خندید، پوزه بخاک مالیدن، غنودن، با پوزه کاویدن یا بو کردن
nuzzled
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• snuggled, cuddled; rubbed against (by a nose)
جملات نمونه
1. julie nuzzled her head against the pillow
جولی سر خود را روی متکا قرار داد.
2. his wife nuzzled up to him on the sofa
زنش روی کاناپه در کنار او لم داد.
3. the dog nuzzled my knee
سگ پوزه اش را به زانویم مالید.
کلمات دیگر: