کلمه جو
صفحه اصلی

cinch


معنی : کاری که با سهولت انجام شود، محکم بستن، تنگ یا کمربند بستن
معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت گنه گنه (جنس cinchona از خانواده ی madder - بومی نواحی حاره ی امریکای جنوبی)، پوست این درخت، (در زین اسب یا پالان الاغ و غیره) تنگ، تسمه ی شکم، (زین یا پالان را) تنگ بستن، سفت کردن، (عامیانه) تمسک محکم، محکم گرفتن، (خودمانی) آنچه که انجامش آسان یا حتمی باشد، (به طور قطع) به دست آوردن، تنگ یا کمربند به اسب بستن

انگلیسی به فارسی

کاری که با سهولت انجام شود، تنگ یا کمربند (به اسب) بستن، محکم بستن


سینچ، کاری که با سهولت انجام شود، محکم بستن، تنگ یا کمربند بستن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a strong strap for securing a pack or saddle on an animal; girth.
مشابه: girth

(2) تعریف: (informal) something simple or easy to do.
متضاد: challenge
مشابه: breeze, joke, snap

- This crossword puzzle is a cinch.
[ترجمه ترگمان] این جدول معما مثل آب خوردن است
[ترجمه گوگل] این پازل جدول کلمات متقاطع است

(3) تعریف: (informal) something sure to happen, or someone sure to carry out an expectation.

- It's a cinch our team will win the trophy.
[ترجمه ترگمان] این چیزیه که تیم ما برنده جام خواهد شد
[ترجمه گوگل] تیم ما این جایزه را برنده خواهد شد
- She's a cinch to win the election.
[ترجمه ترگمان] او یک cinch برای برنده شدن در انتخابات است
[ترجمه گوگل] او یک سینچ است تا برنده انتخابات شود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cinches, cinching, cinched
(1) تعریف: to place a cinch on.

(2) تعریف: (informal) to cause to be sure to happen; guarantee.

- All that extra practice cinched our victory.
[ترجمه ترگمان] این همه تمرین اضافی پیروزی ما است
[ترجمه گوگل] تمام این کار اضافی، پیروزی ما را پیگیری کرد

(3) تعریف: to attach or tighten securely.

• saddle girth; grip; something which is easily done; certain or sure thing (colloquial)
grip tightly; draw tightly; tighten a saddle girth; do easily; make sure or certain
if you say that something is a cinch, you mean that it is very easy to do; an informal expression.

مترادف و متضاد

کاری که با سهولت انجام شود (اسم)
cinch

محکم بستن (فعل)
brace, buttress, cinch, frap

تنگ یا کمربند بستن (فعل)
cinch

easy accomplishment


Synonyms: breeze, cakewalk, child’s play, duck soup, no sweat, piece of cake, snap


جملات نمونه

1. be a cinch
سهل الوصول بودن،(حتما یا به آسانی) به دست آمدن

2. eating their team is a cinch
شکست دادن تیم آنها حتمی است.

3. My examination was a cinch and I passed easily.
[ترجمه ترگمان]بازرسی من مثل آب خوردن بود و من به آسانی از کنار آن ها رد شدم
[ترجمه گوگل]معاینه من یک سینک بود و من به راحتی گذشتم

4. The program is a cinch to install.
[ترجمه ترگمان]این برنامه a برای نصب است
[ترجمه گوگل]این برنامه یک سینک برای نصب است

5. The exam is a cinch.
[ترجمه ] امتحان آسان است
[ترجمه ترگمان]امتحان یک cinch است
[ترجمه گوگل]امتحان سینچ است

6. The first question is a cinch.
[ترجمه ترگمان]سوال اول یک cinch است
[ترجمه گوگل]اولین سوال سینچ است

7. That blue racing car is a cinch to win the next race.
[ترجمه ترگمان]آن ماشین مسابقه ای آبی یک cinch برای بردن مسابقه بعدی است
[ترجمه گوگل]این ماشین مسابقه ای آبی یک رکورد است که مسابقه بعدی را به دست آورد

8. He's a cinch to win the race.
[ترجمه ترگمان]مثل آب خوردن است تا مسابقه را ببرد
[ترجمه گوگل]او یک شبیه به مسابقه است

9. The L. A. Dodgers are a cinch to win the division.
[ترجمه ترگمان] آل - - - - - - - - - - الف داجرز Dodgers مثل آب خوردن است که واحد را ببرد
[ترجمه گوگل]L A Dodgers cinch به نفع تقسیم است

10. He used the third to make a cinch between her hands and the chair's bottom rail.
[ترجمه ترگمان]او از یک سوم برای ساختن cinch بین دو دست و نرده پایینی صندلی استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او از سومین سینچ را بین دستانش و راه آهن پایین صندلی استفاده کرد

11. Good pie crust is a cinch to make.
[ترجمه ترگمان]خوردن غذای خوب مثل آب خوردن است
[ترجمه گوگل]پوسته خرد شده یک سینک است

12. They're such a cinch to prise off, and the clothes are only slightly damaged.
[ترجمه ترگمان]آن ها چنین cinch را برای prise باز می کنند، و لباس ها فقط کمی آسیب دیده اند
[ترجمه گوگل]آنها برای جلب رضایت شغلی هستند و لباس ها کمی آسیب دیده اند

13. Brown hopes to cinch the deal by Monday.
[ترجمه ترگمان]براون امیدوار است که این معامله را تا روز دوشنبه به پایان برساند
[ترجمه گوگل]براون امیدوار است تا روز دوشنبه این قرارداد را تمدید کند

14. Making an ocean is no cinch.
[ترجمه ترگمان]ایجاد اقیانوس آرام نیست
[ترجمه گوگل]ساختن اقیانوس هیچ سندی ندارد

15. Edith finds the cooking a cinch.
[ترجمه ترگمان]ادیت آشپزی را یک cinch می بیند
[ترجمه گوگل]ادیت پخت و پز یک سینک را پیدا می کند

Eating their team is a cinch.

شکست دادن تیم آنها حتمی است.


اصطلاحات

be a cinch

سهل‌الوصول بودن، (حتماً یا به آسانی) به دست آمدن


پیشنهاد کاربران

آسان

در صنعت خودرو سازی زمانی که مرحله اول قفل درب بسته شده باشد و به اصطلاح گوئیم درب نیمه باز است و لای درب باز است. cinch قابلیتی است که در حالت بروز این مشکل به طور خودکار درب خودرو را می بندد تا جان سرنشین به خطر نیفتد.

آسان
This is such a cinch work to do

مثل آب خوردن

بسیار آسان و راحت، مثل آب خوردن،
Something incredibly easy to do
. This is not going to be a cinch
I followed the label directions and it was a
. cinch to bake up three loaves of fluffy bread
. Getting reelected would be a cinch for him

There're a number of very good professors who are notorious for seducing their female pupils. This goes on, because It's a cinch

Husbands and wives 1992🎥


کلمات دیگر: