کلمه جو
صفحه اصلی

resplendent


معنی : غرا، درخشنده، پر تلالو، پر جلوه
معانی دیگر : درخشان، پرشکوه، خیره کننده، فروزان

انگلیسی به فارسی

پر جلوه، درخشنده، پر تلالو


شفاف، پر تلالو، درخشنده، پر جلوه، غرا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: resplendently (adv.)
• : تعریف: full of splendor; radiant; shining.
مشابه: radiant

- The fall leaves glowed in the resplendent light of the sunset.
[ترجمه ترگمان] برگ های پاییزی در نور تابناک غروب می درخشیدند
[ترجمه گوگل] سقوط برگ درخشندهای از غروب خورشید درخشان است
- The great hall was resplendent with its gilt walls and ceiling and magnificent chandeliers.
[ترجمه ترگمان] سرسرای بزرگ با دیواره ای طلایی و ceiling تزیین شده بود
[ترجمه گوگل] سالن بزرگ با دیوارهای قیمتی و سقف و لوستر های باشکوه، شفاف بود

• brilliant, dazzling, glittering; gleaming, shiny; splendid, magnificent
if someone is resplendent, their appearance is very impressive; a formal word.

مترادف و متضاد

غرا (صفت)
brilliant, splendid, excellent, magniloquent, resplendent

درخشنده (صفت)
radiant, refulgent, golden, resplendent, effulgent, fulgent

پر تلالو (صفت)
resplendent, glittery

پر جلوه (صفت)
loud, showy, pretentious, resplendent, lustrous, stagy

bright, radiant


Synonyms: beaming, blazing, brilliant, dazzling, effulgent, flaming, gleaming, glittering, glorious, glossy, glowing, gorgeous, irradiant, luminous, lustrous, magnificent, proud, refulgent, shining, shiny, splendid, splendiferous, splendorous, sublime, superb


Antonyms: cloudy, dull, gloomy, withering


جملات نمونه

1. The queen was resplendent with jewels.
[ترجمه ترگمان]ملکه با جواهرات تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]ملکه با جواهرات شفاف بود

2. Bessie, resplendent in royal blue velvet, was hovering beside the table.
[ترجمه ترگمان]بسی، که در مخمل آبی سلطنتی می درخشید، در کنار میز می چرخید
[ترجمه گوگل]بیسی، پرشور در مخملی آبی سلطنتی، در کنار میز قرار داشت

3. She looked resplendent in a silk dress.
[ترجمه ترگمان]او با لباس ابریشمی زرق و برق به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او در لباس ابریشم شاداب بود

4. He glimpsed Sonia, resplendent in a red silk dress.
[ترجمه ترگمان]او سونیا را دید که لباس ابریشمی سرخی بر تن دارد
[ترجمه گوگل]او سونیا را درخشید و در لباس ابریشم قرمز رنگ شد

5. A sudden gust lifted his resplendent tartan for all to see . . . a pair of blue briefs.
[ترجمه ترگمان]ناگهان تندبادی را بلند کرد تا همه چیز را ببیند، یک جفت شورت آبی
[ترجمه گوگل]احساس ناگهانی تارتان شفاف خود را برداشت تا همه را ببیند یک جفت آبی رنگ

6. The northern sky was resplendent in stars of unbelievable intensity and flickered with a bizarre display of the AuroraBorealis.
[ترجمه ترگمان]آسمان شمالی در ستارگان با شدت باور نکردنی می درخشید و با نمایشی عجیب از the چشمک می زد
[ترجمه گوگل]آسمان شمالی در ستاره های شدت باور نکردنی و با نمایش عجیب و غریب AuroraBorealis فلاش بود

7. They are allowed to hold a resplendent Christmas parade down Fifth Avenue, complete with carriages, sleds and artificial snow.
[ترجمه ترگمان]آن ها اجازه دارند یک رژه عید کریسمس را در خیابان پنجم برگزار کنند، با کالسکه ها، سورتمه ها و برف مصنوعی
[ترجمه گوگل]آنها مجاز به برگزاری رژه کریسمس پرطرفدار در خیابان پنجم هستند، که شامل واگن ها، سورتمه و برف مصنوعی است

8. They wear heavy and very ornate armour resplendent with plumes and ribbons.
[ترجمه ترگمان]آن ها زره سنگین و پر زرق و برق مخصوص به تن دارند که پر از پره ای و روبان است
[ترجمه گوگل]آنها زره های سنگین و بسیار گرانبها را با زرق و برق و روبان پوشانده اند

9. Resplendent in red, she walks down the aisle on the arm of the Rev.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از شدت خشم سرخ می شد، از کنار محراب، به سوی عالی جناب کشیش می آمد
[ترجمه گوگل]پر زرق و برق در قرمز، او راه می رود راهرو در بازوی Rev

10. He stood around, stiff, resplendent and uncomfortable in the brilliant plumage of a field marshals uniform.
[ترجمه ترگمان]او ایستاده بود، شق ورق ایستاده بود و با پره ای درخشان و درخشان یکی از اونیفورم نظامی راه راه شده بود
[ترجمه گوگل]او در اطراف، سفت و محکم و ناراحت کننده در یک پرتقال درخشانی از یک مأمور ارشد میدان ایستاده بود

11. The carousel, its rows of white horses resplendent with red leather saddles and black-painted bridles, was thankfully almost empty.
[ترجمه ترگمان]چرخ نقاله که از اسب های سفید پوشیده شده بود با روکش چرمی قرمز و اسب های سیاه رنگش تقریبا خالی بود
[ترجمه گوگل]چرخ فلک، ردیف های آن از اسب های سفید که با زینت های چرمی قرمز و مروارید رنگی سیاه رنگ پر شده بود، خوشبختانه تقریبا خالی بود

12. She looked up and saw him, resplendent in his formal clothes, his face radiant as he leaned over the microphone.
[ترجمه ترگمان]او سرش را بلند کرد و او را دید که با لباس های رسمی و رسمی خود، در حالی که روی میکروفون خم شده بود، چهره اش می درخشید
[ترجمه گوگل]او بالا رفت و او را دید، در لباس های رسمی خود را شفاف، چهره اش تابشی بود که او بر روی میکروفون تکیه داده بود

13. First there was a nearly circular rim of resplendent mountains, their white caps glistening in the morning sun.
[ترجمه ترگمان]ابتدا لبه گرد و مدور کوه ها قرار داشت و کلاه های سفید آن ها در آفتاب صبحگاهی می درخشید
[ترجمه گوگل]در ابتدا یک لبه تقریبا دایره ای از کوه های پر زرق و برق وجود داشت، کلاه سفید آن، که در آفتاب صبح می درخشید

14. The prince was resplendent in his white naval uniform with braid on the visor of his cap.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده با لباس رسمی نیروی دریایی خود که بر نقاب کلاهش نقش بسته بود، برق می زد
[ترجمه گوگل]شاهزاده در لباس نظامی دریایی سفید خود با مارپیچ بر روی چنگال کلاه خود، شفاف بود

15. The bride entered the church, resplendent in a white silk gown.
[ترجمه ترگمان]عروس وارد کلیسا شد و با لباس ابریشمی سفید به کلیسا رفت
[ترجمه گوگل]عروس به کلیسا وارد شد و در یک لباس ابریشم سفید رنگ شد

پیشنهاد کاربران

با شکوه

جذاب و پرزرق و برق

she was resplendent in a sea - green dress


کلمات دیگر: