تخم ریزی، تخم ریزی کردن، تولید مثل کردن
spawning
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• depositing or producing eggs in large numbers by aquatic animals
جملات نمونه
1. salmons run upstream for spawning
ماهی آزاد برای تخم گذاری به بالای رودخانه شنا می کند.
پیشنهاد کاربران
بسط داده شده
تخم ریزی یا تخم گذاری
کلمات دیگر: