(آنچه که مکررا به ذهن خطور کند) فراموش نشدنی، بازآیند، بازآیند the haunting poetry of khayyam شعر فراموش نشدنی خیام the haunting memory of a hungry child's innocent eyes خاطرهی مکرر چشمان معصوم کودک گرسنه
haunting
(آنچه که مکررا به ذهن خطور کند) فراموش نشدنی، بازآیند، بازآیند the haunting poetry of khayyam شعر فراموش نشدنی خیام the haunting memory of a hungry child's innocent eyes خاطرهی مکرر چشمان معصوم کودک گرسنه
انگلیسی به فارسی
(آنچه که مکررا به ذهن خطور کند) فراموش نشدنی، بازآیند
فراموش نشدنی، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: hauntingly (adv.)
مشتقات: hauntingly (adv.)
• : تعریف: coming back to the mind again and again; not easy to forget.
- The moor was a place of haunting beauty.
[ترجمه ترگمان] خلنگ زار جای زیبایی داشت
[ترجمه گوگل] مور، محل زیبایی فراموش نشدنی بود
[ترجمه گوگل] مور، محل زیبایی فراموش نشدنی بود
- Haunting memories of her possessed him.
[ترجمه PY] خاطرات فراموش نشدنی از اون دیوونش میکردن.
[ترجمه ترگمان] خاطرات haunting او را تسخیر کرده بود[ترجمه گوگل] شگفت زده خاطرات او او را متعلق به
• recurring in mind constantly; unforgettable; arousing strong sad emotion; that haunts
visitation; act of something or someone that haunts
something that is haunting remains in your thoughts because it is very beautiful or sad.
visitation; act of something or someone that haunts
something that is haunting remains in your thoughts because it is very beautiful or sad.
مترادف و متضاد
unforgettable
Synonyms: eerie, memorable, nagging, nostalgic, obsessive, ongoing, persistent, recurrent, repeated, spooky
جملات نمونه
1. the haunting memory of a hungry child's innocent eyes
خاطره ی مکرر چشمان معصوم کودک گرسنه
2. the haunting poetry of khayyam
شعر فراموش نشدنی خیام
3. The film's haunting musical theme stayed in my head for days.
[ترجمه ترگمان]این فیلم موزیکال، چند روز در ذهنم ماند
[ترجمه گوگل]موضوع موزیک غافلگیر کننده فیلم روزها در سر من بود
[ترجمه گوگل]موضوع موزیک غافلگیر کننده فیلم روزها در سر من بود
4. The carol has a primitive strength and haunting simplicity.
[ترجمه ترگمان]این سیاره دارای قدرت اولیه و سادگی haunting است
[ترجمه گوگل]کارول دارای قدرت ابتدایی و سادگی فراموش نشدنی است
[ترجمه گوگل]کارول دارای قدرت ابتدایی و سادگی فراموش نشدنی است
5. Her novel is shot through with a haunting lyricism.
[ترجمه ترگمان]رمان او با یک شاعرانه فراموش نشدنی، مورد اصابت گلوله قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]رمان او با شعر غم انگیز شلیک می شود
[ترجمه گوگل]رمان او با شعر غم انگیز شلیک می شود
6. I saw some persons haunting around your house, what's the matter with you?
[ترجمه ترگمان]چند نفر را دیدم که در خانه شما پرسه می زدند، چه اتفاقی برای شما افتاده؟
[ترجمه گوگل]من بعضی از افرادی را که در اطراف خانه شما خائن بودند را دیدم، چه چیزی با شماست؟
[ترجمه گوگل]من بعضی از افرادی را که در اطراف خانه شما خائن بودند را دیدم، چه چیزی با شماست؟
7. The woodwind was particularly haunting during the slow second movement.
[ترجمه ترگمان]بادی که از میدان خارج می شد به خصوص در طول حرکت آهسته دوم به خود می پیچید
[ترجمه گوگل]جنگل چوب در طول حرکت آهسته به طور خاص فراموش نشدنی بود
[ترجمه گوگل]جنگل چوب در طول حرکت آهسته به طور خاص فراموش نشدنی بود
8. A haunting oboe solo introduces the third movement of the concerto.
[ترجمه ترگمان]یک تکنوازی haunting، حرکت سوم کنسرتو را معرفی می کند
[ترجمه گوگل]یک انفجار غول پیکر غواصی، حرکت سوم کنسرتو را معرفی می کند
[ترجمه گوگل]یک انفجار غول پیکر غواصی، حرکت سوم کنسرتو را معرفی می کند
9. The piece of music he played had a haunting beauty.
[ترجمه ترگمان]قطعه ای موسیقی که او می نواخت، زیبایی haunting داشت
[ترجمه گوگل]قطعه ای از موسیقی که او بازی کرد زیبایی فراموش نشدنی بود
[ترجمه گوگل]قطعه ای از موسیقی که او بازی کرد زیبایی فراموش نشدنی بود
10. Composer John Williams won an Oscar for his haunting score.
[ترجمه ترگمان]جان ویلیامز، آهنگساز، برنده جایزه اسکار شد
[ترجمه گوگل]جان ویلیامز آهنگساز را برای نمره فراموش نشدنی اش برد
[ترجمه گوگل]جان ویلیامز آهنگساز را برای نمره فراموش نشدنی اش برد
11. There is a haunting beauty about Caernarfon today, and it welcomes many thousands of visitors from many countries each year.
[ترجمه ترگمان]امروزه زیبایی پنهانی در مورد Caernarfon وجود دارد و هر ساله هزاران بازدیدکننده از بسیاری از کشورها استقبال می کند
[ترجمه گوگل]امروزه شاهدانه زیبایی در مورد کنراروف وجود دارد و از هزاران تن از بازدیدکنندگان بسیاری از کشورها در هر سال استقبال می کند
[ترجمه گوگل]امروزه شاهدانه زیبایی در مورد کنراروف وجود دارد و از هزاران تن از بازدیدکنندگان بسیاری از کشورها در هر سال استقبال می کند
12. Sometimes they stand in for a deity, haunting the sacred places and occupying a position midway between gods and men.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها به دنبال خدایی می جنگند، به مکان های مقدس گرفتار می شوند و موقعیتی را بین خدایان و آدمیان اشغال می کنند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات آنها برای خدای خود ایستاده اند، از مکان های مقدس فراموشی می کنند و در موقعیتی میان خدایان و مردان قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات آنها برای خدای خود ایستاده اند، از مکان های مقدس فراموشی می کنند و در موقعیتی میان خدایان و مردان قرار می گیرند
13. But the most haunting reminders of the massacre are the hope-filled faces of the young victims that stare out at every passerby.
[ترجمه ترگمان]اما the haunting قتل عام، چهره های پر از امید قربانیان جوان هستند که به هر عابر پیاده می شوند
[ترجمه گوگل]اما یادآورترین وقایع قتل عام، چهره های پر از امید به قربانیان جوان است که در هر پاسارگاد تماشا می کنند
[ترجمه گوگل]اما یادآورترین وقایع قتل عام، چهره های پر از امید به قربانیان جوان است که در هر پاسارگاد تماشا می کنند
14. This little tale is haunting enough, but it's the pictures that turn the book into an art treasure.
[ترجمه ترگمان]این داستان کوچک به اندازه کافی آزار دهنده است، اما این عکس هایی است که کتاب را به یک گنجینه هنری تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]این داستان کوچک به اندازه کافی فراموش نشدنی است، اما این تصاویری است که کتاب را به یک گنج هنر تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]این داستان کوچک به اندازه کافی فراموش نشدنی است، اما این تصاویری است که کتاب را به یک گنج هنر تبدیل می کند
the haunting poetry of Khayyam
شعر فراموشنشدنی خیام
the haunting memory of a hungry child's innocent eyes
خاطرهی مکرر چشمان معصوم کودک گرسنه
پیشنهاد کاربران
تسخیر کننده
گیرا
جذاب
جذاب
فراموش نشدنی، خاطره مکرر، آنچه که به ذهن خطور می کند
تسخیر شده
زیبا، غمگین و به یادماندنی، تأثربرانگیز
به یاد ماندنی، فراموش نشدنی
خاطره انگیز
کلمات دیگر: