کلمه جو
صفحه اصلی

sliver


معنی : خرده، قاش، تراشه، تکه باریک، ته جاروب، فتیله نخ، تراشه کردن، چاک خوردن، قاش کردن، بریدن
معانی دیگر : باریکه، باریکه باریکه شدن یا کردن، خرد کردن، (پشم یا پنبه یا کتان و غیره) فتیله، الیاف تابیده نشده، اشغال، فتیله ن

انگلیسی به فارسی

تکه باریک، تراشه، قاش، ته جاروب، اشغال، فتیله نخ،بریدن، قاش کردن، تراشه کردن، چاک خوردن


چاقو، خرده، قاش، تراشه، تکه باریک، ته جاروب، فتیله نخ، بریدن، قاش کردن، تراشه کردن، چاک خوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small, thin splinter, as of wood or glass, that has broken off.
مترادف: shiver, splinter
مشابه: bit, chip, flake, fragment, shard, shaving

(2) تعریف: a very small, thin piece or scrap of something.
مشابه: bit, fragment, iota, modicum, particle, shred, trace

- a sliver of apple pie
[ترجمه شهریار بهرامی اقدم] یک برش پای سیب
[ترجمه ترگمان] یک تکه از پای سیب
[ترجمه گوگل] یک سیب سیب
- not a sliver of proof
[ترجمه ترگمان] نه یه ذره از اثبات
[ترجمه گوگل] نه یک ضرب المثل

• thin sharp piece, shard, splinter
cut into small pieces or splinters
a sliver of something is a small thin piece of it.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] فتیله - فتیله کارد ( دسته الیاف محصول ماشین کارد )

مترادف و متضاد

خرده (اسم)
small, particle, bit, grain, sliver, fragment, fritter, anything small, crumb, debris, filings, mote, piece, shred, shiver, splinter, spall, vestige, groat, snip, small piece, spill, tittle, vestigium

قاش (اسم)
slice, sliver, cantle, plug

تراشه (اسم)
shaving, sliver, foil, ribbon, chip, splinter, splint, excelsior, swarf, flinders, paring

تکه باریک (اسم)
label, sliver

ته جاروب (اسم)
sliver

فتیله نخ (اسم)
sliver

تراشه کردن (فعل)
sliver, splinter, splint

چاک خوردن (فعل)
sliver

قاش کردن (فعل)
slice, sliver, flitch

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

tiny piece, usually of wood or metal


Synonyms: bit, flake, fragment, paring, shaving, shred, slice, slip, snip, snippet, splinter, thorn


جملات نمونه

1. to sliver cheese
پنیر را تراشه کردن (رنده کردن)

2. give me a sliver of that cheese
یک تراشه از آن پنیر را به من بده.

3. Cut me just a small sliver of cheese.
[ترجمه ترگمان] فقط یه تیکه تیکه پنیر بهم بده
[ترجمه گوگل]فقط یک پنیر کوچک را بریزید

4. It was dark now and the sliver of a new moon could be seen overhead.
[ترجمه ترگمان]اکنون هوا تاریک بود و نور نقره فام مهتاب از بالای سرشان دیده می شد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تاریک بود و میله ای از یک ماه جدید می تواند سربار دیده شود

5. Not a sliver of glass remains where the windows were.
[ترجمه ترگمان]حتی یک تکه شیشه کوچک از شیشه باقی نمانده است
[ترجمه گوگل]شیشه ای نیست که در آن پنجره ها وجود داشته باشد

6. Just a sliver of cake for me, please - I shouldn't really be having any.
[ترجمه ترگمان]فقط یه خورده برام کیک درست کن، خواهش می کنم - من واقعا نباید چیزی داشته باشم
[ترجمه گوگل]فقط یک کیک برای من، لطفا - من واقعا نباید داشتن هر

7. He drew the sliver of light across that limb of the hydra as if slicing cheese.
[ترجمه ترگمان]تکه کوچکی از نور را از روی سر مار آبی بیرون کشید، طوری که انگار می خواهد پنیر را ببرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان اگر پنیر را بریزد، شیب نور را در آن قسمت از هیدرا قرار می دهد

8. Another somewhat larger sliver of flesh, the lancelet, also has one.
[ترجمه ترگمان]یک تکه بزرگ دیگر از گوشت که تا حدی بزرگ تر از گوشت است نیز یک تکه گوشت دارد
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از گوشت گاو و گوشت گاو، لنسلت، نیز یکی است

9. And now we have Sliver which was the subject of much wrangling and hasn't exactly set the world on fire.
[ترجمه ترگمان]و حالا ما Sliver داریم که موضوع مشاجره زیاد است و دقیقا جهان را آتش نزده است
[ترجمه گوگل]و در حال حاضر ما Sliver است که مورد بسیار تعصب بود و دقیقا جهان را در آتش نیست

10. Vitalism, like every wrong idea, contains a useful sliver of truth.
[ترجمه ترگمان]vitalism، مثل هر ایده اشتباه، شامل یک تکه نقره فام از حقیقت است
[ترجمه گوگل]ویتالیسم، مانند هر ایده نادرست، حاوی یک حقیقت مفید است

11. For her latest film, Sliver, she has earned almost 3m dollars.
[ترجمه ترگمان]او برای آخرین فیلم خود، Sliver، تقریبا ۳ میلیون دلار به دست آورده است
[ترجمه گوگل]برای آخرین فیلم او، سیلور، او تقریبا 3 میلیون دلار به دست آورده است

12. A faint sliver of light showed along the bottom of the door on his right.
[ترجمه ترگمان]نور ضعیفی از نور در ته در سمت راستش ظاهر شد
[ترجمه گوگل]یک ضعف ناگهانی نور در کنار درب در سمت راست خود نشان داد

13. Here and there, a buried sliver of wood juts up, like a bayonet from a battlefield.
[ترجمه ترگمان]اینجا و آنجا یک تکه نقره فام از چوب مثل سر نیزه از میدان نبرد بیرون زده است
[ترجمه گوگل]در اینجا و آنجا، یک چوب پنهان از چوب خالی می کند، مانند یک بندهای از میدان جنگ

14. Those who have maintained a sliver of dignity through all of this look on from the side, shaking their heads.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که از این نگاه به همه این نگاه خیره شده اند، سرشان را تکان می دهند و سرشان را تکان می دهند
[ترجمه گوگل]کسانی که در سراسر این نگاه از طرف طرفداران شان را حفظ کرده اند، سرزنش می کنند

We started a fire with slivers of wood.

با تراشه‌های چوب آتش روشن کردیم.


Give me a sliver of that cheese.

یک تراشه از آن پنیر را به من بده.


The glass fell and broke into slivers.

لیوان افتاد و ریز‌ریز شد.


to sliver cheese

پنیر را تراشه کردن (رنده کردن)


پیشنهاد کاربران

مقدار کم

بُرِش

خلال خلال. تکه تکه. قطعه.


کلمات دیگر: