کلمه جو
صفحه اصلی

measures


اقدامت، پیشگیریها علوم نظامى : پیش بینیها

انگلیسی به فارسی

معیارهای، اندازه، اقدام، مقیاس، میزان، مقدار، پیمانه، واحد، تدبیر، حد، پایه، درجه، وزن شعر، بحر، اندازه گرفتن، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن، پیمودن، در امدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: things that are done to get a particular result.

- The police are taking new measures to fight crime.
[ترجمه ترگمان] پلیس در حال انجام اقدامات تازه ای برای مبارزه با جرائم است
[ترجمه گوگل] پلیس اقدامات جدیدی را برای مبارزه با جرم انجام داده است

• means, steps, action

پیشنهاد کاربران

وزن کردن

اقدامات

اندازه گیری

اندازه گرفتن

1 تدابیر
2 مقیاسات

معیارهای اندازه گیری

اقدامات، تدابیر، مقیاسات، معیارها، درجات، اندازه گیری ها، برآوردها، ارزیابی ها، میزان ها، اوزان

تمهیدات

معیار ها، اقدامات، ( تخصصی )


کلمات دیگر: