کلمه جو
صفحه اصلی

convenience


معنی : اسودگی، راحتی، تسهیلات
معانی دیگر : آسایش، آسودگی، سهولت، آسانی، بی دردسری، وسیله ی راحتی و رفاه، (جمع) تسهیلات، مزیت، فایده، (انگلیس) مستراح همگانی (conveniency هم می گویند)، درجمع تسهیلات

انگلیسی به فارسی

آسودگی، راحتی، (در جمع) تسهیلات


راحتی، تسهیلات، اسودگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality of being suitable or handy for one's purpose or need.
مترادف: expedience, suitability, usefulness, utility
متضاد: inconvenience
مشابه: appropriateness

- This power saw's best feature is its convenience.
[ترجمه A.A] بهترین ویژگی این اره برقی راحتی آن است
[ترجمه ترگمان] بهترین ویژگی این قدرت راحتی آن است
[ترجمه گوگل] این ویژگی قدرتمندترین قابلیت راحتی آن است

(2) تعریف: an improvement in comfort or personal advantage.
مترادف: advantage, benefit, gain
مشابه: service

- It is a convenience to me to live near where I work.
[ترجمه ترگمان] برای من راحت است که در همان جایی که کار می کنم زندگی کنم
[ترجمه گوگل] برای من راحت است که در نزدیکی محل کارم زندگی کنم

(3) تعریف: something that adds to comfort or advantage.
مترادف: advantage, amenity
متضاد: inconvenience
مشابه: appurtenance

- Compared to washing clothes by hand, a washing machine is a convenience.
[ترجمه ترگمان] در مقایسه با شستن لباس ها توسط دست، ماشین لباس شویی یک راحتی است
[ترجمه گوگل] در مقایسه با شستشو با دست، یک ماشین لباسشویی راحتی است

(4) تعریف: a suitable time or situation.
مشابه: leisure

- He decided to pay the bill at his convenience.
[ترجمه A.A] او تصمیم گرفت صورتحساب را برای راحتی اش پرداخت کند
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفت صورتحساب را به راحتی بپردازد
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت که این لایحه را در اختیار او بگذارد

• serviceableness; comfort; something useful
if something is done for your convenience, it is done in a way that is useful or suitable for you.
a convenience is something that is useful.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ساحتی، ساده، مناسب

مترادف و متضاد

اسودگی (اسم)
relief, ease, repose, tranquility, leisure, comfort, convenience, vacation

راحتی (اسم)
relief, easement, convenience

تسهیلات (اسم)
convenience, facilities

availability, usefulness; useful thing


Synonyms: accessibility, accessory, accommodation, advancement, advantage, agreeableness, aid, amenity, appliance, appropriateness, assistance, avail, benefit, comfort, comforts, contribution, cooperation, decency, ease, enjoyment, facility, fitness, furtherance, handiness, help, life, luxury, means, ministration, ministry, openness, opportuneness, promotion, receptiveness, relief, satisfaction, service, serviceability, succor, suitability, suitableness, support, time saver, use, utility


Antonyms: inconvenience, inexpedience, inutility, unsuitability, uselessness, waste


spare time


Synonyms: chance, freedom, hour, leisure, liberty, occasion, one’s own sweet time, opportunity, place, preference, spare moment, suitable time, whenever


جملات نمونه

1. the convenience of travel by airplane
راحتی سفر با هواپیما

2. for your convenience . . .
به خاطر آسایش شما . . .

3. at one's convenience
بنا به دلخواه،(در زمان یا جا یا روش) دلخواه

4. a flag of convenience
پرچم کشور بیگانه که کشتی تحت آن حرکت می کند (برای دادن مالیات کمتر و غیره)

5. at one's earliest convenience
در اولین فرصت،هرچه زودتر

6. i eat canned food for convenience
من برای سهولت غذای تو قوطی می خورم.

7. please answer at your earliest convenience
لطفا در اولین فرصت پاسخ بدهید.

8. you may decide at your convenience
هر هنگام بخواهید می توانید تصمیم بگیرید.

9. answer my letter at your earliest convenience
نامه مرا در اولین فرصتی که برایتان ممکن است پاسخ دهید.

10. For convenience, the two groups have been treated as one in this report.
[ترجمه ترگمان]برای راحتی، این دو گروه در این گزارش به عنوان یکی از این گروه ها تحت درمان قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]برای راحتی، این دو گروه به عنوان یکی از این گزارش ها مورد توجه قرار گرفته اند

11. It was a great convenience to have the doctor living near us.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه دکتر در نزدیکی ما زندگی کند خیلی راحت بود
[ترجمه گوگل]این یک راحتی بزرگ بود تا دکتر در نزدیکی ما زندگی کند

12. Convenience is, however, in all affairs of life, an execrable test of value.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در همه امور زندگی، در همه امور، یک آزمون نفرت انگیز از ارزش وجود دارد
[ترجمه گوگل]با این حال، راحتی در تمام امور زندگی، یک آزمون ارزشمندی است

13. Please reply at your earliest convenience.
[ترجمه ترگمان]لطفا در اولین فرصت به شما جواب بدهید
[ترجمه گوگل]لطفا در اولین فرصت به شما پاسخ دهید

14. There is a public convenience on the corner of the street.
[ترجمه ممدقلی] یک دستشویی عمومی در گوشه خیابان قرار دارد.
[ترجمه ترگمان]در گوشه خیابان، یک convenience عمومی وجود دارد
[ترجمه گوگل]راحتی عمومی در گوشه ای از خیابان وجود دارد

15. Can you telephone me at your convenience to arrange a meeting?
[ترجمه ترگمان]می توانید به من تلفن کنید تا ترتیب یک ملاقات را بدهم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به راحتی با من تماس بگیرید تا جلسه برگزار شود؟

16. Please reply to my letter at your earliest convenience.
[ترجمه ترگمان]لطفا در اولین فرصت به نامه من جواب بدهید
[ترجمه گوگل]لطفا در اولین فرصت به نامه من پاسخ دهید

the convenience of travel by airplane

راحتی سفر با هواپیما


for your convenience ...

برای آسایش شما ...


I eat canned food for convenience.

من برای سهولت غذای تو قوطی می‌خورم.


equipped with all modern conveniences

مجهز به کلیه‌ی تسهیلات مدرن


You may decide at your convenience.

هر هنگام بخواهید می‌توانید تصمیم بگیرید.


Please answer at your earliest convenience.

لطفاً در اولین فرصت پاسخ بدهید.


اصطلاحات

at one's convenience

بنا به دلخواه، (در زمان یا جا یا روش) دلخواه


at one's earliest convenience

در اولین فرصت، هرچه زودتر


پیشنهاد کاربران

عرض ارادت

آسایش

comfortable

به راحتی

به راحتی و آسودگی

تسهیلات

راحت طلبی، بی دردسری

به دلخواه

راحت

کار راه انداز

در دسترس

سهولتِ کاربرد

1. the british enjoy inspecting us at their convenience.
انگلستان از بازرسی ما به راحتی برخوردار است.
2. When he robbed a convenience store, he never returned to rob that store twice.
هنگامی که او یک فروشگاه شبانه روزی را دزدید ، هرگز برنگشت تا دوبار آن فروشگاه را سرقت کند.
3. A credit card is just for convenience and should be paid off in full each month.
کارت اعتباری فقط برای راحتی کار است و باید هر ماه به طور کامل پرداخت شود.
4. In the light of this we want to question the usefulness and convenience of maintaining this on the agenda.
با توجه به این موضوع ، ما می خواهیم سودمندی و سهولت حفظ این موضوع را در دستور کار قرار دهیم.
5. The user interface has been enhanced to improve its visual perception and convenience.
رابط کاربری برای بهبود درک بصری و سهولت آن افزایش یافته است.
6. If you appreciate grand style and elegance, with every modern convenience and one of the best locations in Europe, this is the hotel for you.
اگر از سبک و ظرافت عالی قدردانی می کنید ، با هر تسهیلات مدرن و یکی از بهترین مکان ها در اروپا ، این هتل مناسب شماست.

Convenience= راحتی، سهولت، تسهیلات

convenience store>>> به فروشگاه های خوار و بار فروشی می گن که عموما شبانه روزی هستند.

معانی دیگر>>> آسایش، رفاه ، آسودگی


خوار بار

convenience sampling
در روش تحقیق: نمونه گیری در دسترس


کلمات دیگر: