کلمه جو
صفحه اصلی

in the nick of time


درست بموقع، سربزنگاه، سروقت، درست بهنگام

انگلیسی به فارسی

در نوک زمان


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: at the last possible moment to produce some result.

- We arrived in the nick of time to catch the plane.
[ترجمه ترگمان] ما به موقع رسیدیم که هواپیما رو بگیریم
[ترجمه گوگل] ما برای گرفتن هواپیما وقت نداشتیم

• just in time, at just the right moment

جملات نمونه

1. Luckily, help arrived in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، کمک به موقع رسید
[ترجمه گوگل]خوشبختانه کمک به لحظه ای وارد شد

2. He got to the railway station in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]به موقع به ایستگاه راه آهن رسید
[ترجمه گوگل]او در لحظه ای به ایستگاه راه آهن رفت

3. We got there just in the nick of time.
[ترجمه ترگمان] درست سر موقع رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما فقط در لحظه ای از آنجا آمده ایم

4. You got here in the nick of time the train's just leaving.
[ترجمه ترگمان]تو درست سر موقع رسیدی، قطار داره میره
[ترجمه گوگل]شما در اینجا می توانید از وقت قطار خارج شوید

5. He remembered in the nick of time that his passport was in his coat pocket.
[ترجمه ترگمان]به یاد آورد که passport در جیب کتش است
[ترجمه گوگل]او در لحظه ای به یاد می آورد که گذرنامه اش در جیب او بود

6. They escaped from the smoke-filled house just in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]درست سر موقع از خانه پر دود فرار کردند
[ترجمه گوگل]آنها فقط از لحظه ای از خانه فرار کردند

7. Seems we got here just in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]به نظر میرسه ما درست سر موقع رسیدیم اینجا
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ما در اینجا فقط در لحظه ای از زمان

8. The money came through just in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]درست سر بزنگاه، پول وارد شد
[ترجمه گوگل]پول فقط از طریق زمان به دست آمده است

9. In the nick of time: according to one recent report 80 out of 92 league clubs are technically insolvent.
[ترجمه ترگمان]با توجه به گزارش اخیر ۸۰ از ۹۲ باشگاه لیگ، از لحاظ فنی ورشکسته شده بودند
[ترجمه گوگل]در نیکو زمان: بر اساس یک گزارش اخیر، 80 باشگاه از 92 باشگاه فنی ورشکسته اند

10. But all was well in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]اما در آن زمان همه چیز خوب بود
[ترجمه گوگل]اما همه چیز خوب بود

11. In the nick of time, they discovered her in a state of hapless stage fright.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان آن ها او را در حال ترس و وحشت کشف کردند
[ترجمه گوگل]در زمان حاضر، او را در وضعیتی ناامید کننده از فریب کشف کرد

12. But better in the nick of time than not at all.
[ترجمه ترگمان]اما بهتر از همیشه
[ترجمه گوگل]اما بهتر است در لحظه ای از زمان نگذرید

13. With repairs completed in the nick of time she sailed for the operation with a depleted crew.
[ترجمه ترگمان]با تعمیرات انجام شده در این زمان، او با یک خدمه تخلیه در حال حرکت به سمت عملیات بود
[ترجمه گوگل]با تعمیرات تکمیل شده در زمان ارسال او برای عملیات با یک خدمه کاهش یافته است

14. It finally happened -- and just in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]بالاخره اتفاق افتاد … و درست سر موقع
[ترجمه گوگل]در نهایت اتفاق افتاد - و فقط در لحظه ای از زمان

15. She escaped from her smoke-filled home just in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]درست سر موقع از خانه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او فقط از لحاظ زمانی از خانه پر از دودش فرار کرد

پیشنهاد کاربران

در آخرین لحظه، در دقیقه نود
مثال: . We got there just in the nick of time

خیلی خرشانسی
You are lucky in the nick of time

سر بزنگاه؛بموقع ( غیر رسمی )

در آخرین لحظه ممکن قبل از تموم شدن مهلت یا شروع شدن چیزی یا قبل از وقوع حادثه، قبل از اینکه خیلی دیر بشه


کلمات دیگر: