1. losing his job was a great catastrophe to him
از دست دادن شغل برای او سانحه ی بزرگی بود.
2. losing one's mother is very difficult
از دست دادن مادر بسیار سخت است.
3. a losing proposition
پیشنهاد بد فرجام
4. the losing team
تیم بازنده
5. he risked losing his job
او خطر از دست دادن شغلش را بر خود هموار کرد.
6. fight a losing battle
تقلای بیهوده کردن،بیهوده کوشیدن
7. nationalized banks are losing money
بانک های ملی شده ضرر می دهد.
8. the agony of losing one's child
درد عظیم از دست دادن فرزند
9. the stars were losing their brightness
ستارگان درخشش خود را از دست می دادند.
10. the prime minister was losing his hold on power
نخست وزیر داشت لگام قدرت را از دست می داد.
11. he compounded his misfortune by losing his car key
با گم کردن کلید ماشین،بد بیاری خود را تشدید کرد.
12. we were pretty sick about losing the game
از باختن در مسابقه خیلی دمق شدیم.
13. I want someone afraid of losing me.
[ترجمه ترگمان] من یکی رو می خوام که از دست دادن من بترسه
[ترجمه گوگل]من می خواهم کسی که از من منصرف می شود
14. He started drinking to excess after losing his job.
[ترجمه ترگمان]او پس از از دست دادن شغلش شروع به نوشیدن بیش از حد کرد
[ترجمه گوگل]او پس از از دست دادن شغل خود، بیش از حد نوشید
15. We're playing a losing game by trying to undercut our competitor's prices all the time.
[ترجمه ترگمان]ما با تلاش برای تضعیف قیمت رقیب خود در تمام مدت یک بازی بازنده را بازی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای از دست دادن بازی های خود هستیم و سعی داریم قیمت های رقیبمان را همیشه پایین بیاوریم
16. She feared losing her inheritance to her stepmother.
[ترجمه ترگمان]می ترسید که ارث او را با نامادریش از دست بدهد
[ترجمه گوگل]او از ترس از دست دادن وثیقه اش به شاگردش ترسید
17. I want someone who's afraid of losing me.
[ترجمه ترگمان]من کسی را می خواهم که از دست دادن من می ترسد
[ترجمه گوگل]من می خواهم کسی که از من از دست دادن