معنی : تنه، هل، پرتاب، هل دادن، تنه زدن، پرتاب کردن، با زور پیش بردن، پرتاب شدن، کشیدن
معانی دیگر : (با فشار) عقب زدن، پس راندن، چپاندن، با فشار داخل کردن، پس رانی، عقب رانی، کشیدن شمشیر
هل، پرتاب، تنه، هل دادن، تنه زدن، با زور پیش بردن، پرتاب کردن، کشیدن(شمشیر)، پرتاب شدن
push without gentleness
Synonyms: boost, buck, bulldoze, cram, crowd, dig, drive, elbow, hustle, impel, jab, jam, jostle, nudge, poke, press, prod, propel, shoulder, thrust
Antonyms: pull
Pari shoved the table against the wall.
پری میز را به طرف دیوار هل داد.
The police shoved the strikers back.
پلیس اعتصابکنندگان را عقب زد.
He shoved the papers into his pocket.
کاغذها را توی جیبش چپاند.
Ali's shove sent me sliding down the ice.
هل علی مرا روی یخ به پایین سر داد.
to give something a shove
چیزی را هل دادن
shove off
1- با هل دادن قایق را از کرانه دور کردن 2- (عامیانه) راهی شدن، عزیمت کردن
if push comes to shove
(عامیانه) اگر برخورد تبدیل به جنگ شود، اگر قضیه بالا بگیرد