله شمع به اشلی پوزخند می زدم در حالی که به اشلی پوزخند می زدم، بازی را شروع کردم
[ترجمه گوگل]من با ساقه خالی از شیشه مارپیچ بازی کردم، با شعله شمع در اشلی خندیدم
6. Kitty, her heroine, is dumpy, spotty, pallid and downtrodden.
[ترجمه ترگمان]کیتی، زن قهرمان زن چاق و کثیف و خون آلود است
[ترجمه گوگل]زن سبک و جلف، قهرمان او، لکه دار، لکه دار، ضعیف و ضعیف است
7. Agnes thought that a dumpy girl should not wear a tall hat, especially with black.
[ترجمه ترگمان]اگنس فکر می کرد که یک دختر خپله نباید کلاه بلندی به سر بگذارد، به خصوص با سیاه
[ترجمه گوگل]آگنس تصور می کرد که یک دختر لعنتی نباید یک کلاه بلند داشته باشد، مخصوصا با سیاه
8. The little dumpy girl was one of two serving.
[ترجمه ترگمان]ان دختر خپله کوتوله یکی از دو سرو صدا بود
[ترجمه گوگل]دختر کوچولوی کوچک یکی از دو خدمت بود
9. She was a small, dumpy woman, nothing like her only child in either looks or personality.
[ترجمه ترگمان]او زن کوتوله و چاقی بود که هیچ شباهتی به او نداشت
[ترجمه گوگل]او یک زن کوچک و سرسبز بود، چیزی شبیه تنها فرزندش به نظر یا شخصیت ندارد
10. Cissie was round-shouldered and dumpy.
[ترجمه ترگمان]Cissie گرد و شانه های فربه و چاق بود
[ترجمه گوگل]Cissie گرد و شلاق بود
11. Clara was a plain, dumpy woman, several years older than her husband.
[ترجمه ترگمان]کلارا زن چاقی و چاقی بود که چندین سال از شوهرش بزرگ تر بود
[ترجمه گوگل]کلارا یک زن ساده و خشن بود، چندین سال پیش از شوهرش
12. George had a wife, Martha, who was dumpy and plain.
[ترجمه ترگمان]جورج همسر داشت، مارتا که چاق و چله و معمولی بود
[ترجمه گوگل]جورج همسر مارتا را داشت، که ریز و درشت بود
13. She was short and dumpy.
[ترجمه ترگمان]قد کوتاه و خپل بود
[ترجمه گوگل]او کوتاه بود و سرسبز بود
14. He dated a girl with a dumpy figure.
[ترجمه ترگمان]اون با یه دختر خپله با یه هیکل چاق قرار میذاشت
[ترجمه گوگل]او از یک دختر با یک شکل شگفت انگیز رنج می برد