توی حرف دیگری دویدن
jump in
توی حرف دیگری دویدن
انگلیسی به فارسی
توی حرف کسی پریدن
مترادف و متضاد
to say something about a subject that another person is already talking about.
جملات نمونه
1. Jump in, Mary. The water is warm in the pool.
[ترجمه ترگمان]مری، زود بپر! آب در استخر گرم است
[ترجمه گوگل]پرش در ماری آب در استخر گرم است
[ترجمه گوگل]پرش در ماری آب در استخر گرم است
2. The sportswear company reports a jump in sales since the Olympics.
[ترجمه ترگمان]شرکت پوشاک ورزشی از زمان برگزاری المپیک از یک پرش در فروش خبر می دهد
[ترجمه گوگل]شرکت پوشاک ورزشی از زمان بازی های المپیک، فروش فروش را گزارش می کند
[ترجمه گوگل]شرکت پوشاک ورزشی از زمان بازی های المپیک، فروش فروش را گزارش می کند
3. There has been a jump in the price of food.
[ترجمه ترگمان]یک پرش در قیمت غذا انجام شده است
[ترجمه گوگل]قیمت مواد غذایی در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]قیمت مواد غذایی در حال افزایش است
4. The jump in business confidence has been mirrored by the increase in employment.
[ترجمه ترگمان]جهش در اعتماد به کسب و کارها با افزایش اشتغال منعکس شده است
[ترجمه گوگل]پرش در اعتماد به کسب و کار توسط افزایش اشتغال نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]پرش در اعتماد به کسب و کار توسط افزایش اشتغال نشان داده شده است
5. Jump in the back of my cart.
[ترجمه ترگمان]از پشت گاری من بپر بالا
[ترجمه گوگل]پرش در پشت سبد خرید من
[ترجمه گوگل]پرش در پشت سبد خرید من
6. The company's results show a huge jump in profits.
[ترجمه ترگمان]نتایج این شرکت جهش بزرگی در سود را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]نتایج این شرکت نشان می دهد که افزایش چشمگیر سود
[ترجمه گوگل]نتایج این شرکت نشان می دهد که افزایش چشمگیر سود
7. Do you want a ride? Jump in.
[ترجمه ترگمان]سواری میخوای؟ بپر بالا
[ترجمه گوگل]میخواهی سوار شو پرش در
[ترجمه گوگل]میخواهی سوار شو پرش در
8. The Government had to jump in and purchase millions of dollars worth of supplies.
[ترجمه ترگمان]دولت مجبور بود که به داخل بپرد و میلیون ها دلار پول نقد بخرد
[ترجمه گوگل]حکومت مجبور شد که میلیون ها دلار از منابع را خریداری کند
[ترجمه گوگل]حکومت مجبور شد که میلیون ها دلار از منابع را خریداری کند
9. Let's jump in at the deep end - literally.
[ترجمه ترگمان]بیایید نگاهی به انتهای عمیق آن بیاندازیم
[ترجمه گوگل]بیایید در پایان عمیق - به معنای واقعی کلمه
[ترجمه گوگل]بیایید در پایان عمیق - به معنای واقعی کلمه
10. The increase was the largest quarterly earnings jump in Citizens' 125-year history, according to a bank spokeswoman.
[ترجمه ترگمان]به گفته یکی از سخنگویان این بانک، این افزایش، بزرگ ترین پرش درآمد سه ماهه در تاریخ ۱۲۵ سال شهروندان بود
[ترجمه گوگل]به گفته یک سخنگوی بانک، این رشد بزرگترین درآمد در سه ماه گذشته در تاریخ 125 ساله شهروندان بود
[ترجمه گوگل]به گفته یک سخنگوی بانک، این رشد بزرگترین درآمد در سه ماه گذشته در تاریخ 125 ساله شهروندان بود
11. So we don't jump in with both feet.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما با هر دو پا بپریم
[ترجمه گوگل]بنابراین ما با هر دو پا پریدن نیست
[ترجمه گوگل]بنابراین ما با هر دو پا پریدن نیست
12. With inflation apparently moribund, a big jump in rates seems unlikely.
[ترجمه ترگمان]با تورم ظاهرا در نظر گرفته شده، جهش بزرگی در قیمت ها نامحتمل به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تورم ظاهرا در حال مرگ است، جهش بزرگی به نظر می رسد بعید است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تورم ظاهرا در حال مرگ است، جهش بزرگی به نظر می رسد بعید است
13. The jump in density across the boundary is twice what it is where the solid earth meets air.
[ترجمه ترگمان]پرش در چگالی در طول مرز دو برابر آن چیزی است که در آن زمین جامد با هوا برخورد می کند
[ترجمه گوگل]پرش تراکم در مرز دو برابر آنچه که در آن زمین جامد به هوا می رسد
[ترجمه گوگل]پرش تراکم در مرز دو برابر آنچه که در آن زمین جامد به هوا می رسد
14. Send out a mayday, jump in and wait.
[ترجمه ترگمان]یه پیام اضطراری بفرست، بپر بالا و منتظر باش
[ترجمه گوگل]ارسال یک مه روز، پرش در و صبر کنید
[ترجمه گوگل]ارسال یک مه روز، پرش در و صبر کنید
پیشنهاد کاربران
دخالت کردن
وقتی کسی داره حرف میزنه بپری وسط حرفش
یعنی enter a conversation
یعنی enter a conversation
انجام دادن
To begin or undertake something quickly, enthusiastically, and without trepidation
مشارکت کردن, خود را دخیل کردن
وسط حرف دیگران پریدن
Enter a conversation
از کوره در رفتن، تحمل نکردن
کلمات دیگر: